هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

اشعار شهادت امام جواد علیه السلام

این­ها به جای اینکه برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند


یا جای اینکه آب برایت بیاورند
همراه ناله­ی تو چه رقصی به پا کنند


باید فرشته ها، همه با بال­های خود
فکری برای چشمِ پر اشک رضا کنند


هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند


این قدر پیش چشم همه دست و پا مزن
اینها قرار نیست به تو اعتنا کنند


بال فرشته های خدا هست پس چرا؟
این چند تا کنیز تو را جابجا کنند


حالا که می­برند تو را روی پشت بام
آیا نمی­شود که کمی هم حیا کنند


تا بام می­برند که شاید سر تو را
در بین راه، با لبه­ای آشنا کنند


حالا کبوتران پر خود را گشوده اند
یک سایبان برای تنت دست و پا کنند 

سروده علی اکبر لطیفیان

***

خواهر نداشتم که پرستاری ام کند
مادر نداشتم که مرا یاری ام کند


این بی کسی خلاصه به بی مادری نشد
بابا نبود رفع گرفتاری ام کند


تنها جفای همسر من قاتلم نشد
اصلاً کسی نبود که دلداری ام کند


جود مرا به زهر جفایش جواب داد
نیّت نداشت اینکه وفاداری ام کند


همراه دست و پا زدنم هلهله کنان
با پای کوبی اَش طلبِ خاری ام کند


در خانه ام محاصرة دشمنان شدم
یک یار نیست تا که علمداری ام کند


دیگر کسی به داد دل من نمی رسد
باید اَجل بیاید و غمخواری ام کند


سوز عطش مرا به دل قتلگاه برد
هادی کجاست چارة بیماری ام کند


جان دادم و کسی به روی سینه ام نبود
یاد حسین وقت بلا یاری ام کند


رأسم جدا نشد که میان اسیرها
بالای نیزه شاهد بازاری ام کند


با سُّم اسب ، پیکر من آشنا نشد
خونم نریخت تا همه جا جاری ام کند


نعش مرا به مکر و اهانت به بام بُرد
یک لحظه هم نخواست نگهداری ام کند


طاغوت از مبارزة من امان نداشت
عمری ز کینه خواست دل آزاری ام کند


مهدی بیا که تازه شده داغ فاطمه
با قامت خمیده عزاداری ام کند

سروده محمود ژولیده

***

بابا بیا جان کندن من را نظر کن
بابا بیا فکری به حال این پسر کن


از درد، صورت می کشم بر خاک حجره
خاکی تماشای رخ قرص قمر کن


خورشید می سوزد از آه آتشینم
یک چاره بهر این وجود پر شرر کن


کف می زنند این جا به جای ذکر قرآن
تو آبرو داری سر این محتضر کن


هستم جگر گوشه تو را بابا بیا زود
با آستین پاک از لبم خون جگر کن


گفتم که عطشانم ولی آبم ندادند
حدا اقل کام مرا با اشک تر کن


وقت وصیت کردنم محرم ندارم
حتما بیا و مادرم را هم خبر کن


چون مادرم هم دست و پهلویش شکسته است
خود را عصای مادر بی بال و پر کن

بالا سرم وقتی رسیدی روضه خوان شو
همراه من تا مقتل اکبر سفر کن


من می شوم اکبر ولی نه قطعه قطعه
تو نیمه جان، ایفای نقش آن پدر کن

سروده مجتبی صمدی

***

پاى عشقى فتاده از نفسم
کاروانى نهفته در جرسم

مفلسى از تبار شوق توام
دامن آلوده­ی تو در هوسم


موج آهم، شکسته ‏تر ز دلت
