سایت روضه افتتاح شد

بسم رب الحسین(ع)

با اصرار دوستان زین پس در سایت روضه با آدرس http://latifian.ir در خدمت عزیزان هستیم.

فاطمه سه ساله

 

دارم ، ندارم

 

مثل گذشته بال و پر دارم ؟....ندارم

حال بپر ، بال بپر ، دارم؟......ندارم

 

بی اطلاعم اینکه این مردم چه کردند ....

.....با معجرم ، اما خبر دارم ندارم

 

گفتند: می آید پدر،....یعنی می آید؟

اصلا مجالی تا سحر دارم؟ ندارم؟!!

 

***

عمه کمک کن آن توانی را که با آن

این پرده را از طشت بردارم ندارم

 

***

سر را گرفت و با خودش هی فکر میکرد

یعنی دوباره من پدر دارم ؟.... ندارم

 

هر چند زخمی ام ولی از زخمهایت

زخمی بگویی بیشتر دارم ندارم

 

با دیدن تو دردها از یاد من رفت

پس بعد از این دردی اگر دارم ندارم

 

 

 

 

لیلة الفاطمیة

 

 

بیشتر

 

آه...در میزدند...آه...آه...آه

چهل نفر...میزدند...آه...آه...آه

 

هرکه را بیشتر آینه داشت

بیشتر میزدند ...آه...آه...آه.

 

 ***

 

نه...

 

این فرشته ست و بالی ندارد

چند روز است حالی ندارد

 

نه خدا...نه خدا...نه...نه...زود است

فاطمه سن و سالی ندارد

 

 ***

 

السلام علیک یا صاحب الاحزان الطویله.....

 

 

همسر از همسر

 

چشم خشک از چشمهای تر خجالت می کشد

 چشمه وقتی خشک شد ، دیگر خجالت می کشد

 

سوختن در شعله ی دل کمتر از پرواز نیست

هر که اینجا نیست خاکستر ، خجالت می کشد

 

بستن در بهر شرمنده شدن بی فایده ست

این گدا وقت کرم بهتر خجالت می کشد

 

لطف این خانه زیاد و خواهش ما نیز کم

دستهای سائل از این در خجالت می کشد

 

طفل بازیگوش را شرمی نباشد از کسی

بیشتر با دیدن مادر خجالت می کشد

 

تا عروج فاطمه جبریل را هم راه نیست

در مسیر عرش، بال و پر،خجالت می کشد

 

حتم دارم که قیامت هم از او شرمنده است

با ورود فاطمه ، محشرخجالت می کشد

 

نامه اعمال نوکرها بدست فاطمه ست

آنقدر می بخشد و.... نوکرخجالت می کشد

 

***

آنچه مادر می کشد،دردش به دختر می رسد

گر بیفتد مادری ، دختر خجالت می کشد

 

دست این از دست آن و...دست آن از دست این....

آه....دارد همسر از همسر خجالت می کشد

***

هر کجا حرف "در" و "دیوار" و...ازاین چیزهاست

چشم خشک از چشمهای تر......

 

  

السلام علیک یا ام الهناء

 

رو به او

 

هر که با زهراست احساس سخاوت می کند

« مور این وادی سلیمان را ضیافت می کند»

 

دست پخت فاطمه نان است و نانش جذبه است

هر که شد یکبار سائل کم کم عادت می کند

 

حضرت جبریل یک جلوه است ، ذاتا وحی را....

....فاطمه تا قلب پیغمبر هدایت می کند

 

فرشیان... نه عرشیان هم رو به او می ایستند

در میان خانه اش وقتی عبادت می کند

 

مرتضی بر فاطمه یا فاطمه برمرتضی !!!

کیست که بر دیگری دارد امامت می کند؟!

 

هرچه مولا مدح خود را کرد مدح فاطمه است

آینه از شان همتایش حکایت می کند

 

روز محشر که بیاید کار دست فاطمه است

مرتضی می ایستد ، زهرا قیامت می کند

 

***

رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است

رشته ای از چادرش ؟!....آری... شفاعت می کند

 

------------------------------------------------------

داخل گیومه:صائب.

