هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

اشعار امام حسینی محرم الحرام

ذکر خیر تو به هر جا شد ویادت کردیم

دست بر سینه به تو عرض ارادت کردیم


پادشاهی جهان حاجت ما نیست حسین

به غلامی در خانه ات عادت کردیم

 

زیر این بیرق پاک تو شبیه شهدا

دم به دم ما طلب جام شهادت کردیم

 

آه محزون چو کشیدیم به غمهای شما

طبق فرمایش معصوم عبادت کردیم

 

رحمت محض تویی ای همه ی رحمت حق

بر در خانه ی تو کسب سعادت کردیم

 

امر فرمود خدا بر غم تو گریه کنیم

ما به دستور عمل از حین ولادت کردیم

سروده ی رضا رسول زاده

***

دل را برای روضه ی اشکت مذاب کن

ما را برای کربوبلایت خراب کن

 

ای ناله ی گلوی تو معراج اولیاء

با داغ خود به سینه ی ما انقلاب کن

 

عمری گذشت و ما حرمت را ندیده ایم

این کهنه آرزو زکرم مستجاب کن

 

ما را فقط میان عزای تو می خرند

پس لااقل بخاطر زهرا صواب کن

 

ما از اجل مهلت دیگر گرفته ایم

بر ما نمانده مهلت دیگر شتاب کن

 

لب تشنگان جرعه ی اشک غم توایم

آقا بیا و دیده ما را پر آب کن

 

ای صاحب کرم, شی بی غسل و بی کفن

ما را گدای طفل صغیر رباب کن

سروده کمال مومنی

***

چشمم از داغ تو ای گل پرشبنم شده است

آسمان تیره و تار است محرم شده است

 

ابر و باد و مه خورشید سیه پوش شدند

فرصت گریه برای تو فراهم شده است

 

حق بده پشتم اگر خم شده از غصه ببین

قامت نیزه هم از این همه غم خم شده است

 

دو سه روزی شده از حال لبت بی خبرم

چه شده موی تو آشفته و درهم شده است

 

لب و دندان و سرو صورت تو خونین است

چشم هایت چقدر چشمه ی زمزم شده است

 

پیش از این لهجه زهرائیت اینگونه نبود

چند دندان تو ای قاری من کم شده است

سروده سید محمد جوادی

***

دیونه یه سر داره هزارتا دردسر داره

تو دلش برا حسین یک دل پر شرر داره

 

اگه دیونه دیدی بزار دیونگی کنه

کاری باش نداشته باش برا دلش خطر داره

 

آخه اون بجز حسین نمی دونه چیزی دیگه

داغ کربلا رو با غصه به رو جیگر داره

 

دیونه کار نداره عاقلا چی فکر می کنن

که براش چی فایده چه ها براش ضرر داره

 

اون فقط می فهمه که مادر ارباب و زدن

رو دلش داغ غم مادر و میخ در داره

 

دیونه روز نداره شبا دلش کربوبلاست

آرزوی دیدن شیش گوشه تو سحر داره

 

عاقلا همه بیاین دیونه ی حسین بشین

آخه دیونه شدن برا حسین ثمر داره

 

اگه دیدی دیونه ترس نداره توی دلش

یه یل شیری مثه علی رو پشت سر داره

 

دیونه تاب نداره شیش ماهه ای روببینه

آخه تو دلش غم رباب بی پسر داره

 

یا ابالفضل تا میگه جنون اون گل می کنه

دل خوشه برا خودش یه قرصی از قمر داره

سروده کمال مومنی

***

حرف مادرم هنوز تو گوشمه

که سند خورده ی عشقتم آقا

من با عشق تو یه روز شروع شدم

آخرش مرده ی عشقتم آقا

 

توی هندسه مربع ندارم

هرچی که اومده شیش گوشه شده

می گن این دنیا بزرگه ولی من

همه دنیام قده شیش گوشه شده

 

آدما می گن نمک گیر توان

من می گم خاصیت تربتته

معجزه کردی و گریه شد پدید

گریه هم خاصیت غربتته

 

من نفس می کشم از نگاه تو

تو هوای تو اسیر نفسم

انقده اسم تو فریاد می زنم

تا یه روز برات بگیره نفسم

 

تا که یک لحظه فراموشم کنی

توی سینه یک حسینیه زدم

واسه انتخاب اسم سردرش

بین اسم بچه هات مرددم

سروده میثم سلطانی

***

حسین جان هرچه بوده هرچه هستم

تموم زندگیمو با تو بستم

 

میون تربتم چشم انتظارم

بگیری از کرم آقا تو دستم

سروده کمال مومنی

***

منو تنها نذار در هر دو عالم

ببین آقا شکسته پرّ و بالم

 

من از تو شرمسارم ای حسین جان

اگر کم گریه کردم کن حلالم

سروده کمال مومنی

***

تموم عمرمو دادم برایت

که تا بنویسی اسمم را گدایت

 

جوونی رفت و این حسرت به دل موند

ندیدم عاقبت من کربلایت

سروده کمال مومنی

***

تا عشق تو در سینه ی ما بیدار است

پیمانه ی این سبوی ما پربار است

 

آغاز جنون و مستی هر شب ما

با نام مبارک تو ای دلدار است

سروده کمال مومنی

***

در دام بلایش همه در زنجیریم

با عشق و جنون دل خود درگیریم

 

یک روز بیاید و نگوئیم حسین

در سینه زنی برای او می میریم

سروده کمال مومنی

***

منو داغ غمت بیچاره کرده

همه بند دلم رو پاره کرده

 

صدای ناله ی زهرا یه عمره

منو تو هیئتا آواره کرده

سروده کمال مومنی

***

نکند گریه برای غم تو کم بکنم

سینه را جز به عزای تو فراهم بکنم

 

همه ی ترس من این است که اندر عرصات

خجلت از فاطمه در عرش معظم بکنم

 

کاش زهرا نظری سوی دلم اندازد

دیده را با نظرش چشمه ی زمزم بکنم

 

من فقط دلخوش این رخت سیاه و علمم

که برایت همه شب ناله و ماتم بکنم

 

همره کعبه سیه پوش غمت کاش شوم

همه جا را حرم و ماه محرم بکنم

 

روضه خوانی کنم و یاد ابالفضل کنم

یاد خشکی لب ساقی علقم بکنم

 

حسرت کربوبلا را به دل آتش بزنم

تا چنین صحن تو در دیده مجسم بکنم

 

کی شود در وسط روضه خرابم بکنی

پای هر سینه زدن ذکر دمادم بکنم

 

کفش عشاق تو را جفت کنم تا اینکه

روضه را پا قدم حضرت خاتم بکنم

 

کاش با ذکر تو در کنج خیام تو حسین

شورش محتشمی باز به عالم بکنم

سروده کمال مومنی

 

اشعار و دل گویه ها با امام زمان (ع) در عزای امام حسین (ع) در ماه محرم

دلی از لطف حق سرشار داریم

به سر شور ونوای یار داریم

 

هوا خواه توایم ای یوسف حسن

کلافی در صف بازار داریم

 

اگر از جان و دل در انتظار یم

چرا برمعصیت اصرارداریم؟!

