امام عاشورا
اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند
ولی برای پریدن زمانمان دادند
خبر دهید دوباره به بال فطرس ها
مجال پر زدن آسمانمان دادند
به احترام ملائک امانت حق را
به دست فاطمه ی مهربانمان دادند
بدون واسطه امشب کنار سجاده
تمام حسن خدا را نشانمان دادند
قسم به بوسه ی لبهای سبز پیغمبر
برای بردن نامت زبانمان دادند
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
برای آنکه بیابیم ما خدایت را
گرفته ایم نشانی ردَپایت را
برای آنکه به سمت خدایشان ببری
گرفته اند ملائک نخ عبایت را
دل خدای تو هم تنگ می شود ای آقا
نمی شنید اگر یک شبی صدایت را
فرشتگان مقرب هنوز حیرانند
تو را به سجده درآیند یا خدایت را
زمین به دور خودش چرخ می زند تا که
نشان دهد به سماوات کربلایت را
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
خدای عشق به مژگان تر کشید تورا
به وقت نافله های سحر کشید تورا
نه از برای زمین ها و آسمانها بود
فقط برای خودش بود اگر کشید تورا
تو را مشاهده کرد و اسیر رویت شد
که از جمال خودش خوب تر کشید تورا
تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی
که زینب آمد و یکباره سر کشید تورا
برای آنکه نشان زمینیان بدهد
سوار نی شدی و در سفر کشید تورا
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
تو آسمان بلندی و ما کبوتر ها
نمی رسند به بالای بامتان پرها
بدون بردن نام تو بی نتیجه بود
توسَل سر سجاده ی پیمبرها
شریعت از سخن تو حیات می گیرد
تویی که جاذبه بخشیده ای به منبرها
تو جای خود که قیامت کسی نمی داند
کجاست حدَ نصاب نوکرها
تو مثل کعبهی سیَار آسمان بودی
که در طواف تو بودند جملهی سرها
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
تو بی کران، تو بلندی، تو آسمان، تو صعود
تو آفتاب، تو دریا، تو آب هستی و رود
حکایت من و چشمم حکایت عبد است
حکایت تو و چشمت حکایت معبود
و قبل از آنکه شود جبرئیل حاجی عشق
کبوتر حرمت بود و کربلایی بود
یکی ز گریه کنان مُحرمت موسی
یکی ز مرثیه خوانان ماتمت داود
به نیَت همهی خانواده ی پیغمبر
(حسین منی انا من حسین )می فرمود
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
رسیده است زمان غروب عاشورا
چه می کشد زوداع تو زینب کبری
تو روی شانهی جبرئیل منزلت داری
به زیر این همه نیزه چه می کنی آقا ؟
میان این همه که رو به پایین اند
صدای زینب کبراست می رود بالا
حسین توست جدَا ولی بدون سر است
مُرمّل بدماء و مُقطّعُ الأعضا
کنار چشم ملائک به سمت تو خم شد
گذاشت روی گلوی بریده لبها را
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
***
فقیر روی حسینم که قبله ام عشق است
گدای کوی حسینم که قبله ام عشق است
به لطف دوست منم از تبار احبابش
محب کوی حسینم که قبله ام عشق است
به رسم عشق دعا گوی جمع عشاقم
که راه پوی حسینم که قبله ام عشق است
چو پرچمی که نشان از طریقتی دارد
رهی به سوی حسینم که قبله ام عشق است
سر قنوت نماز هر آنچه می گویم
به گفتگوی حسینم که قبله ام عشق است
من از سبوی ولایت شراب می نوشم
خراب خوی حسینم که قبله ام عشق است
مرا پناه به جز کشتی نجاتش نیست
پناه جوی حسیننم که قبله ام عشق است
حسین کیست که در هر بلا هوَالتسلیم
همان در صف قالو بلا هوَالتسلیم
من از دیار حبیبم که مست دلدارم
هزار بار برای حسین جان دارم
من آن غلام سیاهم که رو سفید شوم
چو سر به خاک قدوم حسین بگذارم
ز جان نثاری عابس گرفته ام الهام
که در جهاد شجاعانه راه بسپارم
منم که فطرس پر سوخته به محضردوست
همیشه وقت سلامش گرفته آمارم
قسم به بوسه احمد به زیر غبغب او
برای بوسه ای از گرد پاش بیمارم
به زلف باد صبا آشیانه می سازم
که هست حامل انفاس قدسی یارم
دخیل باده ی سقَای تشنه می بندم
چنانچه تشنه ی صهبای آن علمدارم
خوشم که بر سر خود تاج انَّما دارم
ز ال فاطمه ارباب انبیا دارم
زکوی دوست خوشم هر بلا بگیرم من
دلی دهم جگری مبتلا بگیرم من
هزار سر شوم و روی نیزه بنشینم
پیالهای چو ز جام بلا بگیرم من
به اعتبار چهل سال نوکری اینک
سزاست تذکره ی کربلا بگیرم من
خدا نیاورد آندم که در همه عمرم
به غیر راه شهیدِ ولا بگیرم من
نه در خوشی بشوم گم نه در بلا ناشکر
پیام لطف زهر ابتلا بگیرم من
پل صراط که مشکل ترین گذرگاه است
به سادگی ز حبیبم صلا بگیرم من
چوداد فاطمه هم وزن موی او نقره
نشسته ام ز قدومش طلا بگیرم من
سئوال رزق خدا هم سلیقه می خواهد
گدا زلقمه از آن عقیقه می خواهد
میان خانه ی زهرا عجب صفایی بود
سرور و شور و شعف ورد آشنایی بود
ز طاق عرش معلَی ستاره می بارید
هبوط نور در آن بیت روشنایی بود
ز آسمان به زمین نه که از زمین به سما
شعاع تابش خورشید ماجرایی بود
قدوم عرشی سلطان عشق در یثرب
به روی بال ملائک عجب خدایی بود
پای روضه از آنجا گذاشت پیغمبر
که بوسه زد به گلویش چه روضه هایی بود
به سینه می فشرد مصطفی حسینش را
که روی سینه ی احمد چه کربلایی بود
چه مایعی زسر انگشت جد خود نوشید!
زرنگ آن می الوان لبش حنایی بود
ولادت پسر فاطمه تماشایی است
شهادت پسر بوتراب غوغایی است
سروده محمود ژولیده