پدر و پسر

به نام خدا

پدری بود و پسری........... پسر نداشت مادری

پسر همه زندگیش بود همان پدرش

پدر خو کرده بود به محبت پسرش


چند صباحی

نبود از پسر خبری و شکست دل پدرش

سراغ پسر میگرفت پدرش:


هار دادی؟ نیٍّـــه گلمیر!؟




اما نیامد خبری از پسر

.
.
.
.

پدر هم رفت

گرگها خوب بدانند در اين ايل غريب

 گر پدر مرد، تفنگ پدري هست هنوز



...؟

به نامش


تونسی تونس


مصری هم بالاخره تونس

.

.

.

.


...؟

پ.ن1: خداوند ظلم نمیکند

پ.ن2: سرنوشت هر قوم در دست خودشان است

پ.ن3: بی عرضگی بد دردیست


یا حسین
............

تقویم تاریخ

به نام خدا

چند سال پیش در چنین روزهایی مردی به همراه خانواده اش وجمعی از دوستان و نزدیکانش مورد حمله جمعی قرار گرفت که خود و چند تن از یارانش به طرز وحشتناکی کشته شدند و جمعی از زنان و کودکانشان را به اسارت بردند...

...

به نقل شاهدان این مرد قبل از کشته شدن از مرگ خود اطلاع داشته و حتی دوستانش را هم به این اتفاق  آگاه کرده بود ...

برخی انگیزه این مرد را قدرت طلبی و عشق به حاکمیت دانسته اند ...

اما کارشناسان این امر را بعید میدانند؛چون به هیچ وجه منطقی به نظر نیمرسد که کسی که میداند که قرار است کشته شود با یاران اندک به دل دشمن بزند وکشته شود...

.

بعد از مرگ این مرد عده ای هر ساله مراسم سالگرد برای بزرگداشتش به پا میکنند و بر تشنگی و زخمهایی که این مرد در جنگ متحمل شد به سر وسینه خود میزنند

.

اما کارشناس دیگری در مورد این حادثه و هدف اصلی این اتفاق چنین میگوید:

"حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود.

افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند"

 

از این مرد حرف بسیار است

تا بعد...

اللهم ارزقنا زياره كربلا في الدنيا و شفاعه الحسين في الاخره

اللهم ارزقنا زياره علي بن موسي الرضا في الدنيا و الاخره

اللهم عجل لوليك الفرج

 

خدمت علیه خدمت

به نام خدا

۱۷ روزه که در خدمت نظامیم و از خدمت خانواده مرخص

اینجا از حرف های زور افسر آموزش گرفته تا انتظار گربه دم سلف برای خوردن ته مانده خوراکمان زیباست

.

از شب شعر مخفیانه بچه ها و به سخره گرفتن رژه ها

همه زیباست

جز دوری از همسرم که تنها  صدایش آرامش بخش دل گرفتگیهای من است

.

تحمل همسری به شرایط من با ۲ تا ۳ ماه دوری کار هر همسری نیست

.

گاهی از بزرگواریش شرمنده میشوم و برای جبران کاری از دستم بر نمیاید.

.

خدایا شکرت...

اللهم ارزقنا زياره كربلا في الدنيا و شفاعه الحسين في الاخره

اللهم ارزقنا زياره علي بن موسي الرضا في الدنيا و الاخره

اللهم عجل لوليك الفرج

خاطره تلخ

به نام خدا

یه خاطره تلخ با برداشت آزاد به بهانه یادی از دوران تکرار ناپذیر دانشجویی

توی یه شهر کوچیک ولی مهم از نظر اقتصادی کشور دانشگاهیست بسی آزاد...
از بین دانشجویان این دانشگاه که 98 درصد مسلمون شیعه بودن ..یه چندتا بچه مذهبی میزیستند...
توی این شهر یه خونه ای بود که تقریبآ تو شهر مشهور بود به خونه هیئتی..چرا که همین معدود بچه مذهبی مراسمات مذهبی وبرنامه هاشون رو غالبآ تو این این خونه برگزار میکرد... این خونه رو به نام های خونه هیئتی ‘ خونه بسيجيا ‘ خونه بچه مثبتا و غیره مینامیدن... علامت این خونه یه پرچم یا زینب بر سر در خونه بود ...(البته یه خونه دیگه هم بود به نا مخونه فرید اینا که گه گاهی مراسمات اونجا برگزار میشد)