 

مگر در غیبت آقا چه کردیم؟

که شوق وعده ی دیدار داریم

 

زبانی گاه در بیهوده ولغو

گهی در ذکر و استغفار داریم

 

اگر که آبرویی مانده از ما

زنام عترت اطهار داریم

 

نظر کن یا عزیز الله ما را

توقع از شما بسیار داریم

 

مبادا چشم برداری زسایل

که با یک گوشه از آن کار داریم

 

غلام آستان شاه طوسیم

که هر چه هست از آن دربار داریم 

 

رسیده موسم حج فقیران

مرا هم حاجی مشهد بگردان

سروده ی احسان محسنی فر

***

باید خدا روزی کند یار تو باشیم

لحظه به لحظه یار وغمخوار تو باشیم

 

باید خدا روزی کند رویت ببینم

ما زنده با امید دیدارتو باشیم

 

گر او نخواهد غافلیم از تو همیشه

گر او بخواهد بهترین یار تو باشیم

 

ما را خدا خواهی گرفتار تو کردند

تا که نفس داریم بیمار تو باشیم

 

اغفرلنا تقصیرنا تا که قیامت 

محتاج بخشش های بسیارتو باشیم

 

باید خدا لطفی کند تا روز موعد

چشم انتظاران سبک بار تو باشیم

 

یوسف خریدن کار ما نا چیز ها نیست

ما گرمی صفهای بازار تو باشیم

 

رفتیم اگر مازیر خاک آقا کرم کن

تا باز گردیم گرفتار تو باشیم

 

گویند علمدار تو باشد ابالفضل

ما ریزه خواران علمدار تو باشیم

 

یابن الحسن در اربعین مارا دعا کن

مارا شریک گریه ات در کربلا کن

سروده ی جواد حیدری

 ***

ای منجی دلهای خزان دیده کجایی

کی می رسد آن جمعه موعود بیایی

 

ای نبض زمان ذکر دعای فرج تو

ما فوق مکان در نظر اهل ولایی

 

کنز الفقرایی و همانند نداری

تو رحمت موصوله ی احسان خدایی

 

عیب از دل ما نیست گرفتار تو هستیم

عیب است کریمان که برانند گدایی

 

ای زائر تنهای سحرهای مدینه

دل سوخته از روضه ی ام النجبایی

 

باید که تقاص دم مظلوم بگیری

چون منتقم خون امام الشهدایی

 

یک جمعه بیایی همه باشیم کنارت

گر میل کنی یا که اراده بنمایی

سرود احسان محسنی فر

***

دگر دعای ظهورت به روی لبها نیست

کسی به یاد شما ای عزیز زهرا نیست

 

اگر اراده نمایی به یاد تو هستیم

وگرنه یاد تو بودن سعادت ما نیست

 

منی که هییتی ام کمتراز تو می گویم

میان زندگی ما برای تو جا نسیت

 

خدا کندکه بیایی که در غیاب شما

میان نامه ی ما یک نشان تقوا نیست

 

نشان کسب رضای تو ای عزیز خدا

به غیر روضه گرفتن برای سقا نیست

 

کسی که سینه زن سینه ی شکسته نشد

درون سینه او عطری از تولا نیست

سروده جواد حیدری

***

وقتی به تن لباس سیاه عزا کنی

دل را به ماتمی ابدی مبتلا کنی

 

عالم تمام جامه ی ماتم به تن کنند

وقتی لوای خیمه ی ماتم بپا کنی

 

گویی حسین ویکسره اشکت روان شود

شاید که حق مطلب آن را ادا کنی

 

از نای خسته تو نوای حزین رسد

ذکر از شهید تشنه لب نینوا کنی

 

این عزت حسینی تو جاودانه باد

 تا آنکه زنده یاد عزیز خدا کنی

 

یار بلا کشیده حسین است وبا غمش

سینه سپر به غربت و رنج وبلا کنی

 

یا صاحب الزمان چه شود از کرامتت

ما را مقیم یک سحر کربلا کنی؟

 

وقتی طواف مرقد شش گوشه می کنی 

تنها دعای ماست که ما را دعا کنی

سروده ی سید محمد میر هاشمی

***

ای مقتدا برگرد تا دلها حسینی ست

مولای ما برگرد تا دلها حسینی ست

 

فرمود حق معرفت دست حسین است

بر نینوا برگرد تا دلها حسینی ست

 

گفتی که من با خسته دلها آشنایم

ای آشنا برگرد تا دلها حسینی ست

 

ای هر کلامت پرچم سبز هدایت

ا ی رهنما برگرد تا دلها حسینی ست

 

رفتی ز سرداب وبرون آیی ز کعبه

تا کربلا برگرد تا دلها حسینی ست

 

ای که شعارت یالثارات الحسین است

نور خدا برگرد تا دلها حسینی ست

 

خون خدا خونبها نور رخ توست

ای خون بها برگرد تا دلها حسینی ست

 

سرها هنوز از نیزه می خواند شما را

با نیزه ها برگرد تا دلها حسینی ست

 

گفتی فرج را با دعا از ما بخواهید

روح دعا برگرد تا دلها حسینی ست

 

گفتی که مادر! انتقامت را بگیرم

ای با وفا برگرد تا دلها حسینی ست

 

ما غصه ای غیراز غم غیبت نداریم

ای مقتدا برگرد تا دلها حسینی ست

سروده ی محمود ژولیده

***

شبی ای کاش چشمم فرش می شد زیر پای تو

سرم را روی دستانم می آوردم برای تو

 

به مژگان می زدم جارو کف کفش تو را اما

به جنت هم نمی دادم کفی از خاک پای تو

 

برای قلب مجروحم اگر که روضه می خواندی

میان اشک می مردم میان روضه های تو

 

دلم می خواست مثل گل شبی بودی در آغوشم

از این رو می برم حسرت همیشه بر عبای تو

 

هوای چشم من ابری هوای سینه ام صاف است

که دارم در دلم یادتو و در سر هوای تو

 

گرفته کعبه رونق بسکه گردیده است گرد تو

صفا حتی صفا را وام دارد از صفای تو

 

سرا پا چشمم و گوشم, امام جمعه ی دنیا

همین جمعه بیاید کاش از کعبه صدای تو

سورده سید محمد جوادی

***

از همون روزی که دنیا اومدم

تا رسیدنت دلم شور می زنه

ترسم اینه بمیرم, نبینمت

واسه دیدنت دلم شور می زنه

 

قلب من رو خط معکوس می زنه

لحظه هام ثانیه هام, یار نمی شن

نه کلافی, نه طلایی تو بساط

واسه یوسف اینا بازار نمی شن

 

الهی بشکنه پای فاصله

که جوونی منو ازم گرفت

چقدر بهت بگم دوست دارم

چقدر بهت بگم دلم گرفت

 

دوس دارم پر بکشم از این قفس

دوس دارم جون بگیرم زیرنگات

یه نگاه مهربونت مال من

همهی دار و ندار من فدات

 

تو حضور تو منم که غایبم

تو کلاس عشقتون جا می زنم

هی می گم یه روز منم عاشق می شم

هی می گم دل رو به دریا می زنم

 

آسمونم بی تو سوت و کور شده

بی تو این زمین چقدر صبور شده

دستمو هی روی دستم می زنم

دل من بدجوری از تو دور شده

سروده میثم سلطانی

اشعار و نوحه های محرم الحرام و عزای امام حسین(ع)

چشم انتظاری امام زمان (عج)

 

ای آخرین توسل سبز دعای ما

آیا نمی رسد به حضورت صدای ما

شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین

بی تو چه زود می گذرد هفته های ما

در این فراق تا که ببینی چه می کشم

بگذار چشمهای خودت را به جای ما

موعود خانواده کی از راه می رسی

کی مستجاب می شود "آقا بیای ما"

کی می شود بیایی و از پشت ابرها

خورشید های تازه بیاری برای ما

آقا اگر نیایی و بالی نیاوری

از دست می رود سفر کربلای ما

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

 

کاش این عقده ی دل وا می شد

درد این سینه مداوا می شد

همه ی آرزوی فاطمه با

دست پر خیر تو امضا می شد

کاش با هیبت مولایی تو

ریشه کن ریشه ی اعدا می شد

با ظهورت پسر سعی و صفا

رجعت حضرت سقا می شد

کاش با آن دم غوغایی تو

روح پژمرده ام احیا می شد

به امید قدمت ای آقا

مدفن فاطمه پیدا می شد

کاش تا تذکره ی کرب وبلا

امشب از لطف تو امضا می شد

 سروده ی کمال مومنی

×××

 

پایان شبهای بلند انتظاری

آیا برای آمدن میلی نداری

من نذر کردم خاک پایت را ببوسم

 آیا سر این بنده منت می گذاری

من قبل از اینها اینهمه میزان نبودم

آباد بود این خانه ی ما روزگاری

من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم

 می خواستم پیشت بماند یادگاری

تا اینکه دلها بوی سجاده بگیرند

باید بیایی و کمی تربت بیاری

یک روز می آیی وتا روز قیامت

ما را به آقای محرم می سپاری

یک هفته دیگر دل آواره ی من

باید بسازد با فقیری با نداری

  سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

اشعار کلی ماه محرم و امام حسین(ع)

 

