ولادت با سعادت کریم اهل بیت
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
را تبریک و تهنیت عرض می نماییم.
حلول ماه مبارک رمضان و عید اولیاء الله بر همگان مبارکباد.
حافظ آیات
دل شود امشب شکوفا در زمین
می زند لبخند شادی بر زمین
آسمان ِ دل تبسم می کند
روی ماهت را تجسم می کند
ای مسیح آل پیغمبر سلام
انتهای سوره ی کوثر سلام
ای کتاب رازهای مرتضی
یادگار حضرت خیرالنسا
ای صفات تو صفات انبیا
حاصل جمع ِ تمام اولیا
ای قدمهایت صراط المستقیم
حافظ آیات قرآن کریم
ای امام صالحان در روی خاک
اکفیانی اکفیان روحی فداک
السلام ای آفتاب پشت ابر
السلام ای اوج قله، کوه صبر
السلام ای آخر هر دلخوشی
عاقب از غم تو ما را می کُشی
السلام ای فخر آدم در زمین
یادگار حضرت روح الامین
تو تمام چارده نور مبین
جلوه ی زیبای ربُ العالمین
تو حدیث ناب عترت در زمین
زاده حیدر امیر المومنین
تو همان نوری که از روز ازل
کرد خالق روی ماهت بی بدل
تو سرشت ناب از نسل علی
نور رب در جلوه ی تو منجلی
عمر تو تاریخ ساز عالم است
مبداء آن از رسول خاتم است
ترسم آخر من نبینم روی تو
صورت زهرائی و دلجوی تو
تو کجائی شیعه می خواند تو را
پس نمی گوئی جوابش را چرا
کی می آیی دل تمنایت کند
تا که روزی بوسه بر پایت کند
کی می آیی عقده از دل وا کنم
روضه خوانی پیش تو آقا کنم
کی می آیی کربلا را تاب نیست
در میان خیمه دیگر آب نیست
وای بر طفل رباب و اضطراب
خیمه خیمه جستوی جرعه آب
آب نَبوَد تا که سیرابش کند
جرعه ای نوشاند و خوابش کند
کربلا و یک بیابان اشک و آه
شیرخواره در میان قتلگاه
نام تو آمد در آنجا بر زبان
کی می آیی حضرت صاحب زمان
ای خوش آن روزی فرج برپا شود
با دو دست فاطمه امضا شود
سروده کمال مومنی
باد هم کم نکند سوز دل صحرا را
قطره ای عشق به آتش بکشد دریا را
از غم عشق تو ای دوست ببین جان به لبم
فرصتی نیست دگر وعده مده فردا را
بچشان ذره ای از لعل لبت بر لب من
تا معلم بشوی بر دل من اسما را
چهره ی ماه تو را گر که نبینم کورم
ورنه بینا به کجا گم بکند پیدا را
یا که جانم بستان یا به وصالت برسان
اعتنایی بنما بیش مسوزان ما را
ساقی از فیض تو شد عالم امکان آباد
من خرابم چه کنم از می عشقت یارا
این عجب نیست که بی دیدن تو مجنونم
ذکر اوصاف تو مجنون بکند لیلا را
قطره ای اشک که از چشم خمارت آید
همچو آواز زند بر سر من دنیا را
این ترک خورده دلم ،وحشت این را دارد
که بمیرد و نبیند پسر زهرا را
سروده مهدی پناهی
ولادت با سعادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را به همه ی ارادتمندان حضرتش تبریک و تهنیت عرض می نمائیم.
حضرت سقا
ای علمداری که دستت بوسه گاه مرتضاست
افضل الاعمال حیدر بوسه بر دست شماست
اقتدا بر مرتضی کردند جمع اهل بیت
دست توسرشار از عطر نسیم بوسه هاست
بوسه بر دست تو طعم بوسه بر قرآن دهد
دستهایت آیه های سفره دار هل اتاست
امتیاز بوسه بر دست تو، دست فاطمه است
چونکه مَس آیه تطهیر پاکان را سزاست
صف کشیدند انبیا تاکه خدا رخصت دهد
بوسه بر دستت زنند ، این آرزوی انبیاست
گر خداقسمت کند یک بوسه بر دستت زنیم
ما و نسل ما خدائی تا ابد حاجت رواست
ای که در سجده دو دست و صورتت بر روی خاک
باعث گرمی بازار مناجات خداست
ای که ساعتها میان سجده می گفتی خدا
بنده ای کوچک به درگاه تو گرم التجاست
تا که دست تو به سوی آسمان می شد بلند
حق ندا می داد وقت استجابت بر دعاست
پینه پیشانی ات العفو گو تا محشر است
اشک تو آمرزش ما بندگان پرخطاست
ای که می دادی قسم حق را به نام فاطمه
خاک نخلستان زاشک جاری تو با صفاست
حیف باشد گر فقط از خوشگلی ات دم زنیم
کمترین مدح تو گفتن از رخ و از چشم هاست
گرچه یوسف را خدا از صورت تو خلق کرد
حسن صورت شمه ای از سیرت تو باوفاست
در اطاعت بهترین و در عبادت برترین
دست و چشم تو مطیع پادشاه کربلاست
می توانستی به هم ریزی تمام خصم را
لیک گفتی امر،امر زادهء خیرالنساست
ای برادر بر امامین و عموی نُه امام
عَمّی العباس ذکر دائم آل عباست
مایقین داریم هنگام فرج ای ذوالعلم
بیرق صاحب زمان بر دوش تو صاحب لواست
فوق ایدیهم یداللهی که فرموده خدا
وصف دست توست که بالاترین دستهاست
حضرت سقا مه هاشم، تماشای رخت
کاشف الکرب حسین و زینبین و مجتباست
لقمه لقمه از غذای روز تاسوعای تو
ارمنی گیرد شفا چون سفره ات دارالشفاست
برعلی سوگند ای حیدر جمال علقمه
روز تاسوعای تو روز غدیر کربلاست
روز تاسوعا حوائج را برآورده کنیم
چونکه عاشورا فقط هنگامه شور و عزاست
مادرت ام الفضائل حضرت ام البنین
فاطمه است و دومین همسنگر شیر خداست
مادرِقامت رشید چار سردار رشید
مادر رزمندگان جبهه ی کرب وبلاست
مرتضی خواهان او شد از دعای فاطمه
گوهری نایاب بود و قدردانش مرتضاست
در مدینه می نماید مادری بر زائران
دست پخت فاطمه از دستِ او خوردن بجاست
در فراق قبر زهرا، تربت ام البنین
در مدینه باعث آرامش دلهای ماست
روزگاری که شود آباد گلزار بقیع
بیت سقاخانه ی ام البنین آنجا بپاست
ای برادرهای تو باب الحوائج بر همه
شیعه حتی غافل از این حلقه مشکل گشاست
مادرت وقت سفر فرمود بر اَخوان تو
پاسداری از حریم دخت زهرا باشماست
همچو پروانه به گِرد محملش حلقه زنید
لحظه ای گر دور باشید از حریم او خطاست
این وصیت تا به شهر شام هم پایان نداشت
دید زینب چار سر بر گِرد او حیدر نماست.
