فخر ملائک
یه روز و یه روزگاری، مادرم خیلی جوون بود
مایه فخر ملائک ، تو زمین و آسمون بود
آسمونی ها همیشه، مادرو نشون می دادن
که درخشش نمازش، تا شعاع کهکشون بود
نیمه شبها تو نمازش، دستشو بالا می آورد
تک تک همسایه هارو، یاد می کرد و یادشون بود
همه منت گدایی، درخونمونو داشتن
خاطر اونو می خواستن، بسکه خوب و مهربون بود
افتخار مادر ما ،تو بهار زندگانیش
پاکی و صفا به پیش، دشمنان بد زبون بود
تا یه روز یه عده نامرد آتیش و هیزم آوردن
خونشو آتیش کشیدن، تا دیدن تو آشیون بود
یه طرف صدای ناله، یه طرف صدای ضجه
خودمونو تا رسوندیم، مادرم غرقه ی خون بود
با تن مجروح و خونی، خودشو سپر قرار داد
تا که دید امام عصرش، با طناب و ریسمون بود
دشمنا امون ندادن، راهشو یک باره بستن
شلاق مغیره ای وای، سد راه تو اون میون بود
اشکای چشمای بابا، گریه هامو در میاره
آخه چشمای پر آبش ،نشون مظلومی مون بود
گلای باغ نبوت ، با دو چشمای پر از اشک
نگاشون تو این میونه، به نگاه باغبون بود
سروده کمال مومنی
***
نیمه دیگر
آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته میشوید غریب شهر یثرب
پشت وپناه وتکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شویدمبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار ودرش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گوید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانهی اوپهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
برشانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده سالهی پیغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن میکرد
در سرزمینهای سؤالی همسرش را
سروده علی اکبر لطیفیان
***
آخر یه روز
مادر یه روز مهدی میآد، برای یاری
میشه که روز فرجش، مارم بیاری
تکیه می ده به کعبه و ،با صوت اعلا
می گه انابن و حیدرو، انابن و زهرا
غصه نخور مهدی میآد، با شور و احساس
منتقمت با اون میشه، حضرت عباس
حسینی ها به عشق اون، می آن به یاری
دشمنای علی می شن، همه فراری
آخر یه روز گل می کنه، تو آسمونها
نغمه یا علی و با، ذکر یا زهرا
نشون می ده به شیعه ها، یه قبر خاکی
میگه که قبر مادره، اسوه پاکی
از توی قبر اون دوتا رو، بیرون میآره
توی آتیش هردوشونو، باهم میزاره
میگه چرا یه خونه رو شما سوزوندین
حرمت صاحب خونشو ، شما شکوندین
میگه گناه مادرم مگر چه بوده
که مزد یاری علی ، رخ کبوده
خدا می دونه مادرم ،خیلی جوون بود
چرا روزای آخرش، قدش کمون بود
سروده کمال مومنی
***
رباعی های ایام فاطمیه
آنان که بر این خانه هجوم آوردند
در خاک نهال کینه را پروردند
در کعبه علی شکسته بتها شان را
اکنون به در خانه تلافی کردند
سروده جواد محمد زمانی
***
خون است که روی خاک خشت افتاده است
داغ است به قلب سر نوشت افتاده است
خیزید وفرشته را به بیرون ببرید
آتش به در باغ بهشت افتاده است
سروده جواد محمد زمانی
***
بر چهره شکوه آسمانی داری
یک پنجره باغ ارغوانی داری
ای رزم تو بین کوچه ودرپس در
بر سینه مدال قهرمانی داری
سروده جواد محمد زمانی
سلام دوست عزیز
به وبلاگ من هم سری بزن خوشحال میشم نظری هم از شما ببینم.