ما را برای نوکری ات انتخاب کن

دل را میان آتش عشقت مذاب کن

شاید اجل به ما ندهد عمر عاشقی

آقا بجان حضرت زهرا شتاب کن

اینجا فقط به نام شما آبرو دهند

ای صاحب کرم زدلم فتح باب کن

ما نذر مادران خود از روز اولیم

زان رو تو نذرشان زکرم مستجاب کن

ای مصحف ورق ورق آل فاطمه

شرح غمت به سینه ی ما هم کتاب کن

راضی نشو به خشکی چشم خرابمان

با نام خود تو چشمه ی ما را پر آب کن

دل می رود به کرب و بلا با مِی غمت

با جرعه اشک روضه تو ما را خراب کن

ای ناخدای کشتی الطاف سرمدی

ما را برای نوکری ات انتخاب کن

سروده ی کمال مومنی

×××

 

نبود شیعه با صفا اگر محرمت نبود

نبود مهر و هم وفا اگر محرمت نبود

گناه رسم رایج مردم هر زمانه بود

در این جهان بی صفا اگر محرم نبود

کسی برای توبه و دعای خود سبب نداشت

به بارگاه کبریا اگر محرمت نبود

تمام دین مصطفی گرمی و رونقی نداشت

نبود دین رهگشا اگر محرمت نبود

دعای آدم و خلیل نیاز نوح و جبرئیل

چگونه می شدی روا اگر محرمت نبود

زعش صحبتی نبود حب و ولایتی نبود

قسم به نام نینوا اگر محرمت نبود

به راه و رسم فاطمه که منتهای عزت است

کسی نبود آشنا اگر محرمت نبود

کرب و بلا و مرقدت صحن و سرا و گنبدت

نبود آشنای ما اگر محرمت نبود

فراتر از سخن بود آنچه نهان به دل شده

نبود صحبت از خدا اگر محرمت نبود

سروده ی جواد حیدری

×××

 

باز این دل برای تو زانوی غم گرفت

در کوچه های سینه زنی تو دم گرفت

یک حس آشنا به گلویم رسید وبعد

چشمم دوباره حال وهوای حرم گرفت

مدیون منم که با همه بی لیاقتی

دست تو دست سرد مرا باز هم گرفت

بوی تورا گرفته ام وشکر می کنم

آخر دعای نیمه شب مادرم گرفت

افتاد مثل مرده به روی زمین گرم

هرکس مسیح نام تورا دست کم گرفت

من از کجا اسیر عزای تو بوده ام

از آن زمان که دست مشیت قلم گرفت

می آید از فرات ولی زخم خورده است

ماهی که بر کرانه ی دوشش علم گرفت

سروده ی علیرضا لک 

×××

 

جوونی ما بفدات حسین جان

کی می رسیم به کربلات حسین جان

مهر تو آمرزش هرگناهه

گفته اینو خود خدات حسین جان

محل رفت و آمد ملک هاست

مجلس گرم روضه هات حسین جان

ببین شده فرش عزات حسین جان

هرکسی توی مجلست می شینه

پر می زنه تا کربلات حسین جان

غلام سیات رو سفیده به والله

منم گدای عاشقات حسین جان

تویی اقام تویی اقام همیشه

منم گدات منم گدات حسین جان

اگر به دام عشق تو اسیرم

نصیب من شده دعات حسین جان

قسم به مشک و علم و علمدار

منم دخیل پرچمات حسین جان

صدات می آد هنوز به روی نیزه

سوخته دل ما از صدات حسین جان

اون دلی که سوخته میون روضه

شد همنوا با بچه هات حسین جان

سروده ی جواد حیدری

×××

 

هر روز پای هر محنت گریه می کنم

بر هر هزار زخم تنت گریه می کنم

با دستهای نوحه ی تو سینه می زنم

با روضه های دل شکنت گریه می کنم

یعقوب های چشم من از دست رفته اند

از بس برای پیرهنت گریه می کنم

بر دست قبر هم کفن کربلا به تن

از داغ جسم بی کفنت گریه می کنم

گاهی شبیه روز دهم سرخ می شوم

بر لحظه ی به نی شدنت گریه می کنم

ای سوخته ترین بدن زیر افتاب

بر زخم تاول بدنت گریه می کنم

سروده ی محسن عرب خالقی

×××

 

یادی از ناله ی زهرا می کنم

بقچه ی محرمو وا می کنم

اومدم از بی بی مهلت بگیرم

که شاید تو این محرم بمیرم

دوس دارم به عشق این پیرن سیاه

روزیه من بشه یک دل پر آه

می نشینم روبروی پیرهنم

با لباسِ احرامم حرف می زنم

این لباس وقف طواف هیئته

یادگار خیمه های عترته

شبیه خیمه ی نیم سوخته شده

که با اذن فاطمه دوخته شده

مثل اون چادر خاکی و سیاه

حجابی شده بر این تن گناه

ریشه ی نخش پر از پیچ و تابه

حاصل گریه برای اربابه

بی بی جان دستمال اشکمو بده

پر کن از کوثر و مشکمو بده

تا شدم محرم این لباس سیام

تازه یک کمی شدم مثل آقام

منکه جز اشک ندارم هدیه کنم

بزا تا برا حسین گریه کنم

من می خوام قربونی آقا بشم

خاک پای مهموناش روی چشم

جوونیم فدای راهت آقا جون

فدای نیمه نگاهت آقا جون

سروده ی روح اله عیوضی

××××××××××××××

اشعار مربوط به حضرت مسلم

  

دل من بر سر این دار صفایی دارد

وه که این شهر چه بام و چه هوایی دارد

خانه ی پیر زنی خلوت زاویه ی من

هرکه شد وحی به او غار حرایی دارد

شب که شد داد زدم کوفه میا کوفه میا

مرغ حق در دل شب صوت رسایی دارد

پیکرم تا به زمین خورد صدا کرد حسین

شیشه از بام که افتاد صدایی دارد

پشت دروازه مرا فاتح ای مهمان کن

تا بدانند که این کشته خدایی دارد

هم سرم بی بدن و هم بدنم بی کفن است

حالم از قسمت آینده نمایی دارد

در سر بی بدنم هست هزاران نکته

سوره ی ما نیز بسم اله و بایی دارد

دید خورشید که در بردن این نامه شدم

دست بر دامن هر ذره که پایی دارد

همه از شش جهتم فیض عظیمی بردند

مسلم اینجا حرم و کربوبلایی دارد

در جمال تو جلالی است که سر می خواهد

 دلبر آن است که شمشیر و قبایی دارد

سر تصویر سلامت زشکستم غم نیست

حسن تو بهتر از این آینه هایی دارد

گر بریدند پر و بال مرا شکوه چرا

قله ی قاف تو سیمرغ فدایی دارد

سروده ی رضا جعفری

××××××××××××××

اشعار مربوط به ورود به کربلا

 

فرود آیید یاران! وعده گاه داور است اینجا
بهارستان سرخ لاله های پرپر است اینجا
چه غم؟ گر از منا و وادی مشعر سفر کردی
خدا داند که بهتر از منا و مشعر است اینجا
زیارتگاه کل انبیاء تا دامن محشر
مزار قتلگاه عاشقان بی سر است اینجا
فرود آیید ای یاران در این صحرا که می بینم
ز بانگ العطش غوغای روز محشر است اینجا
فرات از چار جانب موج زن، اما خدا داند
جواب العطش شمشیر و تیر و خنجر است اینجا
رباب! از اشک و خون دل، دو چشم خویش دریا کن
که آب تیر زهر آلوده، شیر اصغر است اینجا
به گل باران چه حاجت دشت و صحرا را؟ که می بینم
زمینش لاله گون از خون سرخ اکبر است اینجا
مبادا نام آب آرید! ای طفلان معصومم
که سقّای حرم خود از شما تشنه تر است اینجا
عَلَم افتاده، من تنها و اطرافم پر از دشمن
سر و دست علم دارم، جدا از پیکر است اینجا
برادر با تن عریان به موج خون و می بینم
که کعب نیزه، عرض تسلیت بر خواهر است اینجا
سزد دعوت کنم در کربلا پیوسته" میثم" را
که او را شور و حال و اشک و سوز دیگر است اینجا 

غلامرضا سازگار(میثم)

×× ×

 