مستجر این خونه شدن قانون نا نوشته ای و حتی ناگفته ای داشت ...اونم اینکه این خونه حرمت داره و هر کی بخواد تو این خونه بمونه باید تحمل  برو بیاهای زیاد و سر وصدا و زحمت های شبای هیئت رو تحمل کنه ...خیلی از رفتارهای زننده رو باید از خودش دور کنه ... چون عضو این خونه بودن نماد هیئتی بودنه و کلآ باید شئونات و زیر پا نذاره

این خونه چند نسل دانشجو رو میهمان بوده و دست به دست گشت تا اینکه سال سوم دانشگاه به دست ما رسید ... اولین قسمت غم انگیز داستان اینجاست که ما آخرین نسلی بودیم که تو این خونه مراسم برگزار میکردیم...

- دو سال بعد -

قسمت غم انگیز تر داستان بر میگرده به زمانی که نسل ما فارغ التحصیل شد و ما
 جهت انجام کارامون یه سر به دانشگاه زدیم که خبری مث بمب تو شهر صدا کرد و باعث بهت همه ما شد..خبر خودکشی یکی از دانشجویان در همون خونه محبوب و مشهور شهر

اینقدر این خبر سریع تو شهر پخش شد که تو هر کوی برزن و تاکسی و دانشگاه همه از این اتفاق میگفتند...
شاید غم انگیزترین قسمت این داستان برمیگرده به تیتر خبرهایی که از این واقعه که میگفتند.

یه بچه هیئتی خودشو کشته

شنیدی یه بچه مذهبی خودکشی کرده؟

یکی تو خونه هیئتیا خوکشی کرده

نتیجه این همه روضه و مراسم شد خودکشی

یکی ازهمین ریشوها ضده خودشو کشته
وووووو......

اینجا بود که دیگه مرگ اون دانشجوی بخت بگشته دیگه غصه اول بچه ها نبود بلکه  لطمه خوردن نام هیئت و بچه مذهبی و اهل بیت(ع) غصه جدید بچه ها شد ....

حالا جریان خودکشی چی بود؟

بعد از اینکه ما خونه رو تخلیه کردیم و گروهی که اصلآ هیئتی نبودند و یا بهتر بگم فعالیت هیئتی نداشتند و مث بقیه دانشجوا قلیون میوه ای سرگرمی اولشون شده بود ساکن خونه میشن..یکی از این بچه ها ظاهرا تو خونواده ای بزرگ شده که از نظر فرهنگی جایگاه خوبی نداشتن...داداش این پسره به خاطر خلافی که انجام داده بود اعدام میشه و این آقای دانشجو نتونسته مرگ دادششو تحمل کنه لذا دست به خودکشی زد..

از فردای اون روز کار بچه هاش شده بود روشنگری تو سطح شهر..اما نمیدونم چرا سرعت انتشار خبر تکذیبیه نتونست به پای سرعت انتشار خبر خودکشی یه هیئتی برسه

پ.ن: تفکیک بچه مذهبی از بچه مسلمان فقط از روی نوع فعالیت بود نه از نظر مقام منزلت در درگاه اللهی
پ.ن: دلم برای دوستان هیئتی تو دانشگاه تنگ شده..حسین افخمی ..سید احمد موسوی راد...میثم کشکولی...پسرعموهای شجاعی...میثم دانشور...علیرضا موذنی و........
یادش بخیر

اللهم ارزقنا زياره كربلا في الدنيا و شفاعه الحسين في الاخره

اللهم ارزقنا زياره علي بن موسي الرضا في الدنيا و الاخره

اللهم عجل لوليك الفرج




جلد دوم...

به نام خدا

گاهی با همه محبت و عشقی که داری...با همه سابقه هیئتی بودنت و سینه زنی هات ...