 

برای محرم...

 

" آب رو"

 

آن باده ای خوش است که نذرسبوشود

آن غصه ای خوش است که آه  گلو شود

 

 اصلا به یک دوقطره نباید بسنده کرد

آن چشمه،چشمه است،که یک روز"جو" شود

 

وقتی دلم شکست،گرومیگزارمش

خوب است،آبروی جگر،"آب رو" شود

 

عشاق راه دربدر ناله ی هم اند

مستانه ناله کن که دلی زیروروشود

 

ما در حسینیه به خداوند می رسیم

ذکر"حسین" جلوه کند ذکر"هو"شود

 

روزی  اگر بناست که قربا نی ام کنند

اینکاربهتراست به ابروی اوشود

 

باید که سجده کرد خدا، یا حسین را

فردا که باخدای  خودش روبروشود

 

آقایی کریم اجازه نمی دهد

تا اینکه دست ما به صف حشرروشود

 ***

این گریه ی برای توعین طهارت است

عابد چرامعطل آب وضو شود

 

هرکس که سربه زیر توشد سربلند شد

بی آبروکنارتوبا آبروشود

 

 

 

شعری برای گریه

مسابقه سراسری شعر آیینی «محتشم»

ویژه ایام محرم و صفر1433-1390

«حسینیه» پایگاه تخصصی مدح و مرثیه اهل بیت علیهم السلام، با توجه به نزدیک شدن به ماه های محرم و صفر و ایام عزای اهل بیت علیهم السلام در نظر دارد اولین مسابقه سراسری شعر آیینی «محتشم» را در فضای مجازی اینترنت برگزار نماید.

از همه شاعران عزیز آیینی و متعهد دعوت به عمل می آید تا با ارسال اشعارشان به این پایگاه در این مسابقه شرکت نمایند.

معیارهای لازم اشعار ارسالی:

ملاک های اولیه:

1. استناد و اتکای به مقاتل، منابع دینی و روایی و معارف حقه ودوری از تحریف و غلو و مطالب بی اساس.

2. توجه به تعریف صحیح مرثیه و مورد نظر قرار دادن مراثی اصلی اهل بیت(ع) نظیر غصب ولایت و ...در کنار مصائب ظاهری و جسمی.

3. توجه به نکات فنی شعر و هنرهای شعری.

4. بداعت و کشف های شعری و مضمون سازی قوی و درست.

ملاک های ثانویه(نهایی):

1. خیال پردازی و سرشار بودن از عاطفه و احساسات منطقی دور از افراط.

2. پرداختن به ابعاد حماسی و عرفانی وقایع و توصیف حالات و ظرایف موضوع.

3. پرهیز از بیان پیچیده شعری با توجه به سطح مخاطب عمومی جامعه در کنار مضامین عالی و والا.

4. ترویج و احیاء فرهنگ عاشورایی با توجه به مسائل روز و مورد نیاز جامعه.

(لازم به ذکر است که این ملاک ها با توجه به نظر کارشناسی جمعی از شاعران زبده آیینی کشور و با نگاه به فرمایشات مقام معظم رهبری در این زمینه تدوین شده است. ضمنا آثاری که حائز ملاک های اولیه باشند به مرحله ارزیابی نهایی وارد می شوند.)

موضوعات:

اشعار ویژه ایام محرم و صفر

زمان :

1390/7/19الی1390/8/24

ارسال اشعار:

http://www.hosenih.mihanblog.com

 از طریق ایمیل: motallebi64@gmail.com

لازم به ذکر است که حتما در کنار ارشعار ارسالی تان جمله «مخصوص مسابقه شعر محتشم» را درج نمایید.

جوایز:

کمک هزینه سفر زیارتی کربلای معلّی و ...
برای اطلاعات بیستر به آدرس وبلاگ مراحعه نمایید.