آسمان در نظرم تیره و تار است حسین

هرطرف می نگرم بوته خار است حسین

تا رسیدیم اخا تشنگیم افزون شد

این عطش حاصل نفرین بهار است حسین

آن سیاهی که نمایان شده نخلستان نیست

پس چرا دشت پر از نیزه سوار است حسین

خنده ی حرمله در دشت طنین افکنده

به گمانم که پی صید شکار است حسین

کوفیان شهر ه ی غارتگری و تاراجند

حتم دارم که دگر آخر کار است حسین

سروده ی وحید قاسمی

××××××××××××××

اشعار مربوط به حضرت رقیه (ع)

 

پایم حریف خار مغیلان نمی شود

دست شکسته یار گریبان نمی شود

گیسو نمانده تا که پریشان کنم ترا

آری سر رقیه پریشان نمی شود

دستی که نمی شناسم از این قوم بی حیا

راضی به جز شکستن دندان نمی شود

گفتم شبیه روی تو خاکسترین شوم

دیدم که جز به آتش دامان نمی شود

تا مغز استخوان تن من سیه شده

دردی است در رقیه که درمان نمی شود

سروده ی محمد سهرابی

×××

 

فرصت نکرده‌ای که تنت را بیاوری

یا تکه‌هایی از بدنت را بیاوری

بی‌تن رسیده‌ای که برای دلم خبر

از تلخی نیامدنت را بیاوری

سر می‌نهم به نیت دامان تو بر آن

گر پاره‌ای ز پیرهنت را بیاوری

دردانه تو هستم و بوسم نمی‌کنی؟

یا رفته‌ای لب و دهنت را بیاوری؟

ای حنجر بریده به من قول می‌دهی؟

این بار شرح سوختنت را بیاوری؟

می‌دانم این که نعش خودت را نیافتی

می‌شد برای من کفنت را بیاوری

بابا، اگر دوباره سراغ من آمدی

یادت بماند این که تنت را بیاوری

سروده ی احمد رضا قدیریان

×××

 

ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت

کربلا از من عموی مهربانم را گرفت

وقت دلتنگی همیشه او کنارم می نشست

بی وفا دنیا انیس و هم زبانم را گرفت

از سر دوش عمویم عرش حق معلوم بود

منکر معراج از من نردبانم را گرفت

من به قول آن عمو فهمم ورای سنم است

دیدن تنهایی بابا توانم را گرفت

روز عاشورا چه روزی بود ؟! حیرانم هنوز

جان کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت

خرمن جسمی نحیف و آتش داغی بزرگ

درد رد شد از تنم روح و روانم را گرفت

تار شد تصویر عمه ، از سفر بابا رسید !

آن مَلَک آهی کشید و بعد جانم را گرفت

سروده ی کاظم بهمنی

××××××××××××××

اشعار دو طفلان حضرت زینب(س)

 

گیرم که رد کنی دل ما را ، خدا که هست
باشد،!! محل نده، قسم مرتضی که هست
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیرالنسا که هست
یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست!
از درد گریه تکیه مده سر به نیزه ات
زینب نمرده،شانه ی دارالشفا که هست
قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست
گفتی که زن جهاد ندارد ، برو برو
لفظ برو چه داشت برادر؟ بیا که هست
خون را بیا به دو دست قربانی ام بکش
تو خون مکش به دست، عزیزم حنا که هست
گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن ، کربلا که هست
گفتی که بی تو سر نکنم، خوب نمی کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست!
سروده ی محمد سهرابی

×××

 

دویده ایم که همراه کاروان باشیم
رسیده ایم که در جمع عاشقان باشیم
به شوق اوج گرفتن ستاره آمده ایم
که خاکبوس قدمهای آسمان باشیم
شما و این همه غربت چگونه حان ندهیم؟!
خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم
دو چشم حضرت مادر دو چشم باران است
چگونه شاهد این درد بی کران باشیم؟
دویده در رگ ما خون جعفر طیار
زمان آن شده تا عرش پرزنان باشیم
دوبال سبز پریدن به دست اذن شماست
اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم
دو نوجوان فدایی دو نوجوان شهید
همان که آرزوی مادر است آن باشیم
سید محمد جواد شرافت

×××

 

حسین من حسین من درد منو دوا نما

حاصل عمرمو بگیر حاجتمو روا نما

بیا منو خجل نکن به پیش زهرا مادرم

بیا بذار منم کمی اجر غریبی ببرم

می خوام شبیه مادرم که مادر شهید بشم

روز قیامت کنار فاطمه رو سفید بشم

دسته گلام فدای اون کاکل ناز اصغرت

فدای قد اکبرت فدای اشک دخترت

درسته قابل ندارند دسته گلام برای تو

اگه اجازه می دادی زینب می شد فدای تو

اینا اگر جا بمونند میون خیمه می میرند

ببین کفن پوشیده اند تا اذن میدون بگیرند

به جون مادرم قسم آه و زاری نمی کنم

تو خیمه آروم می شینم بیقراری نمی کنم

تو که منوخوب می شناسی فقط تورو می خوام حسین

توعشق بازیِ با خدا هر جا بری می یام حسین

اینا اگر چه کوچیکند وارث خون حیدرند

آبروی منواینا با جانبازیشون می خرند

سروده ی جواد حیدری

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت عبداله ابن الحسن

 

پسر شاه کریمه سر این سفره سهیمه

از کوچیکی زیر دست لطف احسان قدیمه

ذکر خوابش عمو بوده شعر غربت می سروده

از همین حالا به فکر تقاص یاس کبوده

اینکه حبسه توی خیمه عمه این رو خوب می دونه

 یه بزرگمرد کوچیکه نمی شه اسیر بمونه

اونایی که بعد چندی در این خونه می مونن

دیگه کم کم یه چیزی از سر اهل بیت می دونن

می شینن مردا دو زانو می خونن درس الفبا

علماشم کم میارن سر درس طفل اینها

می گیرن مرگ و به بازی بچه های این قبیله

شهادت تو این قبیله به خدا رسمی اصیله

نوجوون دیدی تا حالا سرشو به دس بگیره

تو نبردی نابرابر بگه یا زهرا بمیره

 نوجوون دیدی علمدار که زیر بارون سنگه

یادگرفته از ابالفضل تا که بی دستی بجنگه

نوجوون دیدی که تشنه نه زره داره نه شمشیر

مقتل به هم بریزه بزنه نعره ی تکبیر

نوجوون دیدی بمونه پای اون قسم که خورده

نمی دونید سم اسبا چه بلا سرش آورده

نوجوون دیدی محرم شب پنجمه به نامش

باب قتلگاه ارباب صاحب سر امامش

سروده ی روح اله عیوضی

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت قاسم ابن الحسن(س)

 

چشم هایش همه را یاد مسیحا انداخت
در حرم زلزله ی شور تماشا انداخت
هیچ چیزی که نمی گفت فقط با گریه
جلوی پای عمو بود خودش را انداخت
با تعجب همه دیدند غم بدرقه اش
کوه طوفان زده را یک تنه از پا انداخت

بی زره رفت و بلا فاصله باران آمد
هر کس از هر طرفی سنگ به یک جا انداخت
بی تعادل سر زین است رکابی که نداشت
نیزه ای از بغل امد زد و او را انداخت
اسب ها تاخته و تاخته و تاخته اند
پس طبیعی است چه چیزی به تنش جا انداخت
با عمو گفتن خود جان عمو را برده
آنکه چشمش همه را یاد مسیحا انداخت
سروده ی علیرضا لک

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت علی اصغر(ع)

 

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات !
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟
با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟
خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد
دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما
دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد
شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه بی کودک مادر برسد
زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد
سروده ی علی رضا لک

×××

 

هرکی گوشش به سخنهای منه

دیگه از تشنگی فریاد نزنه 

هر چی یار داشته بابا فدا شده

بچه ها دیگه بابا تنها شده

بابای ما دیگه سقا نداره

بره وبرای ما آب بیاره

من از ایین گوشه ی خیمه می دیدم

حرفاشو با قوم کافر شنیدم

می خواد از ماها خجالت نکشه

داره از دشمنا منت می کشه

نمی گم منت ذلت می کشه

بلکه منت هدایت می کشه

بچه ها دست بابا خونی شده

گمونم شش ماهه قربونی شده

بمیرم طوری قدم برمیداره

روی اومدن به خیمه نداره

عباشو طوری رو اصغر کشیده

معلوم خیلی خجالت کشیده

به خون فرق داداش اکبرمون

به تموم گلای پرپرمون

دیگه از خیمه ها بیرون نریزید

جلوی چشم بابا اشک نریزید

نذارید بابا خجالت بکشه

هر چی از دشمن کشیده بسشه

سروده ی شهید غلامعلی رجبی

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت علی اکبر (ع)