با همه اشک وگریه و نمازهای شبانت .....با همه دلسوختیگات برای دیدن کربلا

خلاصه با همه جوونی که صرف دینت کردی 

.

.

یه وقتی شیطونه سراغت میاد و همه باورات و زیر سوال میبره و صد تا سوال جواب داده شده رو دوباره تو ذهنت فعال میکنه ...کی گفته فلان ...کی گفته اونجوری؟ اونقدر میره که به اهل بیت و حتی خود خدا هم شک میکنی..

.

.

اما اگه تو کتابخونت یه کتاب تقریبآ قطور رو برداری و ورق بزنی... نهج البلاغه رو میگم..

اون وقت احساس میکنی یه عمر عطشت داره سیراب میشه...هر چی میری جلوتر بیشتر لذت میبری

با خودت حس میکنی خداست که داره باها حرف میزنه ... یواش یواش همه علامت سوالهایی که ابلیس خان تو ذهنت آورده به سرعت پاک میشه

.

بعد با دقت به حرف دلت گوش کن که میگه:

من گوینده این کلام را میپرستم ... اگه گویندش خدا نیست پس خداشو میپرستم

.

پ.ن: میگن پسرا مامانین .... منم مامانیم ...یا زهرا(س)

اللهم ارزقنا زياره كربلا في الدنيا و شفاعه الحسين في الاخره

اللهم ارزقنا زياره علي بن موسي الرضا في الدنيا و الاخره

اللهم عجل لوليك الفرج



باز هم از معلم انقلاب

به نام خدا

شاید احساسات اول زندگی ایجاب میکرد که این متن رو اختصاص بدم به آغاز زندگی جدید و از این حرفها...

ولی خوب دیدم شرح این موضوع خیلی لزومی نداره , به درد کسی هم نمیخوره ...فقط به قول همسرم اللهی به امید تو...!!!

.

این روزا خبرایی از تجاوز مجدد رژیم منحوس صهیونیستی به جنوب لبنان شنیده میشه...و خوی انسان دوستی و دستورات دینی ما ایجاب میکنه حداقل با نوشتن یه متن وبلاگ این حرکت اسرائیل رو محکوم کنیم و اگر چه دولت لبنان هم مث خیلی از کشورا از ما در قطعنامه علیه ایران حمایت نکرد اما ما میدونیم که بیشتر مواقع حساب ملت از دولت جداست...

.

زیاد شنیدم که شهید مطهری سالها پیش با بصیرت بالای خویش چهره واقعی اسرائیل رو نشون داده و بارها صدا وسیما این سخنرانی پر شور رو پخش کرده ...اما هیچ وقت از سخنرانی معلم انقلاب شهید دکتر شریعتی..در مورد ظلم بر مسلمین و سکوت سایر مسلمانان، حرفی به میان نیومد ..دلیلش باز هم بماند

اما من وظیفه خودم میدونم کلام این معلم عزیز رو ثبت کنم:

بر گفته از کتاب "نیایش" :

..

..

ای خدای کعبه ،

این مردمی را که همه ی عمر هر صبح و شام در جهان رو به خانه ی تو دارند ،رو به خانه ی تو می زیند و رو به خانه ی تو می میرند این مردمی را که برگرد خانه ی ابراهیم تو طواف می کنند قربانی جهل شرک و دربند جور نمرود مپسند.

و تو ای محمد ،

پیامبر بیداری و آزادی و قدرت !

در خانه ی تو حریفی دامن گستر در گرفته است و در سرزمین تو سیلی بنیان کن از غرب تاختن آورده است و خانواده ی تو دیری ست که در بستر سیاه ذلت به خواب رفته است .

بر سرشان فریاد زن : بیدارشان کن

و تو ای علی ،

ای شیر !

مرد خدا و مردم

رب النوع عشق وشمشیر !