به بهانه ی تخریب بقیع

 

وصف ذات  

 

در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست  

زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست
       

باید به بال رفت و درآورد گیوه را     

دربارگاه قرب تو پا احتیاج نیست
 

تو بی ‌وسیله هم بلدی معجزه کنی    

دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست

 

بوی طعام سفره، خودش می‌کشد مرا   

تاخانه‌ی تو راهنما احتیاج نیست

 

خواهش نکرده اهل کرم لطف می‌کنند 

اینجا به التماس گدا احتیاج نیست

 

اصلا پی معالجه ی این جگر مباش

"بیمارعشق رابه دوا احتیاج نیست"

 

محشر برای رو شدن اعتبار توست   

کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟

 

تو با سکوت کردن خود، جنگ می‌کنی 

 تیغ تو را به کرب و بلا احتیاج نیست

***

وقتی نداشت  مادر تو سنگ قبر هم

دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست

یا جواد الائمه ادرکنی

سنگ و طلا

در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست
در چله گرفتن ثمری بهتراز این نیست

ما خم شراب از جگر غوره گرفتیم
در میکده ی ما هنری بهتر از این نیست

سجاده بیارید که تا صبح نخوابیم
در بین سحرها – سحری بهتر از این نیست

ما درد نگفتیم ولی باز دوا کرد
در شهر، طبیب دگری بهتر از این نیست

حق داشت بنازد پدر پیر مدینه
در هیچ کجایی پسری بهتر از این نیست

گفتند جواد است سر راه نشستیم
در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست

پر کرد به اجبار خودش کیسه ی ما را
در کوچه ی ما رهگذری بهتر از این نیست

گفتند سلامی بده و زائر او باش
دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست

پس زائر یاریم توکلت علی الله
ما عبد نگاریم توکلت علی الله


ابروی تو و تیغ بلا فرق ندارند
در طرز شهادت شهدا فرق ندارند

کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد
این گونه که شد سنگ و طلا فرق ندارند

ایام طفولیت تو عین بزرگی است
در معجزه، ایام خدا فرق ندارند

از رحمت تو دور نبودند،سیاهان
وقت کرم تو، فقرا فرق ندارند

پایین سرسفره تو نیز چو بالاست
در خانه ی تو شاه و گدا فرق ندارند

ما کار نداریم رضا یا که جوادی
در مذهب ما آینه ها فرق ندارند

تو آمده ای تا که سرآمد شده باشی
یکبار دگر نیز محمد شده باشی


بیمار شدن از من و عیسی شدن از تو
لب تشنه شدن ازمن و دریاشدن از تو

در راه عصای تو بیان کرد: امامی!
اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو

در مهد به اثبات خودت سعی نمودی
در کودکی ات این همه والا شدن از تو

چهل سال پدر – چشم به راه پسرش بود
حالا یکی یک دانه ی بابا شدن از تو

چشمان موفق به امید تو نشسته است
پس دست شفا از تو و بینا شدن از تو

تا زائر سرو قد و بالای تو باشد
جانم پسرم از پدر و پاشدن از تو

بگذار قدم های تو را خوب ببیند
در قامت تو جلوه ی محبوب ببیند


هستند کریمان دو عالم سرخوانت
یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت

اصلا حرم شاه خراسان حرم توست
هرصحن که گشتیم در آن بود نشانت

انگار که گهواره تو عرش زمین بود
وقتی پدر پیر تو می داد تکانت

تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است
هستم اگر امروز مسلمان اذانت

یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید
صدبار نمی رفت به قربان زبانت!

از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد است
براین پدرت حق بده باشد نگرانت

در راه مبادا قدمت خار ببیند
آن صورت چون برگ تو آزار ببیند


یک روز می آید که می افتد بدن تو
لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو

یک روز می آید که می افتی و کنیزان
در خانه برقصند کنار بدن تو

ای یوسف زهرا - دل یعقوب فدای ...
آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو

هرچند کلام تو در آواز شود گم
اما نزند هیچ کسی بر دهن تو

....
....

ضلع منکسره

قال الصادق(ع):

 ...ثم لطمها، فکانی انظرالی قرط فی

 اذنها نقف - ای کسر-  من اللطم.

امام صادق(ع) فرمودند:

 ...آنگاه سیلی اش زد، گویی گوشواره اش

 را می بینم که از ضربت سیلی شکسته است.