 

جوانم پای تا سر زخم دارد

زضرب تیغ و خنجر زخم دارد

شبیه لاله ی افتاده بر خاک

به هر گلبرگ پرپر زخم دارد

خدایا شاهدی بر حال و روزش

 که قد چند لشکر زخم دارد

نوشته رد خونش بردل خاک

تمام جسم اکبر زخم دارد

نشسته چند لایه زخم بر زخم

به روی زخم بدتر زخم دارد

چه گویم اربا اربا معنی اش نیست

زمفهومش فراتر زخم دارد

سروده ی احسان محسنی فر

×××

 

میان روضه های کربلایت

چه جانسوز است سوز ربنایت

قنوت گریه ات غوغا به پا کرد

که آتش زد بجان بچه هایت

چه جانسوز است آن لحظه که دیدند

وداعت بانوان خیمه هایت

مگر خود اذن میدانش ندادی

چرا پس گم نمودی دست و پایت

همه اینجا تو را با اشک دیدند

که با حسرت به او دادی رضایت

نمی گویم عدو با او چه ها کرد

که خم بنموده از غم هر دو پایت

چنان پشت تو را در خاک کردند

که خاکی گشته کل جامه هایت

برای مرهم داغ جوانت

کشیدی روی جسم او ردایت

ملائک آمدند بهر تسلا

که تا آرام تر آید نوایت

سروده ی کمال مومنی

××××××××××××××

اشعار حضرت ابالفضل العباس (ع)

 

از هیبت قدکشیده ات می ترسند
از خشم میان دیده ات می ترسند
عباس، به پهلوانیت قسم این لشکر
حتی  ز سر بریده ات می ترسند
 سروده ی مهدی صفی یاری

×××

 

تمام چار فرزندی که دارم

برای کربلایت می گذارم

برو آسوده باش چون گفته عباس

که دست از یاری ات من برندارم

سروده ی کمال مومنی

×××

 

امیر مه لقایی یا ابالفضل

سخاوت را خدایی یا ابالفضل

تمام هستی ام البنینی

شه مشکل گشایی یا ابالفضل

میان آسمانی پر ستاره

قمردر نینوایی یا اباالفضل

به جمع گریه کن های حسینی

محبت می نمایی یا اباالفضل

به دستی که قلم گشته به محشر

شفیع جمع مایی یا اباالفضل

پناه حضرت ارباب بودی

علی کربلایی یا اباالفضل

بدون توخدا داند که هیچم

تو هست شیعه هایی یا اباالفضل

سروده ی جواد حیدری

×××

 

همه ی حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن دم با توست
من از این جزر و مد سینه زنانت خواندم
ماه من، شورش شبهای محرم با توست
دشمن از ترس نگاهت مژه بر هم نزند
غضب آلوده ای و خشم خدا هم با توست
با حضورت حرم آل علی آرام است
تا زمانی که در این معرکه پرچم با توست
علقمه زیر شتاب نفست میسوزد
وعده ای داده ای و چشمه زمزم با توست
خرد شد ریخت به پایت همه هست حسین
قد بر افراشتن این کمر خم با توست
هیچکس مثل تو از وعده ی خود آب نشد
مشک شد پاره و تنها غم عالم با توست
سروده ی علیرضا لک

××××××××××××××

اشعار عاشورا 

 

داری عقیله خواهر من گریه می کنی ؟

آئینه برابرمن گریه می کنی

از لابه لای خیمه دلم تا مدینه رفت

خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

دلشوره می چکد زنگاه سه ساله ام

وقتی کنار دختر من گریه می کنی

من از برای معجر تو گریه می کنم

تواز برای حنجر من گریه می کنی

امشب برای ماندن من نذر می کنی

فردا برای پیکر من گریه می کنی

امشب نشسته ای ومرا باد می زنی

فردابه جسم بی سر من گریه می کنی

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

 

وداع

می روی همراه خودجانم به میدان می بری

در قفای خویشتن موی پریشان می بری

گرچه امرم بر صبوری می کنی جانا بدان

دست زینب را سوی چاک گریبان می بری

می روی با سر به سوی نیزه داران پلید

پیش چشمم تا رود برنیزه قرآن می بری

نعل مرکبهای دشمن تشنه کام سینه اند

بوسه گاه عشق زیر پای عدوان می بری

تا نماند دست خالی ساربان بی حیا

خاتم پیغمبران را ای سلیمان می بری

باز هم دارد به دستش حرمله تیر سه پر

بهر آن تیر سه شعبه قلب سوزان می بری

همسفر سالار زینب قدری آهسته برو

نیمه جان گشتم تو هم این نیمه جان را می بری

سروده ی احسان محسنی فر

×××

 

عاشورا

ته گودال پیکری مانده ؟!

که بگویم برادری مانده  ؟!

گفت بهتر که از جلو نبرید

بی گمان راه بهتری مانده

چقدر نامرتبت کردند

پیکری نیست پیکری مانده

چقدر غارت تو طول کشید

یک نفر رفته دیگری مانده

تازه این نیز سهم تا کوفه است

از تن تو اگر سری مانده

گرچه بیرون کشیدم از بدنت

ولی این تیر آخری مانده

فرضم این است پیرهن داری

با همین فرض ! معجری مانده

نه عقیق برادری ... حتی

نه طلاهای خواهری مانده

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

 

گودال قتلگاه

بمان که روشنی دیده ی ترم باشی

شبیه آینه در برابرم باشی

هوای خیمه ی من بی نگاه تو سرد است

بمان که مایه ی دلگرمی حرم باشی

چه شد که از ته گودال سردر آوردی

تو زینت سر دوش پیمبرم باشی

در این شلوغی گودال تنگ قول بده

کمی مراقب پهلوی مادرم باشی

تو در بلند ترین نیزه منزلت کردی

به این بهانه مگر سایه ی سرم باشی

جواب خنده ی دشمن به خواهرت باکیست

مگر تو قول ندادی برادرم باشی

تو آفتابی وبالای نیزه هم که شده

 بمان که روشنی دیده ی ترم باشی

سروده ی علی اکبر لطیفیان

××××××××××××××

اشعار بعد از عاشورا

 

خداحافظی از کربلا

به سوی شام کوفه ام دل شکسته می برند

ببین که زینب توراغریب خسته می برند

همان وجود نازنین خدای صبر درزمین

تمام رکن قامتش زهم گسسته می برند

زیارت تو آمدم سرت نبود یا حسین

مرا برای دیدن سر شکسته می برند

تو در تنور و کودکان میان آتش حرم

غم تو ویتیم توبه دل شکسته می برند

ببین که یک شبه شده جمال ما همه کبود

زقتگاه تومرا به دست بسته می برند

سر امیر لشکرت به نیزه ها نمی نشست

ولی زبغض وکین سرش به نیزه بسته می برند

برای کودکان خود ز گوش کودکان تو

تمام گوشواره ها به مشت بسته می برند

سروده ی جواد حیدری

×××

مصیبت کوفه و شام

لبهای تو مگر چقدر سنگ خورده است؟
قاری من چقدر صدایت عوض شده
تشریف تو به دست همه سنگ داده است
اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده
تو آن حسین لحظه گودال نیستی
بالای نیزه حال و هوایت عوض شده
وقتی ز روبرو به سرت می کنم نگاه
احساس می کنم که نمایت عوض شده
جا باز کرده حنجره ات روی نیزه ها
در روز چند مرتبه جایت عوض شده
طرز نشستن مژه هایت به روی چشم
ای نور چشم من به فدایت عوض شده
ما بعد از این سپاه تو هستیم یا حسین
جنگی دگر شده شهدایت عوض شده
تو باز هم پیمبر در حال خدمتی
با فرق این که شکل هدایت عوض شده
سرو ده ی علی اکبر لطیفیان

×××

التماس دعا

 