ما شایستگی شناخت تو را از دست داده ایم . شناخت تو را از مغز های ما برده اند اما عشق تو را علی رغم روزگار درعمق وجدان خویش در پس پرده های دل خویش همچنان مشتعل نگه داشته ایم ،

چگونه تو عاشقان خویش را در خواری رها می کنی ؟ تو ستمی را بر یک زن یهودی که در ذمه حکومتت می زیست تاب نیاوردی و اکنون مسلمانان را در ذمه یهود ببین .

و ببین که بر آنان چه می گذرد !

ای صاحب آن بازو که یک ضربه اش از عبادت هردو جهان برتر است

ضربه ای دیگر!

..
..
دنباله این متن رو در قسمت ادامه مطلب بخونید
برگرفته از کتاب نیایش

اللهم ارزقنا زياره كربلا في الدنيا و شفاعه الحسين في الاخره

اللهم ارزقنا زياره علي بن موسي الرضا في الدنيا و الاخره

اللهم عجل لوليك الفرج

ادامه نوشته

اي علي!

به نام خدا
چند روز از  سالگرد شهادت معلم عزيز دكتر علي شريعتي گذشت و خبري  از بزرگداشت ايشون نشد....جز يه گزارش خيلي كوتاه وگذرا از خبر 22 ديگه چيزي نديديم.....البته شنيدم كه براي بزرگداشت ايشون مجوز صادر نشده .!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اما دلم نيومد نمك نشانسي كنم و مجاهدت هاي اين عزيز رو ناديده بگيرم و مث خيليا با اين قضيه هم سياسي برخورد كنم....
من سكوت ميكنم ...تا شهيد چمران بزرگ در مورد شريعتي صحبت كنه:

ولي خواهش ميكنم خيلي دقيق بخونيد ....خيلي دقيق:


ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من   بر تو مرثیه میخوانم ! ای علی! من آمده‌ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!…خوش داشتم که وجود غم‌آلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی.می‌خواستم که غم‌های دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غم‌های کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی.

می‌خواستم که پرده‌های جدیدی از ظلم وستم را که بر شیعیان علی(ع) و حسین(ع) می‌گذرد، بر تو نشان دهم و کینه‌ها و حقه‌ها و تهمت‌ها و دسیسه‌بازی‌های کثیفی را که از زمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایانم.

ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته وناگفته خود را در آن یافتم. قبل از آن خود را تنها می‌دیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم می‌کردم؛ اما هنگامی ‌که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به در آمدم و با تو هم‌راز و همنشین شدم.


ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمی‌دانستم. تو دریچه‌ای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتی‌ها و زیبایی‌های آن را به من نشان دادی.
ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ «بنت جبیل» رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم «تل مسعود» در میان جنگندگان «امل» گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن «کویر» تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمان‌ها می‌برد و ازلیّت و ابدیّت را متصل می‌کرد؛ کویری که در آن ندای عدم را می‌شنیدم، از فشار وجود می‌آرمیدم، به ملکوت آسمان‌ها پرواز می‌کردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می‌رسیدم؛ کویری که گوهر وجود مرا، لخت و عریان، در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده، می‌گداخت و همه ناخالصی‌ها را دود و خاکستر می‌کرد و مرا در قربانگاه عشق، فدای پروردگار عالم می‌نمود…
ای علی! همراه تو به کویر می‌روم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در توفان‌های سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بی‌انتهای محرومیت و شکنجه، بر پیکر کشتی شکسته حیات وجود ما می‌تازد.

ای علی! همراه تو به حج می‌روم؛ در میان شور و شوق، در مقابل ابّهت وجلال، محو می‌شوم، اندامم می‌لرزد و خدا را از دریچه چشم تو می‌بینم و همراه روح بلند تو به پرواز در می‌آیم و با خدا به درجه وحدت می‌رسم. ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرو می‌روم، راه و رسم عشق بازی را می‌آموزم و به علی بزرگ آن‌قدر عشق می‌ورزم که از سر تا به پا می‌سوزم….