یَل به آن گویند که پشتش نیاید بر زمین
تو به صورت بر زمین افتاده ای زهرا گواست
سروده جواد حیدری
دل من مبتلاته یا اباالفضل
اسیر یک نگاته یا اباالفضل
جون ناقابل و عاشق سرشتم
فدای کربلاته یا اباالفضل
به هرجا می روم ذکر من این است
همه عمرم به پاته یا اباالفضل
دل دیوونه و شیدائی من
توی صحن و سراته یا اباالفضل
دو دستان تنومند و رشیدت
شفیعِ دوستاته یا اباالفضل
رضایت نامهی عشقم به دستت
رضای حق رضاته یا اباالفضل
مناجات علی شب تا سحرگه
نوای دلرباته یا اباالفضل
امیرالمومنین در هردوعالم
فقط اسم باباته یا اباالفضل
به روز خردسالی مادرت گفت
حسین اسم آقاته یا اباالفضل
گدا هرگز نشد سیر از گدائی
که تا جود و عطاته یا اباالفضل
توسل بر تو و برآستانت
میون عاشقاته یا اباالفضل
امیر عشق بازان دو عالم
حسین باصفاته یا اباالفضل
گَرَت هستی کلید باب حاجات
حسینی مقتداته یا اباالفضل
تمام بُغض و کین از نام حیدر
میون دشمناته یا اباالفضل
رَجز خوان دیار کربلائی
حسین مست صداته یا اباالفضل
فدای خجلت زیبا مثالت
حسین محو وفاته یا اباالفضل
میان علقمه گریان حسینه
که اشکِ او براته یا اباالفضل
به زیر تیرهای دشمن دون
اخا اَدرِک صداته یا اباالفضل
تماشایی ترین سرها به نیزه
سرِ از تن جداته یا اباالفضل
سروده کمال مومنی
امام عاشورا
اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند
ولی برای پریدن زمانمان دادند
خبر دهید دوباره به بال فطرس ها
مجال پر زدن آسمانمان دادند
به احترام ملائک امانت حق را
به دست فاطمه ی مهربانمان دادند
بدون واسطه امشب کنار سجاده
تمام حسن خدا را نشانمان دادند
قسم به بوسه ی لبهای سبز پیغمبر
برای بردن نامت زبانمان دادند
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
برای آنکه بیابیم ما خدایت را
گرفته ایم نشانی ردَپایت را
برای آنکه به سمت خدایشان ببری
گرفته اند ملائک نخ عبایت را
دل خدای تو هم تنگ می شود ای آقا
نمی شنید اگر یک شبی صدایت را
فرشتگان مقرب هنوز حیرانند
تو را به سجده درآیند یا خدایت را
زمین به دور خودش چرخ می زند تا که
نشان دهد به سماوات کربلایت را
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
خدای عشق به مژگان تر کشید تورا
به وقت نافله های سحر کشید تورا
نه از برای زمین ها و آسمانها بود
فقط برای خودش بود اگر کشید تورا
تو را مشاهده کرد و اسیر رویت شد
که از جمال خودش خوب تر کشید تورا
تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی
که زینب آمد و یکباره سر کشید تورا
برای آنکه نشان زمینیان بدهد
سوار نی شدی و در سفر کشید تورا
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
تو آسمان بلندی و ما کبوتر ها
نمی رسند به بالای بامتان پرها
بدون بردن نام تو بی نتیجه بود
توسَل سر سجاده ی پیمبرها
شریعت از سخن تو حیات می گیرد
تویی که جاذبه بخشیده ای به منبرها
تو جای خود که قیامت کسی نمی داند
کجاست حدَ نصاب نوکرها
تو مثل کعبهی سیَار آسمان بودی
که در طواف تو بودند جملهی سرها
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
تو بی کران، تو بلندی، تو آسمان، تو صعود
تو آفتاب، تو دریا، تو آب هستی و رود
حکایت من و چشمم حکایت عبد است
حکایت تو و چشمت حکایت معبود
و قبل از آنکه شود جبرئیل حاجی عشق
کبوتر حرمت بود و کربلایی بود
یکی ز گریه کنان مُحرمت موسی
یکی ز مرثیه خوانان ماتمت داود
به نیَت همهی خانواده ی پیغمبر
(حسین منی انا من حسین )می فرمود
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
رسیده است زمان غروب عاشورا
چه می کشد زوداع تو زینب کبری
تو روی شانهی جبرئیل منزلت داری
به زیر این همه نیزه چه می کنی آقا ؟
میان این همه که رو به پایین اند
صدای زینب کبراست می رود بالا
حسین توست جدَا ولی بدون سر است
مُرمّل بدماء و مُقطّعُ الأعضا
کنار چشم ملائک به سمت تو خم شد
گذاشت روی گلوی بریده لبها را
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
***
فقیر روی حسینم که قبله ام عشق است
گدای کوی حسینم که قبله ام عشق است
به لطف دوست منم از تبار احبابش
محب کوی حسینم که قبله ام عشق است
به رسم عشق دعا گوی جمع عشاقم
که راه پوی حسینم که قبله ام عشق است
چو پرچمی که نشان از طریقتی دارد
