هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

شعر شهادت امام هادی علیه السلام

مرغ دل شکسته ی ما جَلد سامراست
درعرش بزم روضه ی دلدار ما به پاست

شال سیاه غصِّه روی دوش ِ ماسِواست
ذکر علیُّ و فاطمه  واویلتا خداست

زهر ستم به جان امام حرم بلاست
این ناله ها شبیه به نجوای نینواست

کینه جواب رحمت و احسان و جود شد
با زهر دشمنی تن یارم  کبود شد

سوز ستم روانه به هر تار و پود شد
روضه به رنگ شعله و از جنس دودشد

شد دیده تار و گریه ی بر گونه رود شد
غم سهم سینه ها شده و دم  دم ِ عزاست

هادیِّ آل فاطمه افتاده برزمین
دین خورده ضربه از ستم و ظلم و جور و کین

واویلتاست نغمه ی لبهای مومنین
اشک امام عسگریُّ و آه مسلمین

با ناله های حیدر و کوثر شده قرین
این سامرا  ادامه ی غمهای کربلاست

اینجا شراره سهمیِّه ی سینه و دل است
آنجا به روی حنجر دین تیغ قاتل  است

جسم امیر تشنه و بی سر به ساحل است
از اشکهای فاطمیُّون ناقه در گِل است

زینب اسیر و نیزه نشین در مقابل است
ناموس عشق  همسفر دشمن خداست

از سامرا به کرب و بلا می روم بیا
با من بگو حسین و بیا سوی کربلا

شش گوشه است و چاووش و سینه زنیِّ ما
بین الحرم   حریم کرم  شاه باوفا

آب فرات و علقمه و ساقیُّ و نوا
حالا نوای فاطمه یابن الحسن بیاست
سروده ی حسین ایمانی

***

آن روز از کبوتر زخمی پری نبود

خورشید فاطمه که به این لاغری نبود

شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود

آیا دلیل غصّه ی او زهر بوده؟ نه
از آن شراب، دردسر بدتری نبود

یک بی حیا و ظرف شراب و امام بود
اما به لعل لب، لب چوب تری نبود

یک شهر دشمن از همه جانب ولی دگر
چشم طمع که در پی انگشتری نبود

آنجا کشنده بود که در پیش دختران
میزد یزید چوب، وَ آب آوری نبود

ای کاش در مقابل چشمان خواهری
رأس بریده داخل طشت زری نبود
 
فریاد می کشید صدای گرفته ای
بابا محاسن تو که خاکستری نبود

وای از غروب شام غریبان که ناقه بود
امّا میان جمع، علی اکبری نبود

دیگر زبان روضه ی من لال یک کلام
من فکر می کنم خبر از معجری نبود

سروده علی زمانیان

***

آیاکه شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه ی پر از محنم را

دلتنگ مناجات سحر های بقیعم
بامادر غمدیده بگویم سخنم را

از سوز عطش تار شده راه نگاهم
آخرچه کنم؟ لرزش دست و بدنم را

آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی
سخت است تماشا کنم اشک حسنم را

آن روز که در گوشه ویرانه نشستم
لرزاند،غم عمه ی سادات تنم را

من کشته ی بی حرمتی بزم شرابم
با آنکه نبسته لب چوبی دهنم را

آن روز که آمد به میان حرف کنیزی
سخت است که تفسیر نمایم سخنم را

ناموس خدا ، خیره سری ، چشم حرامی
سربسته گذارید بلای کهنم را

در این دم آخر به خدا یاد حسینم
زیرسرم آماده نهادم کفنم را

تشییع تن سالم من کار ندارد
غارت ننموده است کسی پیرهنم را
سروده ی قاسم نعمتی

***

هر که یک جور قسمتی دارد
سامرای تو غربتی دارد

خوش به حال کسی که نوکر توست
واقعا چه سعادتی دارد!

راستی شهر سامرای شما
چند تا بچه هیئتی دارد؟

یا که دور و بر حریم شما
مردمان ولایتی دارد؟

دل من دور صحن و ایوانت
باز میل زیارتی دارد

اعتقاد من است با آن حال
حرم تو چه هیبتی دارد

با وجودی که خاکی است اما
این زیارت چه لذتی دارد

دشمن تو اگر که می دانست
با تو بودن چه عزتی دارد...

