پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش
پسری را که بود نبض دو عالم در دست
شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش
حسن العسکری از زهر جفا می سوزد
حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش
چار ساله پسری مانده و صد ها دشمن
که خداوند نگه دارد و از هر خطرش
دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز
کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش
خانه را که عدو دست به غارت زده است
اتش ظلم بر افروخته از بام و درش
آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز
غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش
آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست
بار الها که مؤید نفتد از نظرش
سروده ی سید رضا مؤید
×××
قسمت این بود که من هم به جوانی بروم
با دلی سوخته زین وادی فانی بروم
آنچنان زهر بهم ریخته ارکان مرا
نفسی نیست که با آه و فغانی بروم
پسرم کاش بیاید به سرم یک لحظه
تا برم توشه از آن گنج نهانی بروم
مادرم سوخت در این ماه از آن شعله در
سوخته از غم آن یاس خزانی بروم
یا حسین اشهد موتم شده و از داغش
با دو چشمی شده خون زاشک فشانی بروم
دست وپا می زنم اما بخدا با یاد
آن تن له شده از اسب دوانی بروم
زیر لب گفت به عباس پریشان زینب
بی تو تا شام بلا با چه امانی بروم
زینب آن عمه مظلومه من گفت به شام
کاش از این معرکه چشم چرانی بروم
سروده ی مجتبی صمدی
×××
هر کس که رفت دیدن صحن و سرای تو
آتش گرفت سوخت وجودش برای تو
گنبد شکسته بود و ضریحی نمانده بود
افتاده بود پرچم و گلدسته های تو
یادم نمی رود صف زوار خسته را
تشنه گرسنه تا بخورند از غذای تو
آن گوشه ای که پله به سرداب می رسد
پیچیده بود زمزمه ربنای تو
خاکی تر ازحریم تو آقا ندیده ام
حتی پرنده پر نزند در هوای تو
حالا دوباره اشک مرا در می آورد
خاکی ترین حیاط، ولی با صفای تو
در لحظه های آخر خود می زدی صدا
جانم به لب رسید دگر مهدی ام بیا
ناله مزن دوباره چنین روضه پا نکن
مهدی رسیده است پسر را صدا نکن
خیلی عجیب از جگرت آه می کشی
دیگر بس است گریه مکن ناله ها نکن
خونی که ریخت از لب تو ارث مادری ست
از خون دل محاسن خود راحنا نکن
یاد سر بریده نکن حال تو بد است
این خانه را به تشنگی ات کربلا نکن
جان پسر به لب شده با دیدن رخت
در پیش چشم او سر این زخم وا نکن
بعد از تو روی شانه مهدی ست بار تو
فکر غریب ماندن اصحاب را نکن
این جا اگر به بوی مدینه معطر است
بوی بقیع و چادر خاکی مادر است
سروده ی مهدی نظری
×××
امروز دیگر سامرا مثل یتیمی
امروز دیگر سامرا آقا نداری
در آسمان آفتابی نگاهت
آن گنبدی که داشتی حالا نداری
دیروز از بال و پر پروانه تو
دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را
عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد
جبریل می سازد برایت بهترش را
ای کاش در اینجا مجالی دست می داد
پای گلوی بی صدای تو بمیرم
یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله
خیلی دلم میخواست جای تو بمیرم
با چشم هایی که کبود و تار هستند
روی پسر را بیش از این دیدن محال است
ای تشنه لب با لرزش دستی که داری
آب از لب این ظرف نوشیدن محال است
وقتی لب این کاسه پر آب آقا
بر آستان تشنه ی دندانتان خورد
از شدت برخورد این ظرف سفالی
انگار لب های کبودت خیزران خورد
سروده ی علی اکبر لطیفیان
×××
ز چشم پر گهر من خدا خبر دارد
ز جان پر شرر من خدا خبر دارد
که بود معتمد و ظلم او چگونه شکست
ز کینه بال و پر من خدا خبر دارد
ز هم زمانی با سه خلیفه در شش سال
چه آمده به سر من خدا خبر دارد
ز سوز زهر شرر زا چگونه می گذرد
ز شام تا سحر من خدا خبر دارد
شرار زهر ستم همچو شمع آبم کرد
ز سوزش جگر من خدا خبر دارد
میان این همه دشمن چه ها کند مهدی؟
ز غربت پسر من خدا خبر دارد
ز بعد من برسد غیبت خدائی او
ز صبر منتظَر من خدا خبر دار
سروده ی سید رضا مؤید
×××
عزیز فاطمه ای مهربان بی همتا
دوباره سائلی آمد، درِ حرم بگشا
نشان خانه تان را ز هر که پرسیدم
- نشان سیدی از خانواده ی زهرا-
به گریه مردم عابر جواب می دادند
برو به کوچه ی رحمت، محله ی طاها
کسی به داد دل من نمی رسد جز تو
بگیر دست مرا خورده ام زمین آقا