اشعار محرم

یا حسین

آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم

ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم

شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت

ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم

دل ها برای روزتو آماده می شوند

ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم

ای خون ما حلال قدومت در این عزا

خون جای اشک بر قدمت گریه می کنیم

تا کی غلاف صبر، کند منع ذوالفقار

هر دم به حسرت دو دمت گریه می کنیم

می آیی وبدون ملاقات می روی

آقا به این عبور کمت گریه می کنیم

خوردی قسم به مادر پهلو شکسته ات

تا حشر هم به این قسمت گریه می کنیم

ای راز دار فاطمه برگرد چاره کن

ما از غم غدیر خمت گریه می کنیم

دشمن  به آل تو چه ستمها روا نمود

با تو به آل محترمت گریه می کنیم

از ما حضور عمه ی مظلومه ات بگو

عمری برای قد خمت گریه می کنیم

سروده ی محمود ژولیده

***

یا ابا عبداله الحسین

ما مصیبت زده ی کرب وبلاییم حسین

بال وپر سوخته ی آل عباییم حسین

بسکه خون دل از این دیده ز غمهای تو رفت

همنشین لب دریای بکاییم حسین

عمر دنیا نرسد چون به عزاداری تو

تا قیامت ز غمت عقده گشاییم حسین

روز محشر که همان یوم یفر المرءست

ما سراسیمه به سوی تو بیاییم حسین

چون که  احداث شود منبر منصور ملک

باز پا منبری یار تو ماییم حسین

هر که در حشر تو محشور شود با اهلش

ما به اذن تو ز طیف شهداییم حسین

همه آبادی دل از کرم مادر توست

ورنه ویرانه دل از شام بلاییم حسین

ما خجالت زده ی غافله سالار غمیم

   که سر افکنده ی (نحن اسراءیم )حسین

چادر و  معجر و عمامه اگر سوخته شد

ما به جای مانده از آن سوخته هاییم حسین

در دل خاک هم از منتقمان می مانیم

ما کمر بسته بفرمان ولاییم حسین

چون برآریم به عشق تو سر از خاک مزار

گرد راه پسر خیر نسائیم حسین

تا شویم عارف وآماده ی ایام  ظهور

برسر وسینه زنان غرق دعاییم حسین

سروده ی محمود ژولیده

***

 یا ابا عبداله الحسین

ما اشک را ز پاکی مادر گرفته ایم

این زندگی ز چشمه ی کوثر گرفته ایم

اذن ورود ما به بهشت خداست اشک

ما از بهشت هدیه فراتر گرفته ایم

اشک غم حسین بود خود بهشت ساز

ما بعد روضه زندگی از سر  گرفته ایم

آنکه شنید نام حسین و نریخت اشک

دوری از او به امر پیمبر گرفته ایم

ما در کفن ز تربت او نور می بریم

رزق سفر ز خاک همین در گرفته ایم

ما بی حسین پست ترین خلایقیم

با نام اوست رتبه ی بر تر گرفته ایم

ما در میان روضه ی او تحت قبه ایم 

حاجات خود به روضه مکرر گرفته ایم

تا  آب می خوریم صدا می زنیم حسین

این امر از سکینه ی اطهر گرفته ایم

سروده جواد حیدری

***

 یا ابا عبداله الحسین

من روز ازل دل به تو دلبر دادم

حق خواست که در دام غمت افتادم

شادی من از فرط غم توست حسین

چون سوخته ی غم تو هستم شادم

از کودکی ام میان هیئت هایت

من آب به دست عاشقانت دادم

بهتر زبهشت، روضه های تو بود

آموخته این راز به من استادم

یک بار که از هیئت تو جا ماندم

دیدم که هزار سال عقب افتادم

نام همه گر شود فراموش قسم

هرگز نرود نام حسین از یادم

آنقدر حسین حسین بگویم محشر

تا روضه بپا شود از این فریادم

قبل از همه جا به کربلایت رفتم

زآن روست که تا روز ابد آبادم

سروده ی جواد حیدری

 ***

 یا ابا عبداله الحسین

غفلت اگر که دامن ما را رها کند

دل دائما هوای حریم شما کند

بودن میان روضه ی تو اعتبار ماست

ما را خدا زروضه مبادا جدا کند

مالم اگر حلال بود خرج روضه است

تا مادرت به روزی ما اعتنا کند

باشد صله به مادر تو گریه بر غمت

در بین گریه فاطمه ما را دعا کند

قیمت بده به ما که نداریم ارزشی

شاید خدا که هستی ما را فدا کند

ما خلق گشته ایم شبیه شما شویم

چشمان ما به چشم شما اقتدا کند

بی غسل و بی کفن شدنم آرزو بود

ارباب ما بگو زعنایت خدا کند

باید زچشم حضرت عباس روضه خواند

شاید خدای قسمت ما کربلا کند

با دیده ای که تیر میانش نشسته است

آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کند

سروده ی جواد حیدری

***

یا ابالفضل العباس

یا ابالفضل تویی تاج سر ام بنین

پسر فاطمه هستی پسر ام بنین

تو علمدارترین صاحب پرچم هستی

تو به اسرار دل فاطمه محرم هستی

تا تو بودی نگرانی به دل خیمه نبود

تا تو رفتی همه ی خیمه شده رنگ کبود

گر چه گفتی تو غلامی به من اما عباس

تو شدی آبروی حضرت زهرا عباس

من زینب چه کنم بی تو در این دشت بلا

 من و یک خیمه ی پر کودک و زن در صحرا

دست تو قطع شد و دست مرا می بندند

چشم تو پاره و بر گریه ی من می خندند

جگر من شده چون چشم تو پاره پاره

دختر شیر خدا بعد تو شد آواره

از شکافی که به فرق سر تو افتاده

معجر از روی سر خواهر تو افتاده

به همان محکمی ضربت نامرد عمود

خورده ام سیلی و رخساره ی من گشته کبود

تو سر نیزه و من محمل بی پرده اخا

سهم تو علقمه و قسمت من شام بلا

سروده ی جواد حیدری

***

 یا زینب کبری

باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان

دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان

باورت می شد ببینی دختر خورشید را

کوچه کوچه در کنار سایهی نامحرمان

نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی

من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان

چه عجب!طشتی برای این سرت آورده اند

ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان

تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما

چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران

ای تمامی غرور من فدای غیرتت

لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران

این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند

شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان

سروده علی اکبر لطیفیان

***

یا رقیه مددی

تمام درد دلت را که از سفر گفتی

گمان کنم که دلت سوخت مختصر گفتی

من از جسارت آن دست بی حیا گفتم

تو از مشقت گودال و قطع سر گفتی

همان که آتشمان زد و خیمه را سوزاند

صدا زدم که الهی به پای مرگ افتی

چنان به روی سرم داد زد پس از سیلی

نگفته ام که نگو باز هم پدر گفتی

به روی نیلی و موی سفید دقت کن

بگو شبیه که هستم پدر، اگر گفتی؟

فقط بگو که چه شد ظالمانه چوبت زد

شما به غیر کلام خدا مگر گفتی

دلم برای غریبی عمه می سوزد

مگو زدرد سفر از چه مختصر گفتی

سروده حامد خاکی

***

یا اباعبداله

به روی نیزه مثل آفتابی

نمی شد باورم دیگر نتابی

نمی دانم چرا از روز اول

به روی نیزه ها در اضطرابی

اگرچه مصحف بی رنگ و رویی

بخوان از نی، که خود قرآن نابی