                             بیت الاحزان ص ۱۲۶

 


حقا

حقا که حقی و به نظرها نیاز نیست

حق را به شاید و به اگرها نیاز نیست

 

تو کعبه ای ، طواف تو پس گردن من است

پروانه را به گرد حجرها نیاز نیست

 

بی بال هم اگر بشوم باز می پرم

جبریل را به همت پرها نیاز نیست

 

حرف و حدیث پشت سرت را محل نده

توحید زاده را به خبرها نیاز نیست

 

گیرم کسی به یاری ات امروز پا نشد

تا هست فاطمه به دگرها نیاز نیست

 

من باشم و نباشم، فرقی نمی کند

تا آفتاب هست، قمرها نیاز نیست

 

یا اینکه من فدای تو یا اینکه هیچکس

وقتی سرم که هست به سرها نیاز نیست

 

حرف سپر فروختنت را وسط مکش

دستم که هست حرف سپرها نیاز نیست

 

محسن که جای خود حسنینم فدای تو

وقتی تو بی کسی به پسرها نیاز نیست

 

طاقت بیار ، دست تو را باز می کنم

گیسو که هست آه جگرها نیاز نیست

 

دیوار هم برای اذیت شدن بس است

دیگر فشار دادن درها نیاز نیست

 

ایام ورود کریمه اهل البیت (س)

 

تنور کرم

حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را

مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را

گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را

به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو   بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را

پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت
تا ببندند به آن زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را

جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه ی تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

ـــــــــــــــــ

اِنَّ اللهَ اصْطفي آدمَ وَ نُوحاً وَ الَ اِبراهيمَ وَ ...

بايد مواظب باشي اي باد سحرگاهي

چونكه ز هم پاشيده اين جسمي كه مي بوسي

استاد رضا جعفری

پرده کعبه 

گریه مکن اِنَّ...اصطفایی را که می بوسی

پیغمبر وقت جدایی را که می بوسی

 

آه تو را آخر در آوردند، ابراهیم!

در خیمه اسماعیلـهایی را که می بوسی

 

باور کن آهوی نجیبت بر نمی گردد

بی فایده است این ردپایی را که می بوسی

 

بگذار لبهایت حسابی توشه بردارند

شاید بریزد جای جایی را که می بوسی

 

تا چند لحظه بعد "بابا" هم نمی گوید

این خوش صدای کربلایی را که می بوسی

 

یاد شب دامادی اش یک وقت می افتی

با گریه این زلف حنایی را که می بوسی

 

یعنی کتاب توست ترتیبش بهم خورده؟!

این صفحه های جابجایی را که می بوسی!

 

تو در طواف کعبه ی پاشیده ات هستی

پس پرده ی کعبه است عبایی را که می بوسی

یا صدیقه الشهیدة «س»

 

 

فاطمه(س) پروانه ی مدار خودش بود
منحصراْ تحت انحصار خودش بود

فاطمه(س) مخدوم خویش و خادم خویش است
کعبه ی خود بود و پرده دار خودش بود

نان کسی بر لبش حلال نباشد
فاطمه(س) هر روز نان بیار خودش بود

روح خودش را گرفت در تن خود ریخت
خلقت زهرا در اختیار خودش بود

گفت: اَنا مِن فاطمةُ ، فاطمه مِنّی
فاطمه(س) پس سالها کنار خودش بود

اینکه ولایت چنین به نام علی(ع) شد
کار علی(ع) هم نبود ، کار خودش بود

هیچ زمان رو نزَد به غیرت شمشیر
تکیه ی زهرا(س) به ذوالفقار خودش بود

[][][]

نَه که بخواهد نبی(ص) مقام بگیری
بوسه به دست تو افتخار خودش بود

نیست عجب گر علی(ع) به خاک تو افتاد
چونکه مزار تو نَه ، مزار خودش بود

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ لطیفیان

 


 

 

تسلیت به آفتاب

 

یا صدیقه الشهیده (س)

یا صدیقه الشهیده (س)

--

مطلب نهایی

--

 وبلاگ روضه تعطیل شد.

--

بال تازه می خواهم !!!