اگر اجازه دهی داخل حرم بشوم
کنار سفره ی فضلت نشینم ای مولا
بزرگ زاده چه مهمان نواز و خونگرمی
گذاشتی دهنم زود لقمه ی خود را
مگر سرای تو دارالنعیم عشاق است؟
هزار لیلی و مجنون نشسته اند اینجا
امام عسکری ای، تکیه گاه امروزم
رها نمی کنمت تا قیامت فردا
دعا کنید که همسایه ی شما باشم
جوار چشمه ی تسنیم جنت الاعلی
اگر بهشت بیایم، بدان که بنشینم
به زیر سایه ی مهرت، نه سایه ی طوبی
هوای سامره دارد دل هوایی من
بده برات سفر -جان مادرت زهرا-
برای کرببلا خرجی سفر بدهید
به حق چادر خاکی زینب کبری
مدینه گر بروم تا سحر دعا خوانم
برای مهدی تان زیر گنبد خضرا
یگانه غایت خلقت وجود مادر توست
کجاست مرقد او؟ خاک بر سردنیا
شنیده ام که غروب مدینه دلگیر است
شبیه حال و هوای غروب عاشورا
شنیده ام که نباید ز مشک حرفی زد
به خاطر دل پر درد مادر سقا
سروده ی وحید قاسمی
×××
افسوس که آئینه نصیبش سنگ است
در کوچهی بی کسی عجب دلتنگ است
هر روز غروب خون شده قلبش که
اینقدر غروب سامرا خونرنگ است
یک عمر غریبی و اسیری سخت است
دلتنگی و بغض و سر به زیری سخت است
از چهره ی تو شکستگی می بارد
در اوج جوانی ات چه پیری سخت است
امروز که صاحبِ عزایت زهراست
چشم همه از غم تو دریا دریاست
داغ تو شکست قامت عالم را
تو رفتی و «سُرَّ مَن رَأی» بی معناست
همچون شب قدر، قدر تو مکتوم است
با تو جلوات چارده معصوم است
گفتند به طعنه حج نشد رزقت! نه
کعبه ز طواف روی تو محروم است
با قلب شکسته شرح هجران دادی
یک عمر بهانه دست باران دادی
آنقدر تو «یا حسین عطشان» گفتی
تا آخر کار تشنه لب جان دادی
دل را به مقام قرب خود راهی کن
سرشار ز عشق و شور و آگاهی کن
گاهی به نگاه خود مرا هم دریاب
یعنی تو مرا بقیة اللّهی کن
سروده ی یوسف رحیمی
×××
ای قبله حرم، حرمِ سامرای تو
بیت الولای دل حرم با صفای تو
قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو
روح ملک کبوترصحن و سرای تو
آیینة جمال خداوند سرمدی
فرزند پاک چار علی ، سه محمدی
رضوان بدان جلال و شرف سائل درت
خورشید سجده برده به صحن مطهرت
روح رضاست در نفس روح پرورت
نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت
میراث زهد و نور هدایت ز هادیت
علم امام هشتم و جود جوادیت
معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن
ابن الرضای سومی و دومین حسن
گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن
شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن
دُر کلام و لعل لب گوهری کجا
وصف ابا محمدنِ العسگری کجا
انوار ده امام درخشد ز روی تو
یادآور رسول خدا خُلق و خوی تو
زیباترین دعای ملک گفتگوی تو
مسجود جنّ و انس بود خاک کوی تو
بحری که در صدف، دُر جان پرورد تویی
در دامنش امام زمان پرورد تویی
ویرانة مزار تو مسجود آسمان
قبر تو کعبة دل و صحنت مطاف جان
زوّار هر شب حرمت صاحبالزمان
کوری چشم دشمنت ای قبلة جهان
تنها نه سامره، همه عالم دیار توست
هر جا رویم در بغل ما مزار توست
قبر مطهر تو اگر چه خراب شد
یا بر حریم تو ستم بیحساب شد
و آن دلربا ضریح نهان در تراب شد
هرچند قلب شیعه از این غم کباب شد
هر روز قبة تو فروزندهتر شود
جاه و جلال و مرتبهات زنده تر شود
ای نُه سپهر فرش رفیع عبادتت
ای لطف و جود و مرحمت و بذل، عادتت
اقرار کرده دشمن تو بر سیادتت
یاد آمدم به فصل جوانی شهادتت
ای زخم دل هماره فزون از ستاره ات
از ما سلام بر جگر پاره پاره ات
با آن که در محاصره بودی تو سالها
دیدی ز دشمنان، غم و رنج و ملالها
کردند با تو از ره طغیان جدالها
دادی به شیعه عزت و قدر و جلالها
نور ولایتت ز دل حبس ای شگفت
چون آفتاب یک سره آفاق را گرفت
داغت به قلب شیعه شراری عظیم شد
خون بر دلت ز کینة اهل جحیم شد
روح تو در بهشت الهی مقیم شد
با رفتن تو حضرت مهدیu یتیم شد
یا بن الحسن از این همه بیداد، الامان
عجّل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای عدل تو زوال ستم گستری بیا
نادیده کرده بر همه روشنگری بیا
ای آخرین دُر صدف کوثری بیا
ای نور دیدة حسن عسگری بیا
تا کی فراق روی تو آتش به جان زند
تا کی به شیعه خصم تو زخم زبان زند
ای خوانده جنّ و انس و ملک پیر و مقتدات
تو جان جان عالمی و جان ما فدات
خُلق علی و خلق نبی جلوة خدات