رهی به سوی حسینم که قبله ام عشق است
سر قنوت نماز هر آنچه می گویم
به گفتگوی حسینم که قبله ام عشق است
من از سبوی ولایت شراب می نوشم
خراب خوی حسینم که قبله ام عشق است
مرا پناه به جز کشتی نجاتش نیست
پناه جوی حسیننم که قبله ام عشق است
حسین کیست که در هر بلا هوَالتسلیم
همان در صف قالو بلا هوَالتسلیم
من از دیار حبیبم که مست دلدارم
هزار بار برای حسین جان دارم
من آن غلام سیاهم که رو سفید شوم
چو سر به خاک قدوم حسین بگذارم
ز جان نثاری عابس گرفته ام الهام
که در جهاد شجاعانه راه بسپارم
منم که فطرس پر سوخته به محضردوست
همیشه وقت سلامش گرفته آمارم
قسم به بوسه احمد به زیر غبغب او
برای بوسه ای از گرد پاش بیمارم
به زلف باد صبا آشیانه می سازم
که هست حامل انفاس قدسی یارم
دخیل باده ی سقَای تشنه می بندم
چنانچه تشنه ی صهبای آن علمدارم
خوشم که بر سر خود تاج انَّما دارم
ز ال فاطمه ارباب انبیا دارم
زکوی دوست خوشم هر بلا بگیرم من
دلی دهم جگری مبتلا بگیرم من
هزار سر شوم و روی نیزه بنشینم
پیالهای چو ز جام بلا بگیرم من
به اعتبار چهل سال نوکری اینک
سزاست تذکره ی کربلا بگیرم من
خدا نیاورد آندم که در همه عمرم
به غیر راه شهیدِ ولا بگیرم من
نه در خوشی بشوم گم نه در بلا ناشکر
پیام لطف زهر ابتلا بگیرم من
پل صراط که مشکل ترین گذرگاه است
به سادگی ز حبیبم صلا بگیرم من
چوداد فاطمه هم وزن موی او نقره
نشسته ام ز قدومش طلا بگیرم من
سئوال رزق خدا هم سلیقه می خواهد
گدا زلقمه از آن عقیقه می خواهد
میان خانه ی زهرا عجب صفایی بود
سرور و شور و شعف ورد آشنایی بود
ز طاق عرش معلَی ستاره می بارید
هبوط نور در آن بیت روشنایی بود
ز آسمان به زمین نه که از زمین به سما
شعاع تابش خورشید ماجرایی بود
قدوم عرشی سلطان عشق در یثرب
به روی بال ملائک عجب خدایی بود
پای روضه از آنجا گذاشت پیغمبر
که بوسه زد به گلویش چه روضه هایی بود
به سینه می فشرد مصطفی حسینش را
که روی سینه ی احمد چه کربلایی بود
چه مایعی زسر انگشت جد خود نوشید!
زرنگ آن می الوان لبش حنایی بود
ولادت پسر فاطمه تماشایی است
شهادت پسر بوتراب غوغایی است
سروده محمود ژولیده
نفس کرامات
ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی
در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی
ای العطش ترانه ی قبل از ولادتت
مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی
ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشک شد
از بس که بود صوت تو سوزان خوش آمدی
گریه مکن که کشته اشک خدا شدی
خون خدا ! به جمع شهیدان خوش آمدی
اشک تو از تلاطم دریاست بیشتر
ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی
میلت لبن زدست پیمبر مکیدن است ؟
ای جرعه نوش ختم رسولان خوش آمدی
اینجا مدینه است سر آغاز کربلا
شش ماهه ! آمدی ؟ چه شتابان ؟ خوش آمدی
اینگونه که تو سر زده از ره رسیده ای
گویا حدیث غربت مادر شنیده ای
دریای رحمتی که به آیات گفته اند
چشمان تست جان روایات گفته اند
طوفان ترنُمی ز نفسهای گرم تست
این را یکی زخیل کرامات گفته اند
چشم طمع به دست کریم تو بسته اند
آنانکه از بضاعت مزجات گفته اند
صدها هزار حور و ملک مدحت ترا
با صد هزار فخر و مباهات گفته اند
آئینه را مقابل بابا گذاشتی
وقتی سخن زمومن و مرآت گفته اند
پیش از فَیاسُیوف خُذینی به محضرت
شمشیرها سلام ملاقات گفته اند
آنانکه با نوای تو پیمان گذاشتند
لبیک تو به نغمه ی هیهات گفته اند
ای عالمی فدای تو لبیک یا حسین
گوید به تو خدای تو لبیک یا حسین
تو کوه نور را به تماشا کشیده ای
موسی و طور را به تماشا کشیده ای
باید حدیث عشق تو فهمید و جان سپرد
درک و شعور را به تماشا کشیده ای
از بس نبی به غبغب تو بوسه بوسه زد
جشن و سرور را به تماشا کشیده ای
استادگی کوه ز اوج وقارتت
مجد و غرور را به تماشا کشیده ای
با استقامتی که تو داری به راه عشق
قلب صبور را به تماشا کشیده ای
هر کس تو را شناخت خدا را شناخته
درک و حضور را به تماشا کشیده ای
بعد از پدر وجود امامان ز نسل تست
صبح ظهور را به تماشا کشیده ای
تو با شفای فطرس بشکسته بال وپر
غلمان و حور را به تماشا کشیده ای
با قطره های آب ز دست مبارکت
چشمان کور را به تماشا کشیده ای
نجوایت از حبیب مسیحی دوباره ساخت