تا ابد مبتلای تو می شد
خادم سامرای تو می شد 


مرد آن است باورت کرده
خویش را بنده ی درت کرده

دست های خدا ملائک را
روی گنبد کبوترت کرده

پرچمت تا همیشه پا برجاست
با دعایی که مادرت کرده

جلوه ای از رخت شده خورشید
حق تو را ذره پرورت کرده

دست حق معجزات عیسی را
رزق و روزی نوکرت کرده

به زمین خورده است و پا نشده
هر که توهین به محضرت کرده

بشکند دست های آن کس که
چون گل یاس پرپرت کرده

من بمیرم که بین بزم شراب
خون به قلب مطهرت کرده

روضه ات تا کجا کشانده مرا
پای تشت طلا کشانده مرا


دور تشت طلا چه غوغا بود
داخل تشت رأس آقا بود

دختری در کنار عمه خود
دیدگانش شبیه دریا بود

چشم های کبوتران? او
خیره در چشم های بابا بود

چقدر صورت کبودی داشت
جرمش این بود شکل زهرا بود

بس که بین مسیر افتاده
بدنش پر ز خار صحرا بود

بوی یاس مدینه می آمد
مادرش هم یقین در آن جا بود

گرچه بستند دست زینب را
پرچم او هنوز بالا بود

خیزران هم دلش به درد آمد
روی لب ها که واحسینا بود

قاری نیزه ها که قرآن خواند
چشم ها غرق در تماشا بود

تا به لب هاش خیزران می خورد
رعد و برقی در آسمان می خورد

سروده ی مهدی نظری

***

بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی
ابن الرضای دوم ما أیها النقی

با حبّ تو عبادت ما عین بندگی ست
هادی آل فاطمه یا أیها النقی

دارم ولی شناسی خود را ز نور تو
مولای من ولی خدا أیها النقی

با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن
پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی

با صد امید همچو گدایان سامرا
پر می کشیم سوی شما أیها النقی

بخشنده تر ز حاتم طائی تویی تویی
مسکین ترم ز هرچه گدا أیها النقی

من هرچه خواستم تو عنایت نموده ای
یک حاجتم نگشته روا أیها النقی

گردد جوانی ام همه ترویج مکتبت
جانم شود فدای تو یا أیها النقی

باید برای غربت تو بی امان گریست
با ناله های حضرت صاحب زمان گریست


شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود

آن ناخن شکسته و آن کاروان سرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود
 
بارانی ست از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک ملک بی اراده بود

وقتی که آسمان ز غمت سینه چاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود

زهر ستم چه با جگر پاره پاره کرد
دیگر نفس ... نفس ... به شماره فتاده بود

شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل ، شکسته از آن بزم باده بود

آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سه ساله که پدر از دست داده بود

جانش رسید بر لبش از ضربه های چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود

آرام قلب خسته اش از دست رفته بود
چشم به خون نشسته اش از دست رفته بود

سروده ی یوسف رحیمی

***


وقتی نگاهم را به بــاران می نشانم
وقتی که خون دل ز دیـده می فشانم

گُل می کند شـوق تو و با جـذبة عشق
دل را به سوی سـامرایت می کشانم

چون آینه محو جلالت می شود دل
مبهوت در قدر و کمالت می شود دل


یادت چـراغ خلـوت اندیشة ماست
 مهرت همیشه دررگ ودرریشـة ماست

 ای هـادی گمگشتگــان راه توحیـد
 خـدمت به راه مکتب توپیشة ماست

 بـر سـائـلان آستـان خود کرم کن

ما را به راه عشق خود ثابت قدم کن


ای مظهـر کُّـّل صفـات حـق پرستی
 بخشیده از جام شرف برعشق،مستی

 ما قطرة دریـای احســان تو هستیم
 مـاذره ایـم ای آفتــاب کُـّل هستی

 تـاریکی مـا را ببخشــا روشنـائی
 مارابه اوج معــرفت کن رهنمـائی


ایمان شکـوفـا شـد ز گلــزار لب تو
 عـرفـان فضیلت یـافته از مذهب تو

 ای چشمـة جـوشنـدة ایثـار و  تقـوا
 قـرآن شـده احیــا ز سعی مکتب تو

 تو رهبر دین، شهـریـار مُلـک دینی
  تو هــادی راه تمـــام مــؤمنینی


تو کعبــة دلهــایی و قبلــه نمـائی
 تو چـون نسیم صبحگاهی جانفزائی

 گنجینـة قـدر و کمـال و علـم ودانش
 تو گـوهـر نـاب جـواد ابـن الرضائی

 جود تو جـوشیده ز جود آن جواد است
 دنیا مرید و درگهت باب المراداست


ای آن که تـابـد نور ایمـان از نهادت
 شد جامعـه آئینـه ای از اعتقــادت

 گر دشمـن بیــدادگر بیـداد می کرد
 گلبـانگ پُرشـور تو شـد تیغ جهادت

 روز عدو را بـا کــلامت شام کردی
 مـوج ستـم را خسته و آرام کردی


آنـان کـه از روز ازل غـرق عنــادند
 غـافل ز روز محشـر و روز معـــادند

 وقتی قـدم در بـرکة شیـران نهادی
 دیدنـد،شیـران سربه پای تونهادند

 ای آفتـاب آسمــان حـق پرستی
 دراختیـار تـوست نبض کُّل هستی


ای آن که قرآن در تجلایی جهانگیـر
 با آیـة تطهیــر کـرده از تــو تقـدیر

 دشمن هجوم آورد در شب بر سرایت
 بردنـد تا بـزم شـرابت با چه تقصیر

 وقتی که بر بیـداد گر لب را گشودی
 کاخ ستم را بر سرش ویران نمودی


ای آن که هستی از تو درس عشق آموخت
 خورشید مهرت چلچراغ عشق افروخت

 با آن همـه قـد رو جــلال و راد مردی
 افسوس با زه رستم جان و دلت سوخت

 توسـوختی تان ورحق روشـن بماند
 پرپر شـدی تا باغ دین گلشن بماند


ای مظهــر صبـر و وقـار و استقـامت
 ای اســوة ایمــان و ایثـار و کرامت

 امیــدوارم تـا بگیــری بـا نگـاهت
 دست «وفائی»رابه صحـرای قیامت

 ای قبلـة امیــد از مــا رو مگـردان
 در رستخیز از عاشقان ابرو مگـردان

سروده ی سید هاشم وفائی

***

جز درد و غصه سینه ی ما را مجیب نیست    
زخمی به دل نشسته که هیچش طبیب نیست

خاکم به سر به حضرت هادی چه کرده اند؟
دشنام بر سلاله ی زهرا(س) عجیب نیست؟

از سامرا صدای تو بر گوش می رسد
اینها جزای کشته شیب الخضیب نیست
 
آقا دلت شکسته ز تیغ زبان خصم
 غصه نخور توقعی از نا نجیب نیست

ای یوسف شکسته دل من حلال کن
در ما اگر برای تو خیری نصیب نیست

غافل شدیم از تو و از روزگار تو
ور نه چنین جسور شدن در رقیب نیست

ما زنده ایم و قلب شما را شرر زدند
 بر سینه ی تو آتشی از پشت در زدند

این دشمنان که زخم شما را نمک زدند
دیروز،کوچه،مادرتان را کتک زدند

اینان که این چنین دلتان را شکسته اند
در شام روی نیزه سری را شکسته اند

این دست ها که قلب شما را دریده اند
دیروز موی عمه تان را کشیده اند

امروز جنگ و غفلت عالیجانب ها
 دیروز کوفه، زینب و بزم شراب ها

میترسم از دو رویی پشمینه پوش ها
از چشم های خیره ی برده فروش ها

برگرد ذوالفقار علی(ع)، گاه عاشقیست
 قرآن بخوان،به دست کسی خیزران که نیست

روضه بخوان فدای دو تا نرگس ترت
از قتلگاه و خنجر و از داغ مادرت

روضه بخوان برای گدایان محفلت
 روضه بخوان کمی که سبک میشود دلت

از چه به روی نوکر خود چشم بسته ای؟
کنجی غریب دست به زانو نشسته ای

ما کیستیم؟تشنه جام شهادتیم
 جان بر کف ایستاده مطیع ولایتیم

ما چشم بر دهان شما مستطاعتیم
ابناء حیدریم و سرا پای غیرتیم

کافیست اینکه پیر خراسان امان دهد
 با إذنتان اشارت ابرو نشان دهد

ما سینه را به امر شما چاک میکنیم
 ما هرچه دشمن است،در خاک میکنیم

ما مرده ایم مگر که سگی دم بر آورد
 اُو اُو کند و نام شما را بیاورد

روباه چشم بر دهن خوک دوخته
 ای بی حیای سگ صفت خود فروخته

مهدی اگر امان بدهد باده میزنیم
 بر گردن کثیف تو قلاده میزنیم

شیعه سر حرف خودش ایستاده است
 چیزی ز عمر نحس تو باقی نمانده است

ما باده نوش باده ی مینای کوثریم
 جان بر کفان خامنه ای پور حیدریم

از نسل فاو و فکه و خاک دوئیجی ام
 فریاد میزنم که آری بسیجی ام
سروده ی محمد معاذ اللهی پور