غیر یار کریم نیست کسم


نَفَسِ من مقیم سینه­ی توست
من صدایى شکسته در قفسم


سایه مرحمت شدن چه‏خوش‏است
نور تو مى‏رسد ز پیش و پسم


تا مرا از تو یاد مى‏آید
به لبم یا جواد مى‏آید


پى وصلى شکسته‏ بال‏ توام
منتسب بر توام که مال توام

تا مگر لب نهم به ‏لعل لبت
گوئیا کوزه­ی سفال توام

جز تو را گر حرام مى‏دانم
پى یک بوسه حلال توام


صبغة اللَّه، روى دیدنى‏ات
سائل رنگى از جمال توام


نقص را مى‏کشم به پرده اوج
ناقصم گرچه، با کمال توام


گر جنون را به غیر، میلى نیست
جز دل ما مزار لیلى نیست


تا روم از دلم تو باز بیا
مى‏کشم ناز با نیاز بیا


خانمان سوز تر ز عشق تو نیست
گل یثرب، مه حجاز بیا


خانه‏ام را خراب ساز خراب
با من خسته دل بساز بیا


تنگ شد خانه معاش دلم
دست کن زیر جانماز بیا


دست بگشاى بر شفاى دلم
تا هدایت شوم به راز بیا


تا گریبان درم به حیرت عشق
همتى لطف کن به غیرت عشق


مى‏توان گر ز هجر ناله کشید
باید از شوق بند عمر برید


من عصاى توام که نطق نمود
برگ زیتون، دلم که فیض چشید


من کلامى فتاده از لب تو
چشم من اشک چشم تو که چکید


بیت و مسجد گذارى از قدمت
منت کوفه از تو گشته مزید


دست کوتاه و وصل یار بلند
نقص کى جانب کمال‏رسید؟


حرز تو کار ساز و بنده اسیر
مددى یا جواد دستم گیر


قیمت من به حسن بودن‏توست
دل من در پى ربودن توست


رخصت لطف را مهیا کن
دیده محتاج رخ گشودن توست


دل به قید یقین خویش بگیر
کاستى در پى فزودن توست


گرچه رویت وسیع و آینه تنگ
رزق آئینه‏ها ستودن توست


تو اذان همیشه برپایى
گوشها در پى شنودن توست


«لا اله» از تو مى‏شود « الا»
که تو وجه اللهى و نور خدا


نشود هیچ گه تلف، غم تو
گیرد از هر سلف خلف، غم‏ تو


شأن تو شأن مرتضى باشد
سیرت شاه لو کشف، غم تو


جبرئیل است خاکسار درت
مایه عزت و شرف، غم تو


سینه چاک چاک شوق، صدف
گوهر خالص صدف، غم تو


مشهد و کربلا و سامرّا
مکه و یثرب و نجف، غم تو


چون دلت را کریم مى‏دانم
کرمت را قدیم مى‏دانم


در طریق غم است حکم خدا
دوستدار تو اوفتد به بلا


شرح معشوق مى‏کند هردم
عاشق غم کشیده رسوا


روى تو روى حیدر کرار
بوى تو بوى اکبر لیلا


گوش دل باز مى‏کنم چو تو را
العطش مى‏رسد ز کرب و بلا


اربا ارباست آن یکى به زمین
تو هم اینجا شکسته ی بابا


این جواد و على است افتاده
آن حسین و رضاست جان داده 

سروده محمد سهرابی

***

غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود

گره بی کسی تو به خدا وا نشود

 

نیست یک خواهر غمدیده پرستار شما

هیچ کس همقدم زینب کبری نشود

 

به لب تشنه ی تو آب گوارا نرسید

مقتلت گر چه به جانسوزی صحرا نشود

 

پسر ضامن آهو، تو جوانمرگ شدی

مثل تو هیچ کسی وارث زهرا نشود

 

جگر سوخته از زهر تو را طعنه زدند

جگر سوخته با خنده مداوا نشود

 

قدرت زهر چه بوده که ز پایت انداخت

گفت با خنده دگر ابن رضا پا نشود

 