تا نفخ و صور را به تماشا کشیده ای
بی خود نبود محرم اسرار شد زهیر
رمز عبور را به تماشا کشیده ای
با روضه ات قیامت کبرا بپا مکن
شور و نشور را به تماشا کشیده ای
ای هم اراده ی تو خدا یابن بوتراب
توحید نیست از تو جدا یابن بوتراب
ای آبشار چشم غزل یا اباالعطش
وی اعتبار صبح ازل یا اباالعطش
نو شانده ای به لشکر خود روز تشنگی
شیرین تر از شراب عسل یا اباالعطش
حبَ تو هم پیاله ی حبَ خدا حسین
ای تشنه ات تمام ملل یا اباالعطش
شش ماهه ی تو ساقی آب حیات شد
وقتی چشید طعم بغل یا اباالعطش
طفل رضیع سخت تر از ذوالفقار شد
وقتی رسید روز عمل یا ابا العطش
سقَای تو به تیغ امان نامه کشته شد
این شرم داشت هُرم اجل یا ابالعطش
آخر به روی ماه امان نامه می زنند؟
ماه حرم کجا و دغل یا ابالعطش
ای اکبرت پیمبر اعظم به کربلا
احمد نداشت این همه یل یا اباالعطش
گر زینب تو آینه ی فاطمی نبود
بودی تو بی شبیه و بدل یا اباالعطش
بی پنج تن مباهله ات با صفا نبود
آورده ای مثل به مثل یا اباالعطش
این کوفیان همان سپه نهروانی اند
دارند بغض روز جمل یا اباالعطش
ای دجله و فرات عطشناک حنجرت
آب حیات مانده ز امساک حنجرت
زیبا ترین ترانه دم نینوای تو
قالوا بلی همان شرف کربلای تو
نجوای استغاثه ات آهنگ نوحه داشت
وقتی رسید سینه زن خیمه های تو
تو یک تنه تمام طنین ولایتی
قرآن نشسته با همه عترت به پای تو
بی عشق تو بهشت خدا فلسفه نداشت
احیا گر ولای علی شد ولای تو
دین خدا بدون تو بی سرنوشت بود
ای تا بهشت دین خدا مبتلای تو
دین خدا که تکیه گهش نیزه ی تو بود
احیا شد از غریب ترین روضه های تو
از ساربان ناقه ی بی ساربان مپرس
شد تازیانه قاتل نام و صدای تو
بی خود نبود بر همه اعضات بوسه رفت
تکثیر شد به کرب و بلا دست و پای تو
تیغ ستم گلوی تو را شرحه می کند
جاری است در گلوی تو خون خدای تو
در خون خویش غسل شهادت کنی حسین
ای بی کفن فدای تو و بوریای تو
روز ولادتت به تن تو حریر بود
روز شهادتت کفن تو حصیر بود
سروده محمود ژولیده
امید دل
در دل خاکم و امّید نجاتی دارم
در دل امید و به لبها صلواتی دارم
مرگ،همسایه ی دیوار به دیوار من است
منم آن زنده که هر شب سکراتی دارم
هشت معصوم عیان شد زمصیبات تنم
از شهیدان خداوند صفاتی دارم
منم آن نخله ی در خاک که بر خوردن آب
جاری از دیده ی خود نهر فراتی دارم
ساقم از کوتهی تخته به رسوایی رفت
ورنه بشکسته ستون فقراتی دارم
کفن آوردن این قوم عذابی دگر است
اندر این هفت کفن تازه نکاتی دارم
سروده محمد سهرابی
نماز نشسته
در این زندان که ره بسته است پرواز صدایم را
نمی بینم کسی را جز خودم را و خدایم را
سرم را می گذارم روی زانوهای لرزانم
یکایک می شمارم غصه های زخمهایم را
پریشان حالم و از استخوانم درد می ریزد
نمی جویم زدست هرکس و ناکس دوایم را
اگر چه زخم تن دارم کبودی بدن دارم
ولی خرج عبادت می نمایم لحظه هایم را
حضور دانه ی زنجیر در راه گلوگاهم
دو چندان می نماید بغض سنگین دعایم را
نمی گویم چه کردم تازیانه با وجود من
ببین پُر کرده خون پیکرمن بوریایم را
اگر بنشسته می خوانم نمازم را در این زندان
غل زنجیرها کوبیده کرده ساقی پایم را
سروده علی اکبر لطیفیان
سر بعثت
پرده از دیده اگر دست خدا بردارد
دیده بیند که خدا هم غم حیدر دارد
دل اگر چشم خدا بین بخرد از بازار
فاش بیند که خدا یوسف دیگر دارد
سر اگر شور دگر از سر خود باز کند
فکرش آن است که دلشوره ی کو ثر دارد
دل عشاق اگر عارف لولاک شود
تازه فهمد که خدا از چه پیمبر دارد
با رسولان اولوالعزم و رسولان مبین
گر اوالامر نیاید ره ابتر دارد
بی علی ذره ای از سوی نبی معجزه نیست
ورنه در ندبه سخن از شجر واحده نیست
حال عشاق عوض می شود از نام علی
عارف عاشفته الله شود از کام علی
مصطفی می شود انذار به ان لم تفعل
گر به خم کام نگیرد ز لب جام علی
کاتب وحی اگر غیر علی هست بگو
وحی منزل به نبی می رسد از بام علی
سر بعثت نه که این مرتبه سر ازلی است
که خدا سکه خلقت زده با نام علی
اول و آخر خلقت به علی ختم شود
همه اقدام فلک بسته به اقدام علی
جان پیغمبر اعظم به خدا جان علی است
مومنون سوره ی زیبای محبان علی است
به خلیل آتش اگر برد و سلامش دادند
چونکه شد یار علی اذن قیامش دادند
بس بهم ریخته از عشق علی بود نبی