***


صدای زمزمه ی جامعه کبیره ی توست
که چشم ها همه اشک و نگاه خیره ی توست

هر آنکسی که در امواج عشق افتاده
برای عرض ادب در پی جزیره ی توست

کلاس درس محبت کلامکم نور است
اگر محب علی گشته ایم سیره ی توست

شما که محبط وحیید و معدن رحمت
تمام دار و ندارم غم عشیره ی توست

میان صحنه ی محشر شفاعتی بکنید
صدای زجه ، صدای غلام تیره ی توست

کنار ذره ای از ناخن شما باید
تمام ناقه ی صالح به سجده در آید


قدم زدی به مسیر مدینه ، سامرا
به جاده های کویر مدینه ، سامرا

تمام غربت چشم تو را شهادت داد
مناره های منیر مدینه ، سامرا

چه زخم ها که به قلب شما زدند آقا !
ستمگران حقیر مدینه ، سامرا

دوباره روز دوشنبه چه نحس می آمد
به سمت شهر فقیر مدینه ، سامرا

برای مادر خود گریه می کنید انگار
بنال مرغ اسیر مدینه ، سامرا

برای بانوی پهلو شکسته ی حیدر
برای صورت نیلی حضرت مادر


دوباره اشک غزل های منزوی ای وای
شراره می چکد از چشم مثنوی ای وای

شکست حرمت گنبدطلای سامرا
شکست بغض فضاهای معنوی ای وای

اگر چه منزلتت خدشه بر نمی دارد
دچار زخم جسارات می شوی ای وای

شما کجا و زمین گدا نشین مسیر
شبیه عمه به ویرانه می روی ای وای

بمیرم از چه پس مرکب سیاهی ها
کنار مردم این شهر می دوی ای وای

برای گریه کنانت اگر جسارت نیست ،
بگو که زخم روی ناخن شما از چیست


به دور مرقدت امشب ملایکه دارند ؛
بررای غربت چشمانت اشک می بارند

چقدر بی خرد است آن عدو نمی داند
درندگان به کف پات سجده می آرند

به سوی بزم شرابت کشند اما شام
امان ز مردم پستی که بین بازارند

برای دیدن سرها هجوم آوردند
جماعتی همه رفتند سنگ بردارند

به سمت بزم شراب این صدای گریه ی کیست ؟
صدای شیهه ی شلاق های دربارند

صدای گریه ی زهرا ، قرائت قرآن
صدا صدای تلاقی خیزران ، دندان

سروده ی مجتبی کرمی

چهل حدیث امام هادی علیه السلام

قالَ الاِْمامُ الْهادى(علیه السلام):