ای علی! همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه می‌روم؛ اتاقی که با همه کوچکی‌اش، از دنیا و همه تاریخ بزرگتر است؛ اتاقی که یک در به مسجدالنبی دارد و پیغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکی که علی(ع)، فاطمه(س)، زینب(س)، حسن(ع) و حسین(ع) را یکجا در خود جمع نموده است؛ اتاق کوچکی که مظهر عشق، فداکاری، ایمان، استقامت و شهادت است.

راستی چقدر دل‌انگیز است آنجا که فاطمه کوچک را نشان می‌دهی که صورت خاک‌آلود پدر بزرگوارش را با دست‌های بسیار کوچکش نوازش می‌دهد و زیر بغل او را که بی‌هوش بر زمین افتاده است، می‌گیرد و بلند می‌کند!

ای علی! تو «ابوذر غفاری» را به من شناساندی، مبارزات بی‌امانش را علیه ظلم و ستم نشان دادی، شجاعت، صراحت، پاکی و ایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنین‌اراده را چه زیبا تصویر کردی، وقتی که استخوان‌پاره‌ای را به دست گرفته، بر فرق «ابن کعب» می‌کوبد و خون به راه می‌اندازد! من فریاد ضجه‌آسای ابوذر را از حلقوم تو می‌شنوم و در برق چشمانت، خشم او را می‌بینم، در سوز و گداز تو، بیابان سوزان ربذه را می‌یابم که ابوذر قهرمان، بر شن‌های داغ افتاده، در تنهایی و فقر جان می‌دهد … .

‌ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطان‌ها و طاغوت‌ها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانی‌نمایان، با دشمنی غرب‌زدگان، با تحریف تاریخ، با خدعه علم، با جادوگری هنر روبه‌رو شدی، همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛ اما تو با معجزه حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا و صبر و تحمل دریا و ایستادگی کوه و برّندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزویر» برخاستی و همه را به زانو در آوردی.
ای علی! دینداران متعصّب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» می‌نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند. رژیم شاه نیز که نمی‌توانست وجود تو را تحمّل کند و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می‌دید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره… «شهید» کرد…
----------------------------------------------------------
هديه ناقابل من به شما:
دانلود كتاب كوير

اللهم ارزقنا زياره كربلا في الدنيا و شفاعه الحسين في الاخره

اللهم ارزقنا زياره علي بن موسي الرضا في الدنيا و الاخره

اللهم عجل لوليك الفرج

باباي خوب،باباي بد

به نام خدا

يادمه كوچولو كه بودم يه روز تو خيابونا همراه بابا مامانم قدم ميزديم به مقتضي سنمون كه فقط مغازه هاي اسباب بازي بود كه نگاهمونو به خودش جلب ميكرد ...توي يكي از اين ويترين هاي جذاب چشمم افتاد به يه تفنگ اسباب بازي كه با امكانات اون زمان كمي پيشرفته به نظر ميومد...دستم تو دست پدرم بود دست بابامو تكونش دادم و گفتم بابا من اين و ميخوام....پدر بزرگوارم هم يه نگاه به تفنگه كرد و گفت نه پسرم نميخرم برات ...اين يه جمله پدر كافي بود تا مغز فندقي من شروع كنه از پدر مهربان يه پدر بد ساختن ...چه باباي بدي...اون حتمآ منو دوست نداره ....با دل شكسته برگشتيم خونه

چند دقيقه بعد پدرم باز رفت خيابون وشب برگشت...

وقتي برگشت ديم تو دستش دو تا اسباب بازي كوچولو (دوچرخه پلاستيكي آبي خيلي با مزه) يكي برا من يكي هم برا داداشم خريد...