خالی شد از نبودن تو زیر پای من

قحط امید آمده بین صدای من

 ترس همیشگیم همین است یک نفر

در خدمت نگاه تو باشد به جای من

 پژمردگی نرفته هنوز از قنوت هام

شاید قرار نیست بگیرد دعای من

شیرین هم از شنیدنشان ترش می کند

وقتی که نیست شور تو در شعرهای من

 باید برای بال و پرم آسمان شوی

یا بالهای تازه بسازی برای من

 نه می شود که زودتر از این پرنده شد

امضا شود اگر سفر کربلای من

 آنجا شنیدنی است دم نوحه های تو

غرق حسین می شود «آقا بیا» ی من

 ***

هم ناله  با حسین شوم در لب فرات

سقای من ! برادر من ! با وفای من

 

تقدیم به خورشید من!

 

 

نیامد، رفتم

 

پائیز شدفصل بهاری که به من دادند
طی شد تمام روزگاری که به من دادند

خورشید پیشم هست اما من نمی بینم
نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

یعقوب نابینای راه یوسفم کرده
این گریه ی بی اختیاری که به من دادند

از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند

پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید
آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا
کو وعده آن تکسواری که به من دادند

من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید ...
... گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

 

[] [] []

 

حالا زمستان است و من درگور خوابیدم
خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند

 

 

___________ لطیفیان

 

 

نذر مادر سقای تشنه لب

 

 

سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟

یک مشک پر از حسرت لبها بخورد تیر ؟

 

با دست رشیدت که در آغوش کشیدیش

این آرزوی توست مبادا بخورد تیر

 

تا چند قدم مانده به بی تابی طفلی

تو آمدی و آمدی .... اما بخورد تیر

 

***

 حالا که به این خیمه تشنه نرسیدی

تو خواسته ای آن قد و بالا بخورد تیر

 

تو خواسته ای دست ترت را که بیفتد ...

چشمی که رسیده است به دریا بخورد تیر

 

تو خواسته ای حال که آبی نرساندی

سرتا سر شرمندگی ات را بخورد تیر

 

***

 تو خواسته ای تا همه دار و ندارت

پیش قدم حضرت زهرا بخورد تیر

 

در می زنند فکر کنم ....

 

در می زنند فکر کنم مادر آمده

از کوچه ها بنفشه ترین مادر آمده

 

 او رفته بود حق خودش را بیاورد

 دیگر زمان خونجگری ها سر آمده

 

وقتی رسید اول مسجد صدا زدند

 بیرون روید دختر پیغمبر آمده

 

 سوگند بر بلاغت پیغمبرانه اش

 با خطبه هاش از پس آنها بر آمده

 

 سوگند بر دلایل پشت دلایلش

 در پیش او مدینه به زانو در آمده

 

 مردم حریف تیغ کلامش نمی شوند

 انگار حیدر است که در خیبر آمده

 

 ***

وقتی که رفت از قدمش یاس می چکید

 یعنی چه دیده است که نیلوفر آمده ؟

 

 گنجینه های عرش الهی برای اوست

 هرچند گوشواره اش از جا در آمده

 

 در کنج خانه بستری آماده می کنم

 در می زنند فکر کنم مادر آمده

 

بی فاصله .... از حسینیه تا عرش

 

صلی الله علیک یا سیدنا المظلوم یا حسین

 

 

**********

غم تو ارثیه سبز دو چشم ترمان

آمده سینه به سینه شده بال و پرمان

 

بهترین حال عبادات بهشتی شده ها !

کشته اشک فدایت پدر و مادرمان

 

زیر این سقف حسینیه نشستیم و شدیم

همنفس با نفس قدسی پیغمبرمان

 

شب اول وسط  روضه به معراج رسید

صد مسیح از بغل آتش خاکسترمان

 

لحظات شب قدر است که از پیش خدا

تا زمین پهن شده سفره پهناورمان

 

ای همه حیثیت عالم و آدم ، آقا !