چون سرازیر شد از غار سلامش دادند
آدم و نوح دو آزاده ی دست علی اند
هر که دنبال علی رفت مقامش دادند
رتبه ی حضرت موسی که کلیم اللهی است
با تولای علی ذکر و کلامش دادند
یا علی داشت به لب حضرت عیسی از مهد
این چنین بود دم گرم به کامش دادند
علی آقای دو دنیاست خدا می داند
کفو او حضرت زهراست خدا می داند
از ازل حافظ سر ازلی بود علی
روح سر خفی و سر جلی بود علی
غیر زهرا که بود مادر خلقت بخدا
هیچ مخلوق نمی بود ولی بود علی
آن زمانی که پیمبر نه نبی بود و ولی
به دم قدسی لولاک ولی بود علی
در شب روشن معراج به هر غیب و شهود
همره یار به انوار جلی بود علی
آنچه در غار حرا بین چهل روز گذشت
مشق پیغمبر و سرمشق علی بود علی
دین و قر آن به تولای علی می نازد
حکم اسلام به امضای علی می نازد
گره از کار فلک شیعه اگر باز کند
فاش با غیر نبایست که این راز کند
راز ما راز علی عقده گشا ناز علی است
چاره اش هدیه ی جان است اگر ناز کند
ما به دستور علی یاور حزب اللهیم
مرد نیست آن که به کس راز دل ابراز کند
بی علی راه کسی جز به تباهی نرود
که تولای علی این همه اعجاز کند
راه اسلام علی بود و علی هست نه غیر
که محمد به علی بت شکنی ساز کند
طائر قدس دل از پیک ازل می خواند
این قصیده است که ترکیب غزل می خواند
ای دل و روح هراسان شب عید است بیا
زائر ماه خراسان شب عید است بیا
این شب لیله محیاست که دل زنده شود
شب میلادی قرآن شب عید است بیا
کنج ایوان طلا یکشبه بیتوته خوش است
ای دل یکشبه مهمان شب عید است بیا
صحن قدس است مهیّای نماز پرواز
طائر روضه ی رضوان، شب عید است بیا
دیده از پنجره فو لاد نمی گیرد چشم
که شب حاجت و غفران شب عید است بیا
شب رحمت شب دیدار شب یار خوش است
شب احیا شب دلبر شب دلدار خوش است
سروده محمود ژولیده
خاطرات زینب
حال و هوای کربلا در حال من پیدا بود
هر کس حسینی می شود با نام من شیدا شود
من زینبم دخت علی آئینه زهرا منم
پیغمبر پیغمبران مجموعه ی غمها منم
من چشم خود وا کرد ه ام از ابتدا سوی بلا
از بهر اهل دل رسد از نام من بوی بلا
گرچه نیم از چهارده معصوم امّا اطهرم
از بعد آنان از همه پیمغبران هم برترم
شاگرد درس عصمت زهرای اطهر بوده ام
آئینه جمع فضائل بهر حیدر بود ه ام
داغ پیمبر دید ه ام و از داغ او دلخون شدم
همراه اشک مادرم گریان شدم محزون شدم
دیدم تنش روی زمین مانده است و امت غافلند
تا اینکه غصب حق کنند از پیروان با طلند
دیدم به سمت اهل نار افتاده هیزمهای کین
دیدم زبانه می کشد آتش به روی باب دین
همراه مادر بود ه ام با او در آتش آمدم
از بهر حفظ مادرم خود را به آتش می زدم
مادر برای حفظ دین می سوخت بین شعله ها
درس فداکاری به من آموخت بین شعله ها
با چشم خود دیدم چسان فضه مددکاری نمود
یک دُرِ خون آلود ه را از زیر دست و پا ربود
دیدم که مادر پشت در افتاده پر پر می زند
گر چه میان خون بود فریاد حیدر می زند
با صورت نیلی شده با پهلویِ غرقه بخون
با سینه ای زخمی شده از باب خانه زد برون
دامان بابا را گرفت اما عدو نامرد بود
سنگینی تیغ و غلاف از دست او طاقت ربود
دستش ز کار افتد وشد در کوچه ها نقش زمین
از این زمین خوردن شده حیدر امیرالمومنین
خلّوُ ابْنُ عمّی ناله اش در لحظه ای دشوار بود
تنها در آنجا مادرم با حیدر کرار بود
گفتا اگر نفرین کنم بر پا قیامت می شود
جانم فدای ماندن امر امامت می شود
بابای من پیغام داد ای دخت طاها صبر کن
جان علی نفرین مکن با ظلم اعدا صبر کن
آری دو صد کرب و بلا من در مدینه دیده ام
من ریشه ی هر زخم را در زخم سینه دیده ا م
در کوفه رفتم صورتی غرقاب خون شد قاتلم
دیدم سر بشکسته ی بابا و پر خون شد دلم
دیدم که او را مثل مادر نیمه ی شب می برند
مولای عالم را غریب از پیش زینب می برند
از بعد او دیدم حسن رزمش شده زخم زبان
نی از عدو محنت کشید او زخم دید از شیعیان
در خانه اش ایمن نبود بیرون خانه جا نداشت
یک پا رکاب و همنفس سوگند بر زهرا نداشت
گر چه دلش از کودکی پر آتش و صد پاره بود
اما چه گویم زهر کین چه با گل زهرا نمود
گفت بیا ای خواهرم طشتی بیاور در برم
پاره جگرها را ببین اینهاست نذر مادرم
با لخته های خون او من انس دارم ای خدا
از غصه تشییع او من بیقرارم ای خدا
عباس آن روح ادب با من نگفت آخر چه شد
با من نگفت از تیر کین تابوت با پیکر چه شد