جان فدای پسرت حضرت هادی که سه روز

دید تشییع تن خسته مهیا نشود

سروده جواد حیدری

 ***

شرر خیزد ز آهم گر زنم فریاد مادر جان
غریبانه فغان دارم از این بیداد مادر جان


شبیه تو جوان بودم ولیکن زود افسردم
خزان داده بهار عمر من بر باد مادر جان


ز سوز زهر می سوزد سراپای جواد تو
ولیکن آتشم زد شادی صیاد مادر جان


میان حجره تنهایم به روی خاک می پیچم
تماشا کن شود روحم ز غم آزاد مادر جان


ز یادم رفت سوز زهر و شادی های ام الفضل
چو چشمم بر کبودی رخت افتاد مادرجان


به روی بام خانه پیکر بی جان من دیدی
دوباره کربلا شد زنده اندر یاد مادرجان 

سروده مجید رجبی

 ***

 آنکه عمری داغ زهرا شعله زد بر پیکرش
ریخت از روز ازل باران ماتم بر سرش


نخل امید رضا بود و به باغ احمدی
دست ظلمی زد شراره بر همه برگ و برش


از غریبی بی کس و تنها به خود پیچید و باز
شد غبار حجره در بسته او بسترش


او چو شمعی آب می گردید از کینه ولی
هلهله می کرد از شادی در آنجا همسرش


همسر او گر برون حجره می خندد ولی
در درون حجره می گرید به حال مادرش


بشکند دست تو گلچین این گل زهرا بود
با چه جرأت دست افکندی و کردی پرپرش


این جگر از داغ  یک سیلی تمام عمر سوخت
آخر ای زهر جفا کردی چرا سوزان ترش


در دو عالم سربلند است و سر افرازی کند
هر که می گردد (وفائی) از وفا خاک درش

سروده هاشم وفائی

 *** 


از جفاى همسر بى مهر فریاد اى پدر
کز دل و جانم برآورده است فریاد اى پدر


در جوانى گوهر عمر مرا از من گرفت
تا که مامون دختر خود را به من داد اى پدر


آنچه با من کرد ام ‏الفضل دون کى مى ‏کند
همسرى با همسرش اینگونه بى داد اى پدر


یک طرف زهر جفا و یک طرف سوز عطش
غنچه‏ ى نشکفته‏ ات را داد بر باد اى پدر


بیشتر از زهر کین از تشنه کامى سوختم
سوختم چون صیدى اندر دام صیاد اى پدر


بسکه فریاد از عطش کردم که تاثیرى نداشت
شد درون سینه ‏ام خاموش فریاد اى پدر


آخر آمد بر سرمن محنتى که بارها
چهره‏ ام بوسیدى و کردى از آن یاد اى پدر


روز مرگم شد بیا بر غربت من گریه کن
چون که گفتى ذکر خوابم شام میلاد اى پدر


در خراسان من به دیدارت شتابان آمدم
نک بیا از بهر دیدارم به بغداد اى پدر


گر نمى ‏آیى مرا بر سر من آیم در برت
مرغ روحم چون شود از بند آزادى اى پدر
در جوار تو (موید) از پى عرض سلام


قاصد دل را به کوى من فرستاد اى پدر
سروده سید رضا موید

***


سوخت از زهر هلاهل جگرم مادر جان
تیره شد روز به پیش نظرم مادر جان


من در این حجره ‏ى در بسته خود مى ‏پیچم
کس نداند که چه آمد به سرم مادر جان


نکشد گر که مرا زهر جفا خواهد کشت
خنده‏ ى همسر بیدادگرم مادر جان


من جوادم که به یاد تو سخن مى‏ گویم
چون ترا از همه مشتاق ترم مادر جان


همچو شمعى اثر زهر ستم آبم کرد
سوخت پروانه صفت بال و پرم مادرجان

 
همسرم پشت در خانه به دست افشانى
من به یاد تو و مسمار درم مادر جان


چون تو در فصل جوانى ز جهان سیر شدم
که زده داغ تو بر جان شررم مادر جان


به لب خشک من غمزده آبى برسان
کز عطش سوخته پا تا به سرم مادر جان


شعر (ژولیده) گواهى دهد از غربت من
دوست دارم که بیایى به برم مادرجان
سروده ژولیده نیشابوری