میثم به این دو مصرع نیکو دهد ندات
یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن
عالم ز دست رفت تو پا در رکاب کن
سروده ی غلامرضا سازگار
امام عسکری(ع) کامل کننده حلقه شیفتگان حق و حقیقت |
ایرنا : یازدهمین شمع آسمان ولایت و امامت و نیکوترین خلق پسندیده خداونددر روز هشتم ربیع الثانی سال ۲۳۲هجری قمری با وجود پاک و مطهرش مدینه را متبرک کرد. امروز سالروز ولادت پدری است که جهان در انتظار قدوم مبارک فرزند صالح اوست امامی که جهان در لحظه ولادتش لبخند زد و بار دیگر به دلیل وجود مبارکی از خاندان عصمت و طهارت به خود بالید. یازدهمین چراغ روشنایی و عشق با آمدنش حلقه عارفان و شیفتگان حق را کامل کرد و نوید آخرین سفیر صلح و امامت را در گوش جهانیان زمزمه کرد. آن آفتاب مهر و دوستی با قدوم مقدسش خوش آهنگترین نغمه آزادی را سر داد هم او که پدر بهترین خلق خدا و رهایی بخش بشریت از ظلم و استبداد است. سلام بر تو که با ولادتت در سپیده دم هشتم ربیع الثانی به خاک مفهومی آسمانی بخشیدی و سلام بر همه آدینههایی که در تمنای چشمهای منتظر، نام فرزند تو را زمزمه میکند. آن امام معصوم در دامان پاک مادر والاگوهرش سوسن یا سلیل آنچنان که شایسته حجت حق است پرورش یافت. بیان شیرین و جذاب و شخصیتی الهی، باشکوه و وقار و مفسری بینظیر برای قرآن مجید ، نورانیت و پاکی آن حضرت را بیشتر متبلور میساخت، آن امامی که راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش روشن کرد . امام حسن عسکری (ع) عمر کوتاه خود را که تنها ۲۹سال به طول انجامید در سه دوره سپری کرد، دوره اول ۱۳سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت. دوره دوم ۱۰سال در سامرا قبل از امامت و دوره سوم نزدیک ۶سال امامت آن حضرت است که سه سال آن را در زندان گذرانید. دوره امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس مواجه بود . خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند . از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع ) یکی این بود که از طرف خلافت وقت، اموال شیعه، به دست کسانی سپرده شده بود که دشمن آل محمد (ص ) و جریانهای شیعی بودند. از سوی دیگر حضرت امام حسن عسکری (ع ) توسط دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بود که علت اصلی آن نزدیک شدن دوران غیبت حضرت مهدی (ع) بود. امام حسن عسکری (ع ) در طول عمر کوتاه خود آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راه های دور برای کسب فیض به محضر امام (ع ) میرسیدند بر جای گذاشت. در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد. در قدرت علمی امام (ع ) که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود نکتهها گفتهاند . از جمله گفتهاند که یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده شد و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزاند و بعدها در صف پیروان آن حضرت درآمد . در عصر آن حضرت، دشواریها و گرفتاریهایی پیش آمد که از قدرت عباسیان کاست، تا جایی که موالی و ترکان بر حکومت دست یافتند، ولی فشار و شکنجه و آزار نسبت به امام و یارانش تخفیف پیدا نکرد. متوکل او را به زندان انداخت، بیآنکه سبب آن کار را بیان کند، عباسیان تلاش میکردند که امام عسکری (ع) را در دستگاه حکومت وارد کنند تا پیوسته مراقب او باشند و او را از پایگاههای خویش و از یاران و پیروانش دور سازند از این رو آن حضرت نیز مانند پدر بزرگوارش ناچار شد در سامرا اقامت کند. مواضع علمی امام عسکری (ع) در پاسخهای قاطع و استوار در مورد شبههها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حق، با روش مناظره و گفتگوهای موضوعی و مناقشه ها و بحثهای علمی، روز به روز شخصیت آن حضرت را بارزتر نشان میداد. در خصوص مساله امامت فرزند امام عسکری (ع) نیز باید گفت که آن حضرت به وضوح میدید که اراده خداوند برای ایجاد دولت الهی بر روی زمین، بر این تعلق گرفته است که فرزندش مهدی(ع)غیبت کند. از این رو امام عسکری (ع) تلاش میکرد تا مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده است و به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار، رسوخ میداد و