میان مجلس قوم ستمگر

سرت را دیدم و ظرف شرابی

برای خلوت طفل یتیمت

تو تفسیر دعای مستجابی

خجالت می کشد وقتی رقیه

تو را خواند ولی ناید جوابی

الهی کاش در کنج خرابه

سرت پوشیده آید با نقابی

سروده کمال مومنی

***

شهادت عبداله ابن الحسن

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی

که به این سینهی مجروح تو با پا نزنی

ذکر لا حول ولا از دو لبش می بارد

با چنین نیزه ی سر سخت به لبها نزنی

عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ

می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟

نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون

می زنی باز دوباره نشد آیا نزنی؟

نیزه ات را که زدی باز!!نمی شد حالا

ساقه ی نیزه خونین شده را تا نزنی؟

من از این وادی خون زنده نباید بروم

شک نکن اینکه پرم را بزنی یا نزنی

دست و دل باز شو ای دست بیا کاری کن

فرصت خوب پریدن شده! در جا نزنی

سروده علیرضا لک

 ***

یا ایا عبداله الحسین

افتاده ای روی زمین و سر نداری

در این بیابان یک نفر یاور نداری

از بس جراحت بر تنت جا خوش نموده

یک جای سالم در همه پیکر نداری

بگذار تا که جان دهم پیش تن تو

اصلا تصور کن دگر خواهر نداری

در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است

خیزو بگو عباس آب آور نداری

در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است

خیز و بگو عباس آب آور نداری

با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟

بگذر از این انگشت و انگشتر نداری

سروده حسن بیاتی

***

یا باعبداله الحسین

نفس بده که نفس پای این علم بزنم

نفس بده که فقط از حسین دم بزنم

سرم فدای قدمهات آرزو دارم

که سرنوشت خودم را بخون رقم بزنم

سرم هوای تو دارد دلم هوای ضریح

چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم

کنار سینه زنان چه می شود ارباب

میان صحن و سرایت شبی قدم بزنم

هزار حاجتم اما رسیده ام امشب

که چشم بر قدم صاحب علم بزنم

نفس بده که زشب تا غروب تاسوعا

میان نوحه کنانت دوباره دم بزنم

سروده حسن لطفی

اشعار دهه اول محرم

دیدن یار

آخرش یه روز آقامو می بینم

آخرش کنار مولام می شینم

آخرش با تموم آلودگیم

بوسه ای با گریه از پاش می چینم

آخرش یه روز براش خونی می شم

تنم و بر سر راهش می کِشم

تا شاید منو با خون قبول کنه

بکشه دست عنایت به چِشم

آخرش نمی دونم که چی می شه

چه کنم این دلم آروم نمی شه

من اقامو می شناسم خیلی خوبه

باز کرم می کنه مثل همیشه

آخرش دوباره شرمنده می شم

اون می شه مولا و من بنده می شم

مثل باغِبُون به گل وفا داره

من زاشک دیده هاش زنده می شم

آخرش منو به صحرا می بره

منو تا کعبه ی دلها می بره

آخرش درد دلم دوا می شه

آقا از گدای خود رضا می شه

آخرش سختی به پایان می رسه

نصیب نوکرا کربلا می شه

سروده جواد حیدری

***

همسایه

در دایره ی عشق گرفتار حسینم

عاشق شده ی چرخش پرگار حسینم

فریاد زند چاک گریبان جنونم

عمریست که منصورم و بردار حسینم

انگشت نمای همه ی رهگذرانم

دیوانه ی زنجیری بازار حسینم

این زاغ بدآواز سزاور غضب نیست

من مرغ ستایشگر گلزار حسینم

خوشبخت ترینم که نیازم به کسی نیست

من ریزه خور سفره ی دربار حسینم

در زندگیم واسطه ی فیض الهی است

من تا ابدالدهر بدهکار حسینم

فردای قیامت همه سرگشته ولی من

آسوده میان صف زوار حسینم

در خلد برین از کرم حضرت دادار

همسایه ی دیوار بدیوار حسینم

سروده وحید قاسمی

***

عرش خدا

عرش خدا، صحن و سرای ارباب

کعبه ی ما، پایین پای ارباب

تو خودت خوب می دونی اسیرِ تو دل منه

عشق ناب تو آقا، تموم حاصل منه

می دونی بدون تو، من آبرویی ندارم

جز بیام به کربلا ،من آرزویی ندارم

عرش خدا، صحن و سرای ارباب

کعبه ی ما، پایین پای ارباب

چی می شه، عوض بشم تا افتخار تو بشم

حُر باشم توبه کنم، همیشه یار تو بشم

اگه یک نگاه کنی گره زکارم وا می شه

کربلا روزیم می شه درد منه منم دوا می شه

عرش خدا، صحن و سرای ارباب

کعبه ی ما، پایین پای ارباب

چی می شه آقا بیاد با هم یه کربلا بریم

تا ابالفضل بگیم و تو حرم سقا بریم

تو حریم پسر ام بنین نوا کنیم

یاد دستای اقا قیامتی به پا کنیم

عرش خدا، صحن و سرای ارباب

کعبه ی ما، پایین پای ارباب

دستای رشیدی که بوسه گه آل عباست

دستای رشیدی که پناه ناموس خداست

دستای رشیدی که باعث فخر علقمه است

برا اسباب شفاعت روی دست فاطمه است

سروده جواد حیدری

***

زائر عرش نشین

زیر قبه ی حسینی اجابت می شه دعاها

رکعتی نماز رو خاکش آدم می بره بالا

حجابای نورانی رو می دره سجده رو تربت

آخه صاحب شهیدش جون داده تو غم و غربت

شفای تموم دردا تو خاک کرببلاشه

ضریح شش گوشه ی اون تو دل سینه زناشه

مولا فرموده که مَردم اگه از فرات می خوردن

از محبت ما سهمی توی دلهاشون می بردن

آدما اگه بدونن وقتی زاِئر تو هستن

بنابر گفته ی معصوم توی عرش حق نشستن

آدما اگه بدونن چی می دن به زائر تو

میان و دورت می گردن جون می دن به خاطر تو

آدما اگه بدونن شبای جمعه چی می شه

مثل بعضی از ملائک مقیمت می شن همیشه

آدما اگه بدونن فضیلت های شمارو

روایت داره نمی رن حج خونه‌ی خدا رو

آدما اگه بدونن شبای جمعه تو اونجا

جمع میشن برا زیارت انبیاء حتی اماما

موقع سحر که میشه بوی سیب می وزه اونجا

وقتیهِ که پا می زاره توحرم حضرت زهرا

یکی از درای جنت وسیعه صفش درازه

حک شده باب حسینه رو به کل دنیا بازه

قیامت وقتی که مردم دنبال پناهی هستن

می بینن تو سایه ی عرش عده ای دورت نشستن

شیعه توی خونه هر روز بنابر عین روایت

با زیارتِ عاشورا می ره کربلا زیارت

موقع سلام به ارباب ملائک همه سفیرن

برای بردن فیض روضه اینجا صف می گیرن

به ابی انت و امی بگو وقتی آب می خوردی

با وضو باش هر جایی که اسم اربابتو بردی

تو شب اول قبرم میگن ای محب بی تاب

حساب و کتاب نداری می رسه بدادت ارباب

سئوال اونا همینه که چرا سینه کبودی

سال شصت و یک چی می شد که تو هم کربلا بودی

شنیدم روز قیامت بنا بر خواسته ی مادر

کربلایی می شی محشور میآیی با تن بی سر

چرا مادرت نمی خواست ببینه داغ و عزاتو

چی شنید با گریه میدوخت لباس کرببلاتو

توی مسجد یا تو کوچه چرا پیغمبر خاتم

می بوسید و گریه می کرد لب و پیشونی تو با هم

گاهی سینه و گلوتو می بوسید وگریه می کرد

ثواب این اشکارو هم به محبات هدیه می کرد

به ما گفتن ازقدیما زمان ظهورش آقا

همه ی آدما می شن  عاشق حسین زهرا

سروده  روح اله عیوضی

***

اگه کربلا نباشه

زیر آسمون کسی نیست تو هوای تونباشه

این دلم یه تیکه سنگه اگه جای تو نباشه

بیا این سینه رو بشکاف من تو دست تو اسیرم