من در تمام درد ها بسیار کردم شور و شین
اما دلم خوش بود دارم دلبری مثل حسین
این دل خوشی را عاقبت دست خدا از من گرفت
دارو ندارو هستییم را کربلا از من گرفت
بعد علی اکبر که شد صد پاره جسم اطهرش
دیدم به زیر سم اسب افتاده قاسم پیکرش
دیدم علمدار حسین مشکش تهی از آب شد
تا تیر بر چشمش نشست چشم فلک بی تاب شد
دیدم علم افتاده و بشکسته پشت دلبرم
دیدم پس از سقا شده غارت تمامی حرم
دیدم سه شعبه تیر را اندر کمان حرمله
دیدم گلوی کودکی گشته نشان حرمله
من در وداع آخرین دادم به دست دلبرم
پیراهن کهنه که بود از دستباف مادرم
لبهای او خشکیده و پیشانی اش بشکسته بود
در قتلگاه دیدم عدو بر سینه اش بنشسته بود
دیدم اشاره می کند برگرد زینب در حرم
جان می دهی گر بنگری در پنجه ای موی سرم
من از حرم تا قتلگاه سعی و صفایی کرده ام
بعد از حسین در کربلا بالله خدایی کرده ام
شام غریبان دیده ام بازار کوفه دیده ام
از دیدن راس حسین برنیزه ها رنجید هام
آنچه مرا بی صبر کرد بزم شراب شام بود
آنجا که باشد مقتلم کنج خراب شام بود
سروده جواد حیدری
شاهنشه نجف
شاهنشهی و شد نجفَت مرکز شاهی
ایوان تو نور است و جهان جمله سیاهی
گر پای کسی در حرمت جای بگیرد
از لطف خریدارشوی تو به نگاهی
من رعْیَتِ مُلک توام ای شاه ولایت
شاهی بنما و بده بر ما تو پناهی
دیوار حرم، سنگ حرم، صحن و سرایت
دل را ببرد تا به خدا، گر که بخواهی
گر قسمت من بوسه به خاک نجف افتد
سخت است بیارم به حرم، بار گناهی
از دور اگر چشم من اُفتد به ضریحت
گویم که بگردم به فدای تو الهی
گمگشته طوفان بلاها به سراغت
آید نشود در دو جهان غرق تباهی
دریا مَثَلِ کوچک بحر کرم توست
می میرد اگر آب ننوشد لب ماهی
از کودکیام حب تو با شیره ی جان داد
مادر به امیدی که که شوم آنچه تو خواهی
یک عمر دلم را به تو بستم که از آن رو
گویی بمن ای شاه، تو هم جزء سپاهی
سروده کمال مومنی
تضمین بهشت
سکان زمین و آسمان است علی
سلطان همه جهانیان است علی
گلواژه ی منشق از علی اعلاست
سر چشمه ی فیض بی کران است علی
آوازه ی او ز هفت اقلیم رسد
مشهور به هفت آسمان است علی
سر سلسله خلیل عبادالرحمن
آن بنده ی سر به آستان است علی
برتر ز علی رب جلی خلق نکرد
آقای همه بهشتیان است علی
از بعد نبی بر همه ی مخلوقات
از جانب دوست ارمغان است علی
اول وصی پیمبر اعظم اوست
بر دین رسول روح و جان است علی
شاگرد محمد امین است ولی
استاد همه پیمبران است علی
دستور تمام انبیا در دستش
حق را شب معراج لسان است علی
هستند امامان مبین رهرو او
یعنی که امیر کاروان است علی
همتای امیر عشق تنها زهرا ست
با دخت رسول همزبان است علی
بر هر نبی و ولی ولی الله است
مولای جمیع انس و جان است علی
در نور محبتش پر از جاذبه است
محبوب قلوب شیعیان است علی
بر غیب و شهود حاکم و سلطان است
آگاه ز راز کهکشان است علی
جنت یکی از صنایع دستانش
صنعتگر آفریدگان است علی
ایمان و نماز و اصل اسلام علی است
توحید و معاد عارفان است علی
مفتاح علوم ایزدی در نزدش
دیباچه ی علم لا مکان است علی
این است گواه لا مکان بودن او
یک شب به چهل مکان عیان است علی
مولا و امام متقین کیست علی است
حقا که امیر مومنان است علی
سلمان که سبو از می منّا نوشید
او ظرف و در آن قطره چکان است علی
میثم سر دار از علی می گوید
با لله می وصل عاشقان است علی
قنبر که غلامی علی منصب اوست
او سالک و پیر راهدان است علی
در مرکز وحی کاتب وحی علی است
بر حامل وحی تر جمان است علی
گنجینه ی مخفی معارف مولاست
آئینه ذات مستعان است علی
تفسیر مبین فطره الله علی است
عشقش به دل پیر و جوان است علی
آیات مبین مدیحه اوصافش
هر سوره و آیه آرمان است علی
قرآن بدون او به قرآن جعلی است
تا ناطق و منطق و بیان است علی
دانید که سرّ اسم اعظم در چیست
اکسیر به رمز کن مکان است علی
در اولُ الاولین عیان کیست علی است
در آخر الآخرین نهان است علی
احسان قدیم و حکم فرمای ازل
مسجود همه فرشتگان است علی
موسای قلندر از علی نیل گشود
بر کشتی نوح پشتوان است علی
عیسا نه به خویش مرده را زنده کند
تجدید حیات مردگان است علی
میزان و قسیم نار و جنت حیدر
آری به صراط میزبان است علی
عنوان علی به چهره ها منقوش است
نامش به رخ موالیان است علی
با این همه مظهر العجائب بشر است !