سایه پرچم تو کم نشود از سرمان

 

***

تا به امروز نشد ، فاطمه اما حتما

سحر یک شب جمعه به حرم می برمان

 

 

 

تو دوازدهمین خورشید ما باشی و ما دوازده ماه سرما بکشیم ..!؟


کُرسی زمستانی

بازهم - صحبت فرداست قرارِ ما ها
بازهم - خیر ندیدیم از این فردا ها

چقدر پای همین وعده ی تو پیرشدند
جگر "مادر ها " موی سر "بابا ها "

سیزده قرنِ گذشته همه اش فردا بود
پس چه شد آمدنِ آن نفر ِ فردا ها

سیزده قرن، نفسهایِ زمین پرشده از ...
"پسر فاطمه"ها  ای "پسر زهرا "ها

سیزده قرن، تو آنجایی و ما اینجائیم
چه کنم راه به آنجا ببرند اینجاها

خُب بگوئید بمیرید اگر قسمت نیست
دیدن یک نفر از ... یک نفر از آقاها

باز کُرسی زمستانی ما گرم نشد
بازهم سرد گذشتند ، شب یلداها


____________________علی اکبر لطیفیان

 

 

حال دلم قدم به قدم ...

 السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

 

عاشق هميشه پر شده از اتفاقها

يك چشم وصل و چشم دگر در فراقها

عاشق كبوتر است كه هر بار می پرد

پرواز مي كند به فراسوي طاقها

شبهاي عشق دلهره هاي رسيدن اند

مهتابي اند گاه و گهي در محاقها

تاب و تب هميشگي عشق ارثي است ...

از روز اول و ازل اشتياقها

مشتاق چشم هاي تو هستم امام عشق !

اي آتش نشسته به جان چراغها

 

توحيد من به حصن حصين ولايتت

اي شرط عشق هستي عشق از عنايتت

 

باران زد و بهانه ماها رديف شد

سقفي براي بي سرو پاها رديف شد

پشت در سخاوت سبز ضريح تو

زيباترين اميد گداها رديف شد

با لهجه قنوت نگاهت يكي يكي

زنجيره بلند دعاها رديف شد

شاعر نشست قافيه را تا سحر كشيد

وقتي كه مهر ناب شماها رديف شد

يك بار آمديم زيارت وَ كارمان

تا روز حشر تا به كجاها رديف شد

 

آه اي نگاه دائمي ات در نگاه من

سلطان شرق و غرب دلم اي پناه من !

 

 

اي چشم آب مات شكوه زلالي ات

خورشيد و ماه عاطفه لايزالي ات

طعم بلند بنده شدن را چشيده است

هركس گرفت آبروي از ليالي ات

صدها هزار نوح و سليمان نشسته اند

بر جزر و مد عرش نشينان قالي ات

صدها هزار شب شد و يكبار هم نخورد

چشم ستاره اي به شبستان خالي ات

مهريه تمام عروسان شهر ما

پرپر شود براي وداع وصالي ات

 

اي رافت مداوم محسوس يا رضا

شاهنشه هميشگي طوس يا رضا

 

با تو هواي دست و قلم فرق مي كند

بي تابي و تلاطم غم فرق مي كند

وقتي كه از حريم تو پايم اجازه خواست

حال دلم قدم به قدم فرق مي كند

تو بي دريغ زخم مرا مي دهي شفا

من پر زنم و يا نزنم فرق مي كند ؟

تا چشم كار مي كند اينجا شكسته دل

دل با دل شكسته چه كم فرق مي كند !

با ياد كربلا و زيارات مادرت

جمعه سحر هواي حرم فرق مي كند

 

گفتيد كربلا و دلم بي شكيب رفت

تا گريه ي روايت ابن شبيب رفت

تجلی سلطان طوس

-

 

اَللّهُمَّ صَلَّ عَلي عَليِ بنِ مُوسَي الرِّضا
الاِمامِ التَقِّيِ النَّقِي
وَ حُجَّتِکَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ وَمَن تَحتَ الثَّري

تجلي شمس الشموس
انيس النفوس سلطـان ارض طوس
و پرتو افشاني نگار مَه لقا
کنزُالحَيا ،بَدر الدُّجي
غريب الغربا
معين الضعفا

حضرت علي بن موسي الرضا(ع)

بر شما و شوريدگان اهل ولا و منتقم آل عبا (عج) بشارت و تهنيت باد.