غیر ممکن ِ تو قلبم رد پای تو نباشه

اسم تو ترانهِ ما زیر گنبد کبوده

گم می شیم اگه یه روزی کربلای تو نباشه

چی می گم مگر که می شه زمین ِ بی حرم تو

 می شه آره با یه شرطی که خدای تو نباشه

گناها امون نمی دن آسمون رامون نمی دن

اگه توی جا نمازم خاک پای تو نباشه

***

با تو ما هزارتا الماس  توی دنیا آفریدیم

چشامون شدش یه دریا تا بدام تو رسیدیم

 اسم تو شفای بالِ بی مثاله بی مثاله

هردفعه اومد رولبها تا به آسمون پریدیم

با تو عمریه می خونیم، همیشه پیشت می مونیم

توی دوزخم بریم ما کی می گه که نا امیدیم

می مونیم تو اظطرابت تا به آخرش خرابت

کربلا تو قلب ماهاس گرچه کربلا ندیدیم

گره ها باز می شه با تو میون مجلس نحه

حاجت ماها رو دادن تا که یا حسین کشیدیم

***

همه ی دارو ندارم توی این دو روز دنیا

شیرینی گریه هستی ای قتیل گریه آقا

وقتی که لبا می خشکه می مونیم به زیر آفتاب

می فرستیم یه سلامی به تو ای عزیز زهرا

تویی که از نفس تو نفس ما جون می گیره

زنده می شه با دم تو به خدا حضرت عیسی

تو فراتِ ماتم تو همه غرقه، غرقه، غرقند

ناجی کشتی نوحی دم تو عصای موسی

بالابالاها رسیدی رفتی از تنت بریدی

خون تو زمین رسیده کی می گه تویی تو یحیی

***

می فرستیم یه سلامی به تو که منو می خونی

عمریه گشتم و گشتم اما تو برام می مونی

تو همون مرد غریبی همیشه برام طبیبی

چی بگم تو که نگفته همه دردامو می دونی

آرزوهامون درازه واسه‌ی گفتن با تو

حرفای زیادی داریم توی این بی همزبونی

ما داریم کم کم و کم کم بار دنیامو می بندیم

یه دونه آرزو دارم،آرزومو می رسونی؟!

واسه اون شش گوشه‌ی تو واسه اون گنبد زرین

دل من تنگه می دونی تو که ماه آسمونی

سروده روح اله عیوضی

***

یاد محرم

چه شبا که کربلاتُ به لب و زبون آوردم

تو مُحرمِت آقا جون، دل و به خدا سپردم

چه روزا که توی هیئت ،می گرفت دلم بهونه

اینقده حسین می‌گفتم، دل می شد برات دیوونه

کوچیکیم یادم می یادش، یه پیرن سیاهی داشتم

توی پیرهنام همیشه، اونو خیلی دوست می داشتم

با چادر سیاه مادر، خیمه ای به پا می کردم

زیر خیمه‌‌ی‌ عزاهات ، اسمت‌ و صدا می کردم

با تموم رو سیاهی ، عزات و بپا می کردم

هرچی رو به غیر عشقِت، از خودم جدا می کردم

با خودم همش می گفتم، تو که آبرو نداری

چرا دائما تو اسمِ، آقات و به لب می آری

کاش یه بار دیگه بیادش، اون روزای آسمونی

منو مثل بچگی‌هام، دوباره پیشِت بِخُونی

عشق ناب تو همیشه، جذبه‌ی عجیبی داره

که بدا رو مثل من هم، توی مجلست می‌یاره

سروده کمال مومنی

***

پدر دارم

عمه جان این سر منور را، کمکم می کنی که بردارم

شامیان حرامیان دیدید، راست گفتم که من پدر دارم

ای پدر جان عجب دلی دارم،ای پدر جان عجب سری داری

گیسویم را به پات می ریزم،تا ببینی چه دختری داری

ای که جان سه ساله ات بابا،به نگاه تو بستگی دارد

گر به پای تو بر نمی خیزم، چند جایم شکستگی دارد

آیه های نجیب و کوتاهم، شبی از ناقله تنزل کرد

غنچه های شیه آلاله، روی چین های دامنم گل شد

دستی از پشت خیمه ها آمد،لاجرم راه چاره‌ام گم شد

 هربلایی که بود یا می شد،به سر زینب تو آوردند

قاری من چرا نمی خوانی؟!،چه به روز لب تو آوردند

چشمهای ستاره بارانم، مثل ابر بهار می بارد

من مهیای رفتنم اما، خواهرت را خدا نگه دارد

سروده علی اکبر لطیفیان

***

لب سرخ

زساغر لب سرخت شراب می ریزد

و یا فرشته به حلق تو آب می ریزد؟

نه آب می چکد و نه شراب از حلقت

که پاره پاره ی قلب رباب می ریزد

فرشته آمده از راه و خون پاکش را

به پای حنجر تو با شتاب می ریزد

خزان ترینی و اما بهار می آید

چه غنچه ها که به رویت به خواب می ریزد

اگر که داغ بزرگت به قاب جا گیرد

زغصه می شکند پشت قاب می ریزدسروده

سید محمد جوادی

 

***

شبه پیمبر

همگی بیاین داره علیِ اکبرم می ره

کمکم کن ای خدا شبه پیمبرم می ره

مادرش تو کربلا نیست که براش گریه کنه

اون کسی که راه میرفت شبه مادرم می ره

بدتره از یهودیا کوفیای ِکینه ای‌اند

زینبم بیا ببین که داره حیدرم می ره

گیسوی خوهرای علی دیگه پریشونه

اونکه مثل عباسِ پناه دخترم میره

می دونم می ره و داغش می مونه رو جگرم

اونکه پهلوش میشکنه شبیه مادرم می ره

قوت زانو و نور چشم و میوه‌ی دلم

بخدا دارو ندارم داره از برم می ره

همه انبیا برای اکبرم هراسونند

ستون خیمه های خواهر مضطرم می ره

سروده جواد حیدری

***

اشک سکینه

بابا جون چرا نمی گی سخنی

باسکوتت دلمو می شکنی

بابا جون چرا قد تو خمیده است

چرا بر کمر گرفته‌ای تو دست

بابا جون بگو عموی ما کجاست

بابا جون عموی با وفاکجاست

بابا جون ما همگی عمو می خوایم

عمو بین این همه عدو می خوایم

بابا جون بگو به ماه مدینه

دیگه آب از تو نمی خواد سکینه

آیا می شه من عمو رو ببینم

یه بار دیگه رو زانوش بشینم

نکنه عمو ی ما کشته شده

 پیکر او به خون آغشته شده

نکنه عمو شبیه اکبرت

پر کشیده سوی زهرا مادرت

بابا جون بگو تو از عمو سخن

درد دلهاشو بگو بابا  به من

دخترم طاقت داری برات بگم

عمو ی خوب تو داشت فقط یه غم

غمش این بود که ز جور اشقیاء

نتونست آب بیاره بهر شما

دخترم دیگه عمویی ندارید

که برید سر روی زانوش بذارید

سروده ی جواد حیدری

***

ساعت آخر

همگی بیان داره، عزیز برادرم می ره

عباسم کجاست داره، امام و رهبرم می ره

می دونم که ساعت، آخرِ که می بینمش

خدایا چکار کنم، که روح پیکرم می ره

بچه ها بیاین بیرون، کسی تو خیمه نمونه

ستون خیمه ها و امیر لشکرم می ره

اشک چشم بچه ها، برای اکبرش کمه

حالا دارن می بینن، بابای اکبرم می ره

دیگه از غریبی و بی کسی فریاد نزنین

که داره به قتلگاه، غریبِ مادرم می ره

نمی دونم چی بگم ،سکینه آوا نکنه

میگه ای خدا داره، بابای مضطرم می ره

یکی میگه ای خدا، تو شاهدی و ناظری

که داره از پیشمون، بابای اصغرم می ره

دشمنا صف کشیدن، خیمه رو غارت ببرن

چون می بینن که داره، زاده ی حیدرم می ره

سروده کمال مومنی

 

***

سر به روی نیزه

این سرِ بریده‌ی کیست، که دارهْ قرآن می خونه

گمونم صدای زهراست، شبیه صداش می مونه

عمه چشماشو نگا کن، داره از من می پوشونه

توصداش نوایی داره، که دلم رو می سوزونه

این سرِبریده ی کیست، که تو رو بیچاره کرده

زن و بَچَه‌شو خدایا، دنبالش آواره کرده

باورم نمی شه عمه، که بابام حسینُ کُشتن

سرش و به روی نیزه، جلو چشم تو گذاشتن

خدایا یه کاری کن که، بابامو بغل بگیرم

رو تنش سری نمونده، الهی براش بمیرم

یه صدا همش به گوشه، نوای عجیبی داره

ناله‌ی غریبِ مادر، دائم از صداش می باره

سنگ یه نامرد بی دین، رو لب بابا نشسته

داره خون زمین می ریزه، دندون بابام شکسته

سروده کمال مومنی