 

فضایل امام محمد تقی الجواد علیه السلام

ماه رجب المرجب با همه فیوضاتش، مزین به ولادت امامان بزرگی شده است که یکی از آن‌ها حضرت جوادالائمه(ع) است. آن حضرت یکی از امامان پر خیر و برکت ما شیعیان است که همواره جایگاه توسل ارادتمندان برای رسیدن به فیوضات دنیوی و اخروی بوده است. در این نوشتار بر آنیم تا گوشه ای از زندگی نورانی آن بزرگوار را بیان نماییم تا ره توشه ما برای سعادت گردد.

ولادت
امام نهم شیعیان در سال 195 ه.ق در مدینه ولادت یافت، نامش محمد معروف به جواد و تقی است و القاب دیگری مانند رضی و متقی نیز دارد. مادر گرامی‌اش سبیکه یا خیزران است که از زنان نیک روزگار بوده است . امام محمد تقی (ع ) هنگام شهادت پدرشان امام رضا(ع) 8 سال بیشتر نداشت و در اواخر ماه صفر سال 203ه.ق مقام امامت به حضرت جوادالائمه (ع ) انتقال یافت. (1) 
حرم مطهر امام جواد
امامی پر برکت
زندگی امام سرشار از خیر برای بشریت بوده و از حضرت جواد (ع) به عنوان مولودى پر خیر و برکت یاد مى‏شود، چنان که نقل شده است روزى در محضر امام رضا (ع) فرزندش خردسالش، ابو جعفر را آوردند، امام رضا(ع) فرمود: «این مولودى است که براى شیعیان ما، با بر کت‌تر از او زاده نشده است».(2)
شرایط ویژه امام
دوران امامت امام رضا (ع) و فرزند بزرگوارش، عصر ویژه‏اى بوده و حضرت در تعیین جانشین خود و معرفى امام بعدى، با مشکلاتى روبرو بوده که در عصر امامان قبلى، بى سابقه بوده است، زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم (ع)، امامت حضرت رضا (ع) را انکار کردند و از سوى دیگر امام رضا (ع) تا حدود چهل و هفت سالگى داراى فرزند نشده بود و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده، امامت حضرت رضا (ع) را انکار مى‏کردند و حضرت را متهم به عقیم بودن کرده و گفتند: چگونه ممکن است امام باشى و فرزندى ندارى؟ امام رضا(ع)در پاسخ نوشتند: «از کجا مى‏دانى که من داراى فرزندى نخواهم بود، سوگند به خدا بیش از چند روز نمى‏گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى‏کند که حق را از باطل جدا مى‏کند».(3) شاید بتوان گفت که یکی از علل پر برکت بودن امام جواد (ع) همین نکته است.
انکار حقیقت
دشمنان امام رضا(ع) به شدت فرزندش امام جواد (ع)را انکار می‌کردند و کار را به جایی رساندند که گندم‌گونى صورت حضرت جواد(ع) را بهانه قرار داده و گفتند: «در میان ما، امامى که گندمگون باشد وجود نداشته است». امام هشتم فرمودند: او فرزند من است. عاقبت قیافه‌شناسان را آوردند و بر اساس قرار قبلى، عموها، برادران و خواهران حضرت رضا (ع) در باغى نشستند و آن حضرت، در حالى که جامه‏اى پشمین بر تن و کلاهى بر سر و بیلى بر دوش داشت، در میان باغ به بیل زدن مشغول شد، گویى که باغبان است و ارتباطى با حاضران ندارد، آنگاه حضرت جواد (ع) تشریف آورند و از قیافه‌شناسان درخواست نمودند که پدر وى را شناسایى کنند قیافه‌شناسان به اتفاق گفتند: پدر این کودک در جمع حضور ندارد و اگر پدرش نیز در اینجا باشد، باید آن شخص باشد که در میان باغ بیل بر دوش گذارده است، زیرا ساق پاهاى این دو، به یک گونه است، در این هنگام امام رضا (ع) به آنان پیوست و قیافه‌شناسان به اتفاق گفتند: «پدر او، ایشان است» و به این ترتیب، خورشید ولایت بر همگان آشکار شد.(4)
امامت در کودکی
حضرت جواد(ع) در سن 8 سالگی از سوی خداوند متعال امام گردیدند و این خود یکی از معجزات بزرگ الهی است. درست است که دوران شکوفایى عقل و جسم انسان معمولاً حد و مرز خاصى دارد که با رسیدن آن زمان، جسم و روان به حد کمال مى‏رسند، ولى چه مانعى دارد که خداوند قادر حکیم، براى مصالحى، این دوران را براى بعضى از بندگان خاص خود کوتاه ساخته، در سال‌های کمترى خلاصه کند. در جامعه بشریت از آغاز تاکنون افرادى بوده‏اند که از این قاعده عادى مستثنا بوده‏اند و حضرت یحیی(ع) و حضرت عیسی(ع) نیز همچون امام جواد (ع) خلیفه الهی در کودکی بوده‌اند و باید چنین گفت که امامت منصبی الهی است و می‌تواند در هر سنی به منصه ظهور رسد. چنان‌چه امام جواد (ع) فرمودند: اى على بن اسباط؛ کارى که خداوند در مسأله امامت انجام داده، مانند کارى است که در مورد نبوت انجام داده است، خداوند درباره‌ی حضرت یحیى (ع) مى‏فرماید:«ما به یحیى در کودکى، نبوت دادیم».(5)