1- جبران نقص
«لِبَعْضِ مَوالیهِ: عاتِبْ فُلانًا وَ قُلْ لَهُ: إِنَّ اللّهَ إِذا أَرادَ بِعَبْد خَیْرًا إِذا عُوتِبَ قَبِلَ.»:
امام على النّقى(علیه السلام) به یکى از دوستانش فرمود:فلانى را توبیخ کن و به او بگو: خداوند چون خیر بنده اى خواهد، هر گاه توبیخ شود، بپذیرد. [و در صدد جبران نقص خود برآید].
2- جایگاه اجابت دعا
«إِنَّ لِلّهِ بِقاعًا یُحِبُّ أَنْ یُدْعى فیها فَیَسْتَجیبَ لِمَنْ دَعاهُ وَ الْحَیْرُ مِنْها.»:
همانا براى خداوند بقعه هایى است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاى دعاکننده را به اجابت رساند، و حائر حسین(علیه السلام)یکى از آنهاست.
3- خداترسى
«مَنِ اتَّقَى اللّهَ یُتَّقى، وَ مَنْ أَطاعَ اللّهَ یُطاعُ، وَ مَنْ أَطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ سَخَطَ الَمخْلُوقینَ. وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخالِقَ فَلْیَیْقَنَ أَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الَْمخْلُوقینَ.»:
هر کس از خدا بترسد، مردم از او بترسند، و هر که خدا را اطاعت کند، از او اطاعت کنند، و هر که مطیع آفریدگار باشد، باکى از خشم آفریدگان ندارد، و هر که خالق را به خشم آورد، باید یقین کند که به خشم مخلوق دچار مىشود.
4- اطاعت خیرخواه
«مَنْ جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ وَ رَأْیَهُ فَاجْمَعْ لَهُ طاعَتَکَ.»:
هر که دوستى و نظر نهایىاش را براى تو همه جانبه گرداند، طاعتت را براى او همه جانبه گردان.
5- اوصاف پروردگار
«إِنَّ اللّهَ لا یُوصَفُ إِلاّ بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ أَنّى یُوصَفُ الَّذى تَعْجِزُ الْحَواسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاَْوْهامُ أَنْ تَنالَهُ وَ الْخَطَراتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَْبْصارُ عَنِ الاِْحاطَةِ بِهِ. نَأى فى قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فى نَأْیِهِ، کَیَّفَ الْکَیْفَ بِغَیْرِ أَنْ یُقالَ: کَیْفَ، وَ أَیَّنَ الاَْیْنَ بِلا أَنْ یُقالَ: أَیْنَ، هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَیْفِیَّةِ وَ الاَْیْنِیَّةِ، أَلْواحِدُ الاَْحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ.»:
به راستى که خدا، جز بدانچه خودش را وصف کرده، وصف نشود.
کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورّات به کُنه او پى نبرند، و در دیده ها نگنجد؟ او با همه نزدیکىاش دور است و با همه دورىاش نزدیک.کیفیّت و چگونگى را پدید کرده، بدون این که خود کیفیّت و چگونگى داشته باشد. مکان را آفریده بدون این که خود مکانى داشته باشد. او از چگونگى و مکان بر کنار است.یکتاى یکتاست، شکوهش بزرگ و نام هایش پاکیزه است.
6- اثر بخش خداست، نه روزگار«لا تَعْدُ وَ لا تَجْعَلْ لِلاَْیّامِ صُنْعًا فى حُکْمِاللّهِ.»:
از حدّ خود تجاوز نکن و براى روزگار هیچ اثرى در حکم خدا قرار نده.
7- نتیجه بى اعتنایى به مکر خدا
«مَنْ أَمِنَ مَکْرَ اللّهِ وَ أَلیمَ أَخْذِهِ، تَکَبَّرَ حَتّى یَحِلَّ بِهِ قَضاؤُهُ وَ نافِذُ أَمْرِهِ، وَ مَنْ کانَ عَلى بَیِّنَة مِنْ رَبِّهِ هانَتْ عَلَیْهِ مَصائِبُ الدُّنْیا وَ لَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ.»:
هر که از مکر خدا و مؤاخذه دردناکش آسوده زِیَد، تکبّر پیشه کند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فراگیرد، و هر که بر طریق خداپرستى، محکم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وى سبک آید و اگر چه مقراض شود و ریز ریز گردد.
8- تقیّه
«لَوْ قُلْتُ إِنَّ تارِکَ التَّقِیَّةِ کَتارِکِ الصَّلوةِ لَکُنْتُ صادِقًا.»:
اگر بگویم کسى که تقیّه را ترک کند مانند کسى است که نماز را ترک کرده، هر آینه راست گفته ام.
9- شکر و شاکر
«الشّاکِرُ أَسْعَدُ بِالشُّکْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتى أَوْجَبَتِ الشُّکْرَ لاَِنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّکْرُ نِعَمٌ وَ عُقْبى.»:
شخص شکرگزار، به سبب شکر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتى که باعث شکر شده است. زیرا نعمت، کالاى دنیاست و شکرگزارى، نعمتِ دنیا و آخرت است.
10- دنیا جایگاه آزمایش
«إِنَّ اللّهَ جَعَلَ الدُّنْیا دارَ بَلْوى وَ الاْخِرَةَ دارَ عُقبى وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْیا لِثَوابِ الاْخِرَةِ سَبَبًا وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْیا عِوَضًا.»:
همانا که خداوند دنیا را سراى امتحان و آزمایش ساخته و آخرت را سراى رسیدگى قرار داده است، و بلاى دنیا را وسیله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلاى دنیا قرار داده است.
11- ستمکار بردبار
«إِنَّ الظّالِمَ الْحالِمَ یَکادُ أَنْ یُعْفى عَلَیْهِ بِحِلْمِهِ. وَ إِنَّ الُْمحِقَّ السَّفیهَ یَکادُ أَنْ یُطْفِىءَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفْهِهِ.»:
به راستى ستمکار بردبار، بسا که به وسیله حلم و بردبارى خود از ستمش گذشت شود و حقدار نابخرد، بسا که به سفاهت خود، نور حقِّ خویش را خاموش کند.
12- آدم بى شخصیّت
«مَنْ هانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأْمَنْ شَرَّهُ.»:
کسى که خود را پست شمارد، از شرّ او در امان مباش.
13- دنیا جایگاه سود و زیان
«أَلدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.»:
دنیا بازارى است که گروهى در آن سود برند و دسته اى زیان ببینند.
14- حسد و خودخواهى
«أَلْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَ الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داع إِلَى الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ، وَ الْبُخْلُ أَذَمُّ الاَْخْلاقِ وَ الطَّمَعُ سَجِیَّةٌ سَیِّئَةٌ.»:
حسد نیکوییها را نابود سازد، و دروغ، دشمنى آوَرَد، و خودپسندى مانع از طلب دانش و خواهنده خوارى و جهل گردد، و بخل ناپسندیده ترین خُلق و خوى است، و طمع خصلتى ناروا و ناشایست است.
15- پرهیز از تملّق«قالَ أَبُوالْحَسَنِالثّالِثِ(علیه السلام) لِرَجُل وَ قَدْ أَکْثَرَ مِنْ إِفْراطِ الثَّناءِ عَلَیْهِ: أَقْبِلْ عَلى شَأْنِکَ، فَإِنَّ کَثْرَةَ المَلَقِ یهْجُمُ عَلَى الظِّنَّةِ وَ إِذا حَلَلْتَ مِنْ أَخیکَ فى مَحَلِّ الثِّقَةِ، فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ إِلى حُسْنِ النِّیَّةِ.»:
امام هادى(علیه السلام) به کسى که در ستایش از ایشان افراط کرده بود فرمودند:از این کار خوددارى کن که تملّقِ بسیار، بدگمانى به بار مىآورد و اگر اعتماد برادر مؤمنت از تو سلب شد از تملّق او دست بردار و حسن نیّت نشان ده.
16- جایگاه حُسنِ ظنّ و سوءظنّ
«إِذا کانَ زَمانُ الْعَدْلِ فیهِ أَغْلَبَ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أَنْ یَظُنَّ بِأَحَد سُوءً حَتّى یَعْلَمَ ذلِکَ مِنْهُ، وَ إِذا کانَ الْجَوْرُ أَغْلَبَ فیهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَیْسَ لاَِحَد أَنْ یَظُنَّ بِأَحَد خَیْرًا ما لَمْ یَعْلَمْ ذلِکَ مِنْهُ.»:
هر گاه در زمانه اى عدل بیش از ظلم رایج باشد، بدگمانى به دیگرى حرام است، مگر آن که [ آدمى ] بدى از کسى ببیند. و هر گاه در زمانهاى ظلم بیش از عدل باشد، تا وقتى که [آدمى] خیرى از کسى نبیند، نباید به او خوشبین باشد.
17- بهتر از نیکى و زیباتر از زیبایى
«خَیْرٌ مِنَ الخَیْرِ فاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَمیلِ قائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ، وَ أَهْوَلُ مِنَ الْهَوْلِ راکِبُهُ.»:
بهتر از نیکى، نیکوکار است، و زیباتر از زیبایى، گوینده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدى، عامل آن است، و وحشتناکتر از وحشت، آورنده آن است.
18- توقّع بیجا
«لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدَرْتَ عَلَیْهِ، وَ لاَالْوَفاءَ لِمَنْ غَدَرْتَ بِهِ، وَ لاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إِلَیْهِ، فَإِنَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ.»:
از کسى که براو خشم گرفته اى ، صفا و صمیمیّت مخواه و از کسى که به وى خیانت کرده اى ، وفا مطلب و از کسى که به او بدبین شده اى ، انتظار خیرخواهى نداشته باش، که دل دیگران براى تو همچون دل تو براى آنهاست.
19- برداشت نیکو از نعمتها
«أَلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوَرَتِها وَ الَْتمِسُوا الزِّیادَةَ فیها بِالشُّکْرِ عَلَیْها، وَ اعْلَمُوا أَنَّ النَّفْسَ أَقْبَلُ شَىْء لِما أَعْطَیْتَ وَ أَمْنَعُ شَىْء لِما مَنَعْتَ.»:
نعمت ها را با برداشت خوب از آنها به دیگران ارائه دهید و با شکرگزارى افزون کنید، و بدانید که نفس آدمى رو آورنده ترین چیز است به آنچه به او بدهى و بازدارنده ترین چیز است از آنچه که از او بازدارى.
20- خشم به زیردستان
«أَلْغَضَبُ عَلى مَنْ تَمْلِکُ لُؤْمٌ.»:
خشم بر زیردستان از پستى است.
21- عاقّ والدین
«أَلْعُقوقُ ثَکْلُ مَنْ لَمْ یَثْکَلْ.»:
نافرمانى فرزند از پدر و مادر، داغِ داغ نادیدگان است.
22- تأثیر صله رحم در ازیاد عمر
«إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثُونَ سَنَةً فَیَکُونُ وُصُولاً لِقَرابَتِهِ وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَیَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَةً وَ ثَلاثینَ سَنَةً، وَ إِنَّهُ لَیَکُونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثٌ وَ ثَلاثُونَ سَنَةً فَیَکُونُ عاقًّا لِقَرابَتِهِ قاطِعًا لِرَحِمِهِ، فَیَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَ سِنینَ.»:
چه بسا شخصى که مدّت عمرش مثلاً سى سال مقدّر شده باشد به خاطر صله رحم و پیوند با خویشاوندانش، خداوند عمرش را به 33 سال برساند. و چه بسا کسى که مدّت عمرش 33 سال مقدّر شده باشد، به خاطر آزردن خویشاوندان و قطع رحمش، خداوند عمرش را به سه سال برساند.
23- نتیجه عاقّ والدین
«أَلْعُقُوقُ یُعَقِّبُ الْقِلَّةَ وَ یُؤَدّى إِلَى الذِّلَّةِ.»:
نارضایتى پدر و مادر، کمىِ روزى را به دنبال دارد و آدمى را به ذلّت مىکشاند.
24- بىطاقتى در مصیبت
«أَلْمُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ إِثْنانِ.»:
مصیبت براى صابر یکى است و براى کسى که بىطاقتى مىکند دوتاست.
25- همراهان دنیا و آخرت
«أَلنّاسُ فِى الدُّنْیا بِالاَْمْوالِ وَ فِى الاْخِرَةِ بالاَْعْمالِ.»:
مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
26- شوخى بیهوده«أَلْهَزْلُ فَکاهَةُ السُّفَهاءِ وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ.»:
مسخرگى، تفریح سفیهان و کار جاهلان است.
27- زمان جان دادن
«أُذْکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَىْ أَهْلِکَ، وَ لا طَبیبٌ یَمْنَعُکَ وَ لاحَبیبٌ یَنْفَعُکَ.»:
وقت جان دادنت نزد خانواده ات را به یاد آر که در آن هنگام طبیبى جلوگیر مرگت و دوستى نفع رسانت نباشد.
28- نتیجه جدال
«أَلْمِراءُ یُفْسِدُ الْصِّداقَةَ القَدیمَةَ وَ یُحَلِّلُ الْعُقْدَةَ الْوَثیقَةَ وَ أَقَلُّ ما فیهِ أَنْ تَکُونَ فیهِالْمُغالَبَةُ وَ الْمُغالَبَةُ أُسُّ أَسْبابِ الْقَطیعَةِ.»:
جدال، دوستى قدیمى را تباه مىکند و پیوندِ اعتماد را مىگشاید و کمترین چیزى که در آن است غلبه بر دیگرى است، که آن هم سبب جدایى مىشود.
29- حکمت ناپذیرى دل فاسد
«أَلْحِکْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ.»:
حکمت، اثرى در دلهاى فاسد نمىگذارد.
30- درک لذّت در قِلَّت
«أَلسَّهَرُ أَلَذُّ لِلْمَنامِ وَ الْجُوعُ یَزیدُ فى طیبِ الطَّعامِ.»:
شب بیدارى، سبب لذّتبخشى خواب، و گرسنگى سبب خوش خوراکى در طعام ناب است.
31- اسیر زبان
«راکِبُ الْحَرُونِ أَسیرُ نَفْسِهِ، وَ الْجاهِلُ أَسیرُ لِسانِهِ.»:
کسى که بر اسب سرکش، سوار است، اسیر هواى نفس خویش، و نادان، اسیر زبان خویش است.
32- تصمیم قاطع
«أُذْکُرْ حَسَراتِ التَّفْریطِ بِأَخْذِ تَقْدیمِ الْحَزْمِ.»:
افسوسِ کوتاهى در انجام کار را با گرفتن تصمیم قاطع جبران کن.
33- خشم و کینه توزى
«أَلْعِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ، وَ الْعِتابُ خَیْرٌ مِنَ الْحِقْدِ.»:
خشم و تندى، کلیدِ گرانبارى است و خشم، بهتر از کینه توزى است.
34- ظهور مقدَّرات
«أَلْمَقادیرُ تَریکَ ما لا یَخْطُرُ بِبالِکَ.»:
مقدَّرات چیزهایى را بر تو نمایان مىسازد که به فکرت خطور نکرده است.
35- خود خواهان مغضوب
«مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیْهِ.»:
هر که از خود راضى باشد، خشمگیران بر او زیاد خواهند بود.
36- تباهى فقر
«أَلْفَقْرُ شَرَهُ النَّفْسِ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ.»:
فقر، مایه آزمندىِ نفس و سببِ ناامیدى زیاد است.
37- راه پرستش
«لَوْ سَلَکَ النّاسُ وادِیًا شُعَبًا لَسَلَکْتُ وادِىَ رَجُل عَبَدَاللّهَ وَحْدَهُ خالِصًا.»:
اگر مردم به راه هاى گوناگونى روند، من به راه کسى که تنها خدا را خالصانه مىپرستد خواهم رفت.
38- آثار گوشتخوارى«مَنْ تَرَکَ اللَّحْمَ أَرْبَعینَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ وَ مَنْ أَکَلَ اللَّحْمَ أَرْبَعینَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ.»:
کسى که چهل روز گوشت نخورد بد خُلقى پیدا کند، و کسى که چهل روز پى در پى نیز گوشت خورد اخلاقش بد شود.
39- یگانگى خدا
«لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَىءَ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْیاءَ بَدیعًا وَ اخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الاَْسْماءِ.»:
خداوند از ازل تنها بود و چیزى با او نبود، سپس اشیاء را به صورت نوظهور آفرید و براى خودش بهترین نام ها را برگزید.
40- فروتنى
«أَلتَّواضُعُ أَنْ تُعْطِىَ النّاسَ ما تُحِبُّ أَنْ تُعْطاهُ.»:
فروتنى آن است که با مردم چنان کنى که دوست دارى با تو چنان باشند.