یا اینکه خداوند جهان است علی
افتاده بیا که دستگیر تو علی است
بر بازوی نا توان توان است علی
بر سائل خود زکات بخشد به رکوع
با قاتل خویش مهربان است علی
نیروی ولایتش محک بر همگان
بر جمع خلایق امتحان است علی
در روز نبرد تک سوار عرب است
در عرصه صبر قهرمان است علی
خیبر شکن و صف شکن و بت شکن است
هنگام مصاف پهلوان است علی
هر ضربه که می زند به شیطان رجیم
تضمین بهشت جاودان است علی
لشگر عددی نبود در حرب علی
تشنه به قتال کافران است علی
در معرکه چشم فتنه را کور کند
شمشیر به فرق دشمنان است علی
با خنده مظلوم علی خشنود است
ویران گر ظلم پیشه گان است علی
با اشک یتیم دیده اش بارانی
با قوْتِ فقیر شادمان است علی
قانع به نمک و قرص نانی باشد
با اینکه نعیم آب و نان است علی
آن زاهد شب که شیر روزش خوانند
سالار همه دلاوران است علی
آری سه طلاقه کرد دنیایی را
الحق که امام زاهدان است علی
هر ذائقه با ولای او شیرین است
عطر گل و طعم زعفران است علی
او را نشناخت جز خدا و احمد
از بس که لطیف و دلستان است علی
آن میر مهیمنی که ما را در حشر
از دوزخیان نگاهبان است علی
روزی که کسی به داد امت نرسد
آنکس که به فکر دوستان است علی
امضای شفاعت است با مهر علی
در حشر جواز مومنان است علی
آرامش شیعیان عا لم مهدی است
آرامش صاحب الزمان است علی
از عدل علی که می توان گفت سخن
جایی که شهید هر زمان است علی
سروده محمود ژولیده
بر سر آنم زبان بگشایم و آوا کنم
خویش را در محضر مولای خود پیدا کنم
تا بگوید سر گذشت غربتش را بهر من
سر گذارم بر قدومش با دلش نجوا کنم
او امام هشتم و آئینه ذات خداست
عالمی را من فقط با نام او شیدا کنم
تا که مولانا رضا از دست من گردد رضا
از زبان حال او گویم روایت ای خدا
سالها من منتظر بودم که آید گوهرم
این مبارک کودک و نور دو چشم مادرم
او مبارکتر بود از هر چه مولود است وبس
او محمد یا جواد است وبود تاج سرم
او امامت را برایم تا ابد تثبیت کرد
کرد رسوا فتنه ی خصم لعین و ابتر م
او مسیح عترت صدیقه ی اطهر بود
در مقام عصمتش همپایه ی کوثر بود
کودک است اما چو لب وا کرد غوغایی نمود
خطبه ای کوتاه خواند و کار زیبایی نمود
آنچنان شیوا سخن گفت و عدو را پست کرد
آنکه اهلش بود گفتا کار زهرایی نمود
رفع تهمت کرد، از آن که ز مریم برتر است
بهر مادر کودک نازم مسیحایی نمود
گفت من از نسل زهرایم عزیز حیدرم
من جواد ابن الرضا آئینه پیغمبرم
گر نمی آمد بنای دین حق کامل نبود
دشمن من شاد می شد گر مرا حاصل نبود
گر نمکی آمد اگر چه بعد عمری انتظار
تهمت دیرینه ی ابتر مرا باطل نبود
بهر دیدار جمال نازنین کودکم
کس شبیه من چنین آشفته و بیدل نبود
پیش زهرا سر فرازم این جواد من بود
نی که بهر شیعه این باب المراد من بود
دست از او بر مدارید این گل زهرا بود
دست او باز است وکارش حل مشکل ها بود
نی فقط آبادی دنیا بخواهید از جواد
در قیامت کار او زیباتر از دنیا بود
کم از او هرگز مخواهید این جفا بر او شود
عاشق دیدار سائل چشم این آقا بود
هستی ام دار وندار من همین دردانه است
هر که صاحب عقل باشد بهر او دیوانه است
با چه جرات شرح او صاف کمالش می کنید
با قیاس یوسفی وصف جمالش میکنید
یوسف از دریای زیبایی او یک قطره است
از خدا گو ئید گر نشر خصالش می کنید
این جواد من شبیه من غریب وبی کس است
منعم از گریه چرا وقت وصالش می کنید
گو ئیا می بینم اینک در جوانی دلبرم
می شود مظلوم کشته مثل زهرا مادرم
ماهیان بحر و مرغان هوا گریان او
جمله ذرات دو عالم میشود نالان او
از شرار زهرو از سوز عطش پرپر زند
کف زند شادی نماید زوج بی ایمان او
در شب میلاد او من روضه خوانی می کنم
جان من که باب او هستم فدای جان او
اولین مرثیه خوان و روضه خوان او منم
هر که گوید از غم او میزبان او منم
سروده جواد حیدری
این دو شعر هم به عشق بچه های هیئت مثل آقا جواد حیدری شیخ رضا جعفری و اکبر لطیفیان و بقیه بر و بچه های هیئته که دارن می رن کربلا خدا کنه مارو هم یاد کنن.