تهاجمات عقیدتی
با وجود دلایلی که در مورد امکان رسیدن به مناصب بزرگ الهى در سن خردسالى وجود داشت، هنوز مشکل کوچکى سنّ حضرت جواد(ع) براى برخى از بزرگان و علماى شیعه جاى بحث و گفتگو داشت و با آغاز امامت جوادالائمه(ع)، شیعیان با گرداب اعتقادى بى سابقه‏اى مواجه شدند و کوچکى سن آن حضرت به صورت یک مشکل بزرگ پدیدار گردید.به همین جهت، شیعیان اجتماعاتى تشکیل دادند و دیدارهایى با امام جواد(ع) به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از اینکه او داراى علم امامت است، پرسش‌هایى را مطرح کردند و هنگامى که پاسخ‌های قاطع و روشن و قانع کننده دریافت کردند، به امامت آن حضرت یقین می‌کردند.چنان که یکی از شیعیان به نام اسحاق بن اسماعیل می‌گوید: من نیز در نامه‏اى ده مسأله نوشته بودم تا از آن حضرت بپرسم، در آن موقع همسرم بار دار بود، با خود گفتم: اگر به پرسش‌های من پاسخ داد، از او تقاضا مى‏کنم که دعا کند خداوند بچه‏اى را پسر قرار دهد، وقتى که مردم سؤالات خود را مطرح کردند، من نیز نامه را در دست گرفته، بپا خاستم تا مسائل را مطرح کنم، امام جواد(ع) تا مرا دیدند، فرمودند: «اى اسحاق! اسم او را "احمد" بگذار»، به دنبال این قضیه همسرم پسرى به دنیا آورد و نام او را "احمد" گذاشتم (6).
مناظرات داهیانه 
حضرت مناظرات زیادی با افراد مختلف داشته است که برخى از آن‌ها بسیار هیجان‏انگیز و جالب بوده است. علت اصلى پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود و از طرف دیگر، در آن مقطع زمانى، فرقه ضاله معتزله افزایش یافته بود و به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و به فکر ضربه زدن به اسلام ناب بود. نقل است که در یکی از مناظره‌های امام جواد(ع)، مأمون جلسه‏اى براى سنجش میزان علم و آگاهى امام جواد ترتیب داد، یحیى بن اکثم که خود را دانشمند عباسیان می‌دانست ،رو به مأمون کرد و گفت: اجازه مى‏دهى سؤالى از این جوان کنم؟ مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر.یحیى از امام جواد(ع) اجازه گرفت، امام اجازه فرمودند.یحیى گفت: درباره‌ی شخصى که محرم بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مى‏گویید؟ امام جواد (ع) فرمود: آیا این شخص، شکار را در حِلّ (خارج از محدوده حَرَم) کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ براى اولین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى ابا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرامِ عُمره بوده یا احرامِ حج؟!یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسأله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهره‏اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد و حاضرین مجلس، ناتوانى او را در مقابل آن حضرت مشاهده کردند.(7)
قدرت علمی امام
امام جواد(ع) با اینکه در سن کودکی امام شدند، اما با علم الهی خویش تمامی دشمنان را وادار به سکوت و کرنش می‌کردند و به مردم نشان می‌دادند که امامت یک منصب الهی است، چنانکه در اخبار آمده است که شخصى به سرقت اعتراف کرد و از معتصم عباسی خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها و حضرت جواد(ع) را فرا خواند و پرسید:دست دزد از کجا باید قطع شود؟ گروهی از فقها تا مچ دست را مطرح کرده و برخی تا آرنج را عنوان کردند و دلایلی ذکر کردند، آن‌گاه معتصم رو به امام جواد(ع) کرده و پرسید: نظر شما در این مسأله چیست؟ حضرت فرمودند: «چون قسم دادى نظرم را مى‏گویم، این‌ها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقى بماند، زیرا رسول خدا (ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى‏پذیرد: صورت ، دو کف دست، دو سر زانو و دو انگشت بزرگ پا، بنابر‌این اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد...»، معتصم جواب حضرت را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند. (7) 
 