اشعار هیئتی شهادت امام هادی(حضرت علی النقی)

آقای سامرا که سلامم به محضرش

آتش زبانه می کشد از دیده ی ترش

 

یک عدّه نانجیب که توهین نموده اند

بر ساحت مقدّس و نام مطهّرش

 

آزار داده اند دل اهل بیت را

طوری که آه می چکد از قلب مادرش

 

در گوشه ای نشسته فقط گریه می کند

 یعنی که نیست جز غم و اندوه، یاورش

 

از معجزات زهر بُوَد این که دم به دم

خونابه می چکد ز نفس های آخرش

 

پای پیاده نیمه ی شب  کوچه  آه آه

با این حساب نقش زمین گشته پیکرش

 

او را اگر چه نیمه شب از خانه برده اند

امّا دگر خمیده نشد قدّ همسرش

 

تا این که دید در وسط بزم عیش و نوش

جام شراب چیده شده در برابرش

 

در ذهن خویش خاطره ای را عبور داد

افتاد یاد لعل لب جدّ اطهرش

 

بزم شراب  تشت طلا چوب خیزران

می زد یزید بر لب او پیش دخترش

 

نزدیک بود تا که کنیز کسی شود

رنگش پرید و زد گره ای زیر معجرش

 سروده ی محمدفردوسی

***

دوباره از غم و رنج و عذاب یا اللّه
شده ‏است دیده ی زهرا پرآب یا اللَّه 


سخن ز بى کسى یک امام مظلوم است
که هست غربتِ او بى حساب یا اللّه 


سخن ز هادى دین قبله ‏کریمان ‏است
عزیز فاطمه و بوتراب یا اللّه 


تمام عمر به ‏زندان،‏چو جدِّ خود موسى(ع)
کشیده محنت و درد و عتاب یا اللَّه 


براى حفظ وجود امید مظلومان
نموده غربت و غم انتخاب یا اللَّه 


شبیه حضرت حیدر ندارد او یاور
سلام او شده است بى جواب یا اللّه 


ز تربت و حرم مادرش چو دور افتادشده است بیتِ امیدش خراب یا اللَّه 


غمى که عسگرى از یاد آن فغان دارد
« امام هادى و بزم شراب یا اللَّه » 


به پشت مرکبِ دشمن چنان عرق مى‏ریخت
که کرد خشم تو را در شتاب یا اللّه 


به غیر عسگرى از ماتمش نمى‏گرید
که هست صاحب غم آن جناب یا الله

سروده ی جوادحیدری

شعر شهادت امام علی النقی علیه السلام

 آه دل

لابه لای آه دلم، یه غصه فریاد می کشه

اشکامو مخفی می کنم اما چشام داد می کشه

زخمی که توی سینمه ، هیچ جوری مرهم نداره

به یاد یک حرم شبا، تا صبح دلم عزاداره

این روزا روضه می گیرم، به یاد روضه ی غمش

روم نمیشه بگم شده، چه ها به صحن و حرمش

خنده هامون گریه دارن، فصل عزا و شادیه

دلم خراب حرمه، آقام امام هادیه

قامت گلدسته تو، اگه یه ذره خم شده

کی گفته بغض دشمنت ، میون ماها کم شده

سینه زنت تا عمر داره، به داشتن تو می نازه

پا بده با سرش می آد، صحن .و سرات و می سازه

یه روز می آد که اون حرم، تو گریه جا می گیریم

توی طواف سینه زنات، شور یا زهرا میگیریم

شما امامی و عزیز، اما شکسته حرمت

عرش خدا آتیش گرفت، تو شعله های غربتت

گوشه زندان می چکه، بارون زچشمای شما

آقا چرا ورم داره، زیر کف پای شما

تشنگی اذیت می کنه، عطش نشسته تو گلوت

میگن جای تازیانس، آقا به روی سر و روت

چند ساله بین  زنجیرا، نشسته در تاب و تبی

چند ساله که عزادار روضه ی عمه زینبی

چند ساله که صحن خونت، پرچم لاله می زنی

ناله ی غسل کفن، طقل سه ساله می زنی

همه می دونن خون ما، وصل به رگهای شماست

همه می دونن شونمون، زخمی داغ کربلاست

هرجایی بریم آخرش، گریمون توی شور و شین

اینه که مستی می کنیم، فقط با ذکر یا حسین

سروده روح اله عیوضی