 

--

 

همسایه قم

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود :

به شفاعت او (حضرت معصومه سلام الله علیها) شیعیانم داخل بهشت می شوند .   

 

 

ترکیب بندی از آقای لطیفیان:

 

آنان كه عاشقند به دنبال دلبرند

هر جا که می روند تعلق نمی برند 

 

از آنچه كه وبال ببينند خالي اند

عشاق روزگار سبكبال مي پرند

 

پرواز مي كنند به هر جا كه جلوه اي است

گاهي ملائكند و گاهي كبوترند

 

دل را به دست هركس و ناكس نمي دهند

دل داده قديمي آل پيمبرند

 

آنان كه عاشق علي و فاطمه شدند

مديون خانواده موسي بن جعفرند

 

 

ما عاشقيم شيعه زهرا و حيدريم

ما شيعيان كشور موسي بن جعفريم

 

 

ري زاده ايم و مزرعه سبز گندميم

هر صبح با حسين شما در تكلميم

 

ما شیعه ولایت مولا - نسب نسب

سلمان پابرهنه اي از نسل چندميم

 

گاهي ميان خنده خورشيد گريه ايم

گاهي ميان گريه زهرا تبسميم

 

همسايه حريم تو همسايه خداست

پس صد هزار شكر كه همسايه قميم

 

آنقدر عاشقان و بزرگان و عالمان

دلداده تواند كه ما بين آن گميم

 

 

اي دست گير صبح قيامت سرم فدات

هم خانواده هم پدر و مادرم فدات

 

 

بالاتر از پريدن پرهاست بام تو

ما ها نمي رسيم به شان مقام تو

 

خم مي شود تمامي دنيا برابرت

اي احترام آل عبا احترام تو

 

بايد هزار بار نشست و بلند شد

وقتي كه مي رسند بزرگان به نام تو

 

اين شان توست حرمت توست احترام توست

گوید اگر "فداک ابوک" امام تو

 

آباد گشت قلب زمين زير پاي تو

آباد گشت مسجد دين با كلام تو

 

 

يعني تمام هستي دين مال فاطمه است

يعني تمام ملك زمين مال فاطمه است

 

 

تو آمدي كه رحمت دنياي ما شوي

منجي تا قيامت كبراي ما شوي

 

ما مرده ايم و تو نفست مرده زنده كن

پس واجب است اين كه مسيحاي ما شوي

 

تو خانمي و جلوه بالاي هر سري 

اصلا عجيب نيست كه آقاي ما شوي

 

تو آمدي كه با بركات نسيمي ات

روزي يا امام رضاهاي ما شوي

 

اصلا قرار بود در ايران زمين ما

چون فاطمه بيايي و زهراي ما شوي

 

 

مهمان چند روزه ايران خوش آمدي

همشيره امام خراسان خوش آمدي

 

 

شهر تو آشيانه ي امن امام هاست

گلدسته ات مطاف شب و روز انبياست

 

بانو قسم به پنجره هاي ضريح تو

اين آستانه اي است كه باب الرضاي ماست

 

روي در حريم تو زيبا نوشته اند

" اینجا حریم دختر پیغمبر خداست

 

 اینجا به احترام قدم نه - که از شرف

گيسوي حور و بال ملك فرش زير پاست

 

اينجا مس تو را به نگاهي طلا كنند

تا اسم اعظم است چه حاجت به کیمیاست"

 

 

اينجا مدينه دگر آل فاطمه است

اينجا دل شكسته به دنبال فاطمه است 

  ---------------------------------------------------------

*. مرحوم ریاضی - شعر منقوش بر یکی از درهای حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

 

 

 

هشتم شوال، سالروز تخریب بارگاه های ائمه بقیع (ع) توسط وهابیون تسلیت باد

8شوال

 

هجده نفس

 