حرم امام جواد
مبارزه با اهل بدعت
امام جواد (ع) در حیات پر برکت خود علاوه بر جوشش علمی، با دشمنان و اهل بدعت به شدت مبارزه می‌کردند و اجازه نمی‌دادند که بدعت و خرافات در بین مردم رواج یابد، چنان‌چه نقل است که یحیی بن اکثم به حضرت گفت: روایت شده است که: ابوبکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند، درباره این حدیث چه مى‏گویید؟ حضرت فرمود: «این روایت محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان یافت نمى‏شود، این روایت را بنی‌امیه، در مقابل حدیثى که از پیامبر اسلام (ص) درباره حسنین(ع) نقل شده است که «حسن و حسین (ع) دو سرور جوانان اهل بهشتند، جعل کرده‏اند.(9)
دوری از دنیا
امام نهم شیعیان با آنکه با آن ارج و مقامی که در نزد مردم و حتی دشمنان داشت، اما بسیار بی رغبت به دنیا بودند و هدف اصلی حضرت، ترویج دین و معنویت به بشریت بوده است، یکى از یاران امام جواد(ع)مى‏گوید: در بغداد خدمت امام جواد (ع) شرفیاب شدم و زندگی‌اش را دیدم، در ذهنم خطور کرد که امام با این زندگی در نزد خلیفه عباسی، هرگز به وطن خود، مدینه، باز نخواهد گشت، حضرت لحظه‏اى سر به زیر افکند، آن‌گاه سر برداشت و در حالى که رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود:« اى حسین! نان جوین و نمک خشن در حرم رسول خدا(ص) نزد من از آنچه مرا در آن مى‏بینى، محبوب‌تر است »، به همین جهت امام در بغداد نماند و با همسرش "ام الفضل" به مدینه بازگشت و تا سال 220 هم چنان در مدینه بود.(10) 
ارتباط عمیق با مردم
امام جواد (ع) با تمام محدودیت‌هاى موجود، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ مى‏کرد. در سراسر قلمرو حکومت خلیفه عباسى، امام، وکلایى را اعزام مى‏کرد و با فعالیت گسترده آنان از تجزیه نیروهاى شیعه جلوگیرى مى‏شد. نقل است که حضرت جواد(ع) بنا به درخواست یکى از شیعیان سیستان، طى نامه‏اى به والى این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات، بر او سخت نگیرد، والى که از پیروان امام بود، نه تنها بدهى او بابت خراج را نگرفت، بلکه اعلام کرد تا آن زمان که بر سرکار است او را از پرداخت خراج معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد براى او مستمرّى نیز تعیین کردند.(11)
مکتب علمى امام 