به مردم میفهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد آگاه سازند. دوستان و طرفداران امام (ع) به وسیله مکاتبه و مراسله با او تماس می گرفتند و درباره مهدی موعود از حضرتش سوال کرده و جواب لازم و کافی را دریافت میکردند. وقتی که خبر کسالت امام به گوش معتمد عباسی رسید، دستور داد تا خانه آن حضرت را زیر نظر بگیرند. سرانجام امام حسن عسکری (ع) بر اثر توطئه معتمد عباسی در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰هجری در سن ۲۹سالگی در سامرا به شهادت رسید. علت شهادت آن حضرت را سمی میدانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد از کردار زشت خود پشیمان شد و به ناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند برای معالجه آن حضرت فرستاد. پس از شهادت امام تفتیش و بازجویی کامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مهر و موم کردند و آن گاه در صدد تحقیق و بازجویی از فرزندان امام عسکری (ع) برآمدند و به قابلهها دستور دادند که زنان را تحت معاینه دقیق قرار دهند و اگر آثار حمل در یکی از آنان دیدند به خلیفه گزارش کنند. هراس و وحشت عباسیان از مهدی موعود که پیامبر اکرم(ص) نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشری معرفی کرده بود روز به روز بالا میگرفت. دشمنان میخواستند با کشتن نسل پیامبر (ص) مانع ظهور امام منتظر گردند، امام عسکری(ع) در نامهای به این مطلب اشاره کرده اند: در این مجال اندک برخی از سخنان گوهربار آن بزرگوار را بازگو میکنیم باشد که هر کس به اندازه معرفت خود جرعهای از این دریای بیکران برگیرد و آن را چراغ راه و مشعل زندگی خود سازد. - جدال مکن که ارزشت میرود و شوخی مکن که بر تو دلیر شوند. - هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشتهها بر او رحمت فرستند تا برخیزد. - مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنی کنی و در پی ریاست باشی، زیرا این دو، آدمی را به هلاکت میکشانند. - از جمله گناهانی که آمرزیده نشود این است که آدمی بگوید:ای کاش مرا به غیر از این گناه مواخذه نکنند. سپس فرمود: شرک در میان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهان تر است. - بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم خدا، از سیاهی چشم به سفیدی اش نزدیکتر است. - دوستی نیکان به نیکان، ثوابست برای نیکان. و دوستی بدان به نیکان، فضیلت است برای نیکان. و دشمنی بدان با نیکان، زینت است برای نیکان. و دشمنی نیکان با بدان، رسوایی است برای بدان. - از جمله تواضع و فروتنی، سلام کردن بر هر کسی است که بر او میگذری، و نشستن در پایین مجلس است. - خنده بیجا از نادانی است. - از بلاهای کمرشکن، همسایهای است که اگر کردار خوبی را بیند نهانش سازد و اگر کردار بدی را بیند آشکارش نماید. - عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه حقیقت عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است. -خشم و غضب، کلید هر گونه شر و بدی است. -کینه توز، ناآرامترین مردمان است. - پارساترین مردم کسی است که در هنگام شبهه توقف کند. عابدترین مردم کسی است که واجبات را انجام دهد. زاهدترین مردم کسی است که حرام را ترک نماید . کوشندهترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد. - مومن برای مومن، برکت و بر کافر، اتمام حجت است. - شما عمر کاهنده و روزهای برشمردهای دارید، و مرگ به ناگهان میآید، هر کس تخم خیری بکارد به خوشی بدرودو هر کس تخم شری بکارد به پشیمانی بدرود . هر که هر چه بکارد همان برای اوست. کندکار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرش نیست در نیابد، هر که به خیری رسد خدایش داده، و هر که از شری رهد خدایش رهانده. - قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست. - رزق و روزی ضمانت شده، تو را از کار واجب باز ندارد. - دو خصلت است که بهتر و بالاتر از آنها چیزی نیست:ایمان به خدا و سود رساندن به برادران. - بهتر از زندگی چیزی است که چون از دستش دهی، از زندگی بدت آید، و بدتر از مرگ چیزی است که چون به سرت آید مرگ را دوست بداری. - چه زشت است برای مومن، دلبستگی به چیزی که او را خوار دارد. |