از آسمان آمدم من از سمت عرش يگانه
از آن طرفـها كه بامش هرگـز ندارد كرانه

اول بنـا بود چندين و چنـد روزي بمانم
در گوشه اي از مدينه در برهـه اي از زمانه

نزديك هجده نفس بود عمرم در اين خاك خاكي
يك عمر هجده بهاره يك عمر پيغمبرانـه

مي خواستم پر بگيرم برگردم آنجـا كه بـودم
بالم شكست و نشستم دو ماه در كنج لانه

كردند كاري كه هر شب پيش نـگاه مدينه
سر مي زدم كوچه كوچه ، در مي زدم خانه خانه

هم دستم از شانه افتـاد هم شانه از دستم افتـاد
تـا كه پريشان بمانـد اين گيسوي دختـرانه

بالم اگر پربگيرد پـرواز از سر بگيـرد
ديگـر نمي ماند از من حتي نشان ِ نشانه

من مال اينجـا نـبودم تـا كه در اينجـا بمانـم
از آسمان آمدم من پس مي روم سمت خـانه

 

 

____________________علي اكبر لطيفيان
 

 

بدون شرح

حضورتان را خير مقدم عرض مي كنيم «خوش آمديد»

فاطمیه

رفتن و نرفتن

زانو بغل گرفته ام و مات چشم تو

يعنی منم تلاطم اوقات چشم تو

يک زخم تازه روی تنت کشف کرده ام

هر بار آمدم به ملاقات چشم تو

درد کبود صورت تو داد می زند

سيلی کمی نکرده مراعات چشم تو

سرتا به پای عرش همگی گوش می شدند

تا می رسيده وقت مناجات چشم تو

حالا همه شبيه دلم بغض کرده اند

از هاله کبود جراحات چشم تو 

*********

گيرايی بهار منی ! سبز رو به زرد

دستان من به دامن سادات چشم تو

" فاطمّیه "


 

اوّل برای مادرمان...


بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم
بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم

با این دو زمزمی که خداوند داده است
بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم

بر بروی بالهای سپید ملائکه
بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم

کنجی نشسته ایم و کنار پیمبران
بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم

بر لاله های بستر او خیره می شویم
بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم

دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت
حالا کنار باورمان گریه می کنیم

قبل از حساب، صبح قیامت که می شود
اوّل برای مادرمان گریه می کنیم



____________________از: علی اکبر لطیفیان

 

 

بدون موضوع

 

 

"موسايِ آخرالزمان"

 

موسايِ مايي و عصاي ديگراني
يعني شما آقاي از ما بهتراني

از تو فقط چوپاني ات را درك كرديم
پس حقّمان است اينكه ما را مي چراني

با جلوه هاي روشن اطراف طورت
ابليس مي گيري ، ملك مي پروراني

آدم تـو ، ابراهيم تـو ، عيسي تـو ...تـو ...تـو
تـو يك نفر هستي ولي پيغمبراني

دور از من و اين گلّه هاي گوچ كرده
اين جمعه هم ، پيش خدا خوش بگذراني

 

_______________از: علي اكبر لطيفيان

 

 

" سه بهار از هجده بهار فاطمه "

 

" يكي من _ يكي تـو "

 

قدم من _ نفس من  _  زمين تـو _ هوا تـو
به اينجا رسيده "مَـن"م با دوتا "تـو"

بيا شايد اين بالهامان پريدند
خدا را چه ديدي ، تو حالا بيا _ تـو...

...براي پروبالِ اينجا نشينم
كمي آسمان باش و منهم بـَرا _ ي _ تو

بيا اصلاً عمّه قضاوت كند، " اين
كه من زودتر خواب ديدم وَ يا تـو"

من و عمّه بايد به زحمت بيفتيم
براي تو و ديدن تـو ، چرا تـو ؟!

شكسته دل هركه در اين خرابه است
خدا ، آسمان ، جبرئيل ، عمّه ، ما ، تـو

به معراج هفت آسمانم رسيدم
همين جا ، همين كنج ويرانه با تـو
 

[][][]
 

بيا تا كه گيسوي هم را ببافيم
يكي من ، يكي تـو  _ دوتا من ، دوتا تـو
 

__________________ از: علي اكبر لطيفيان