از دوره امام جواد (ع) به دلیل فشارهاى سیاسى و کنترل شدید فعالیت آنان از طرف دربار خلافت، شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود و از این نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق (ع) کاهش بسیار چشمگیرى را نشان مى‏دهد. در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان آن حضرت، چهره‏هاى درخشان و شخصیت‌هاى برجسته‏اى مانند: على بن مهزیار، احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، زکریا بن آدم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن محمد بن خالد برقى بودند که هر کدام در صحنه علمى و فقهى وزنه خاصى به شمار مى‏رفتند، و برخى داراى تألیفات متعدد بودند. از طرف دیگر، راویان احادیث امام جواد (ع)تنها در محدثان شیعه، خلاصه نمى‏شوند، بلکه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقى از اسلام را از آن حضرت نقل کرده‏اند. (12)
عروج امام
امام همانند اجداد گرامیش، دشمنان قسم‌خورده ای داشت و آن حضرت نیز مورد کینه دشمنان قرار گرفت و عالم را از این خورشید عالم‌تاب محروم نمودند.نقل است که در مجلسى که براى تعیین محل قطع دست دزد تشکیل داده بود، امام جواد (ع) را نیز شرکت داد و قاضى بغداد، ابن ابى دُؤاد‌ و دیگران شرمنده شدند، ابن ابى دؤاد" از حسد و کینه‌توزی نزد معتصم عباسی رفت و گفت: از باب خیر خواهى، به شما تذکر مى‏دهم که جریان چند روز قبل به صلاح حکومت شما نبود، زیرا در حضور همه‌ی دانشمندان و مقامات عالى مملکتى، فتواى امام جواد(ع) یعنى فتواى کسى را که نیمى از مسلمانان او را خلیفه و شما را غاصب حق او مى‏دانند، بر فتواى دیگران ترجیح دادى و این خبر میان مردم منتشر و خود دلیل قاطعى بر حقانیت او نزد شیعیانش شد. معتصم که مایه ابراز هر نوع دشمنى با امام را در نهاد خود داشت، از سخنان ابن ابى دؤاد بیشتر تحریک شد و در صدد قتل امام برآمد و سرانجام منظور پلید خود را عملى ساخت و امام را مسموم نمود و حضرت در هنگام شهادت بیش از بیست و پنج سال و چند ماه نداشت. (12)
حسن ختام
امام جواد(ع) مظهر جود و سخا است و می‌توان با توسل به آن امام کریم، سعادت دنیا و آخرت خود را از آن بزرگوار طلب کنیم، امید است که در میلاد پر خیر و برکت امام جواد(ع) تمامی شیعیان حضرتش در سراسر عالم به حوائج دنیوی و اخروی خود برسند و راه کمال و معنویت را با تکیه بر امام جواد (ع) طی نمایند.
پی نوشت‌ها:
1.اصول کافی، ج1، ص 492
2. الارشاد، ص 319 
3.اصول کافى، ج‏1،ص‏320
4. اصول کافى، ج‏1، ص‏322
5.همان، 382
6. اثبات الوصیه، ص215
7. بحار الأنوار، ج 50، ص 75 
8. مجمع البیان، ج 10، ص 372 
9. الغدیر، ج 5، ص 312 
10. بحار الأنوار، ج 50، ص 48 
11. فروع کافى، ج 5، ص111
12. تاریخ بغداد،ج 3، ص 54 
13. دلائل الامامة، ص  
به نقل از سایت رجانیوز