اينجا بود كه يه لحظه مغزم هنگ كرد (به ادبيات اون موقع قفل كرد)

با خودم گفتم،اگه بابام خوبه پس چرا اوني كه ميخواستم  برام نخريد؟ اگه باباي بديه پس  چرا بدون اينكه ازش بخوام رفته اين رو برام خريده؟ با همون مغز سرشارم فهميدم كه هر چي هست به نوع اسباب بازيمون برميگرده ...بعدآ فهميدم اون تفنگ براي اون وقت من زود بوده و بهتر بود تو اون سن من با دوچرخه پلاستيكي بازي كنم

 

حالا خودتون جايگذين كنيد

خدا به جاي پدر

اسباب بازي تفنگ ......... بعضي حاجات ما از خدا

دوچرخه پلاستيكي ............ نعمت خدا

شد؟

اللهم ارزقنا زياره كربلا في الدنيا و شفاعه الحسين في الاخره

اللهم ارزقنا زياره علي بن موسي الرضا في الدنيا و الاخره

اللهم عجل لوليك الفرج

 

 

تعریف یک واژه

به نام خدا

واژه ها هركدوم داري بار عاطفي هستند اينو استاد زبان فارسيمون بهمون ياد داد...يعني اينكه با تلفظ يا خواندن اون كلمه احساس خاصي نسبت به اون واژه بهت دست ميده...و ميگفت كلمات ممكنه چندين معني داشته باشند با كاربردهاي مختلف...

ميگفت براي اينكه چيزي كه گفتم تو ذهنتون بمونه براي خودتون يك مثال بياوريد...

منم از بين واژه ها "بانو" رو انتخاب كردم ..

راست ميگفت استادم ...كلمات بار عاطفي دارند..بانو.. واژه مقدسي كه چنان بار عاطفيش سنگينه كه گويا هم معني احساس و عاطفه است ..بهتر بگم تمثيلي از عاطفه و احساس .... واژه لطيفي كه برازنده جنس خاصي از انسانهاست كه اگر دقت هم نكرده باشي، درياي احساس بودن را از رفتارشان ديدي...

باز هم استادم درست ميگفت ...كلمات چندين معني دارن:

بانو ميتونه معني مادر بده؛

اونوقت ميشه يه موجود تك و تكرار ناپذير..ميشه مجسمه محبت خدا...كسي كه براي درد ودل ميتوني راحت روش حساب كني ...كسي كه وقتي به هر دليلي از خونه بيرون ميره تمام صفاي خونه رو با خودش ميبره... بانويي كه جز خوبي بلد نيست...محرم اسرارمون از بچگي از پنهان كردن نمره هاي خراب شده از بابا تا الان براي گفتن حرفايي كه نميتوني راحت به بابا بگي

و يه سنگر مطمئن براي پناه بردن از خشم و ناراحتي احتمالي بابا ...

 

بانو ميتونه معني خواهر بده:

كسي كه از بچگي هم بازي و دوست خوبي برات ميشه با همه دعواها و دلخوريهايي كه پيش مياد

....كسي كه وقتي قراره دوماد بشي ميشه مشاور ارشدت تو انجام كارا...

ولي وقتي بانو معني همسر بده؛

يه موجود دوست داشتي و وفادار كه يه نگاه مهربونش كافيه كه همه غصه ها و ناراحتيات يك جا از دلت كنده بشه...همراهي كه با صبوري خودش غر وگله مندي هاي ما از روزگار رو ميشنوه و با يه جمله اميد رو تو دلت زنده نگه ميداره.... كسي كه حس بودنش تو خونه به اندازه كافي آرامش بخشه چه برسه به حضور مقدسش...

اينقدر خوبه كه اگه يه روز باهاش حرفت بشه فقط ابلهانند كه باور مي كنند ...

كسي كه مي ارزه دنيا رو به پاش بريزي و به داشتنش افتخار كني ...

 

بانو با همه اين معاني يه معني ديگه هم داره كه اگه به اون معني تعبيرش كنيم بقيه معاني رنگ ميبازند چرا كه خود به این معانی معنی میده

اونم زمانيه كه بانو رو به زهراي مرضيه معني كنيم؛

دل من در پي يك جمله بي خاتمه بود

اولين واژه كه آمد به ميان فاطمه بود

پ.ن:روز زن رو به همه بانوان خودم ...و همه بانوان دنیا تبریک میگم

 

اللهم ارزقنا زياره كربلا في الدنيا و شفاعه الحسين في الاخره

اللهم ارزقنا زياره علي بن موسي الرضا في الدنيا و الاخره

اللهم عجل لوليك الفرج