مرثیه شهادت امام جواد علیه السلام

کاسه انگور

از پشت درب بسته کسی آه می کشد

یوسف دوباره ناله زیک چاه  می کشد

در زیر پای هلهله ها این صدای کیست؟

این پای کوب و دست فشانی برای کیست

از ظرف آب ریخته براین زمین بپرس

از یک کنیز یاکه از آن یا از این بپرس

زرد است ازچه گندم روی دل رضا؟

بر باد رفته است چرا حاصل رضا

زلف مجعد پسرش را نگاه کن

آنگاه یاد یوسف غمگین چاه کن

ای کاش دست کاسه انگور می شکست

تا چهره ی جواد به زردی نمی نشست

ای کاش، زهر، قاتل و مسموم خویش بود

ای کاش کشته ی اثر شوم خویش بود

دیدند چند طایفه ای از کبوتران

با بال روی بام کسی سایه گستران

سروده حجه الاسلام رضا جعفری

شعر ولادت امام جواد علیه السلام

بر سر آنم زبان بگشایم و آوا کنم

خویش را در محضر مولای خود پیدا کنم

تا بگوید سر گذشت غربتش را بهر من

سر گذارم بر قدومش با دلش نجوا کنم

او امام هشتم و آئینه ذات خداست

عالمی را من فقط با نام او شیدا کنم

تا که مولانا رضا از دست من گردد رضا

از زبان حال او گویم روایت ای خدا

سالها من منتظر بودم که آید گوهرم

این مبارک کودک و نور دو چشم مادرم

او مبارکتر بود از هر چه مولود است وبس

او محمد یا جواد است وبود تاج سرم

او امامت را برایم تا ابد تثبیت کرد

کرد رسوا فتنه ی خصم لعین و ابتر م

او مسیح عترت صدیقه ی اطهر بود

در مقام عصمتش همپایه ی کوثر بود

کودک است اما چو لب وا کرد غوغایی نمود

خطبه ای کوتاه خواند و کار زیبایی نمود

آنچنان شیوا سخن گفت و عدو را پست کرد

آنکه اهلش بود گفتا کار زهرایی نمود

رفع تهمت کرد، از آن که ز مریم برتر است

بهر مادر کودک نازم مسیحایی نمود

گفت من  از نسل زهرایم عزیز حیدرم

من جواد ابن الرضا آئینه پیغمبرم

گر نمی آمد بنای دین حق کامل نبود

دشمن من شاد می شد گر مرا حاصل نبود

گر نمکی آمد اگر چه بعد عمری انتظار

تهمت دیرینه ی ابتر مرا باطل نبود

 بهر دیدار جمال نازنین کودکم

کس شبیه من چنین آشفته و بیدل نبود

پیش زهرا سر فرازم این جواد من بود

نی که بهر شیعه این باب المراد من بود

دست از او بر مدارید این گل زهرا بود

دست او باز است وکارش حل مشکل ها بود

نی فقط آبادی دنیا بخواهید از جواد

در قیامت کار او زیباتر از دنیا بود

کم از او هرگز مخواهید این جفا بر او شود

عاشق دیدار سائل چشم این  آقا بود

هستی ام دار وندار من همین دردانه است

هر که صاحب عقل باشد بهر او دیوانه است

با چه جرات شرح او صاف کمالش می کنید

با قیاس یوسفی وصف جمالش میکنید

یوسف از دریای زیبایی او یک قطره است

از خدا گو ئید گر نشر خصالش می کنید

این جواد من شبیه من غریب وبی کس است

منعم از گریه چرا وقت وصالش می کنید

گو ئیا می بینم اینک در جوانی دلبرم

می شود مظلوم کشته مثل زهرا مادرم

ماهیان بحر و مرغان هوا گریان او

جمله ذرات دو عالم میشود نالان او

از شرار زهرو از سوز عطش پرپر زند

کف زند شادی نماید زوج بی ایمان او

در شب میلاد او من روضه خوانی می کنم

جان من که باب او هستم فدای جان او

اولین مرثیه خوان و روضه خوان او منم

هر که گوید از غم او میزبان او منم

سروده جواد حیدری