مقصد مرغ دل من طواف گنبد طلات
کعبه عشق ما شده شش گوشه کرب وبلات
آرزو دارم که شبی گوشه دنج حرمت
به سینه و سر بزنم با گریه بر درد وغمت
میدونی نذر دل چیه ای آ قای مهربونم
وقتی رسیدم تو حرم روضه*رقیه بخونم
شبای جمعه بوی سیب تو حرمش غوغامیشه
شمیم عطر گل یاس روضه خون زهرا میشه
مادر مهربون تو غریب نوازی می کنه
پرچم سرخ حرمت با دلا بازی می کنه
رقص جنون عاشقات هروله بین الحرمین
ذکر لب هر عاشقی یا کاشف الکرب حسین
سروده وحید قاسمی
***
تو لحظه های آخر وقتی دارم میمیرم
ترسم اینه که مزد نوکریمو نگیرم
ترسم اینه دم مرگ چشم انتظار بشینم
تنها باشم آقاجون روی تو رو نبینم
عیبی نداره آقا اگه نیای کنارم
باختم قمار عشق و دیگه چیزی ندارم
آقا خودت رو عشقه کر ب و بلا تو عشقه
قربون رنگ چشمات خال سیا تو عشقه
وصیتی نو شتم درد و دلایی داشتم
تموم که شد تو جیب پیرهن سیاه گذاشتم
سفارشا رو کردم تا که همه بدونن
پیش جنازه من روضه ها تو بخونن
گفتم رو پیکر من یه قطره آب نریزین
والله راضی نیستم توی کفن بپیچین
منی که عمری خوندم آقام کفن نداره
خیلی بده برا من کسی کفن بیاره
سه روزی پیکرم رو رها کنید تو آفتاب
روی لبم بذارید تربت پاک ارباب
سنگ مزار نمی خوام قبر گرون نمی خوام
واسه نشونی داشتن یه سایبون نمی خوام
فقط بالای قبرم یه شا خه یاس بکارید
پرچم یا رقیه بالا سرم بذارید
گاهی شبای جمعه بیاین سر مزارم
روضه برام بخونین هیچی لازم ندارم
سروده وحید قاسمی
هیچ قطره ای نزد خداوند ، محبوبتر از قطره اشکی که در تاریکی شب از ترس خدا و برای او ریخته شود ، نیست .
کافی ، ج 2 ، ص (482)
هر که بر خدا توکل کند ، مغلوب نمی شود ، و هر که از گناه به خدا پناه برد ، شکست نمی خورد .
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 68، ص (151)
افزایش نعمت از جانب خداوند قطع نمی شود ، مگر اینکه شکر از جانب بندگان قطع گردد .
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 68، ص (54)
خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود می دهد ، اما دینش را فقط به دوست خود می بخشد .
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 2 ، ص (215)
مؤمن برادر مؤمن است ، او را دشنام نمی دهد ، از او دریغ نمی کند ، و به او گمان بد نمی برد .
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (176)
هیچ کس از گناهان سالم نمی ماند ، مگر اینکه زبانش را نگه دارد .
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (178)
سه چیز پشت انسان را می شکند :
مردی که عمل خویش را زیاد شمارد
گناهانش را فراموش کند
و به رای خویش ، خوشنود باشد.
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 69، ص (314)
هر کس ظاهرش از باطنش بهتر باشد ، ترازوی اعمالش سبک می شود .
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 4 ، ص (404)
امروز ، غنیمت است ، در حالی که نمی دانی فردا ، از آن کیست .
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (179)
هر کس خشم خود را ، با آنکه بر اظهار آن تواناست ، فرو برد ، خداوند در روز قیامت قلبش را از امنیت و آرامش پر می کند .
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 7 ، ص (303)
دوستی قلبی برادرت را از اندازه دوستی قلبی خودت نسبت به او بفهم .
تحف العقول ، ص (304)
لابه لای آه دلم، یه غصه فریاد می کشه
اشکامو مخفی می کنم اما چشام داد می کشه
زخمی که توی سینمه ، هیچ جوری مرهم نداره
به یاد یک حرم شبا، تا صبح دلم عزاداره
این روزا روضه می گیرم، به یاد روضه ی غمش
روم نمیشه بگم شده، چه ها به صحن و حرمش
خنده هامون گریه دارن، فصل عزا و شادیه
دلم خراب حرمه، آقام امام هادیه
قامت گلدسته تو، اگه یه ذره خم شده
کی گفته بغض دشمنت ، میون ماها کم شده
سینه زنت تا عمر داره، به داشتن تو می نازه
پا بده با سرش می آد، صحن .و سرات و می سازه
یه روز می آد که اون حرم، تو گریه جا می گیریم
توی طواف سینه زنات، شور یا زهرا میگیریم
شما امامی و عزیز، اما شکسته حرمت
عرش خدا آتیش گرفت، تو شعله های غربتت
گوشه زندان می چکه، بارون زچشمای شما
آقا چرا ورم داره، زیر کف پای شما
تشنگی اذیت می کنه، عطش نشسته تو گلوت
میگن جای تازیانس، آقا به روی سر و روت
چند ساله بین زنجیرا، نشسته در تاب و تبی
چند ساله که عزادار روضه ی عمه زینبی
چند ساله که صحن خونت، پرچم لاله می زنی
ناله ی غسل کفن، طقل سه ساله می زنی
همه می دونن خون ما، وصل به رگهای شماست
همه می دونن شونمون، زخمی داغ کربلاست
هرجایی بریم آخرش، گریمون توی شور و شین
اینه که مستی می کنیم، فقط با ذکر یا حسین
سروده روح اله عیوضی
حسن مطلع رجب
خواهم امشب باز شیدایى کنم
از در رحمت تمنّایى کنم
تا شوم دور از تمام هرچه زشت
سیر، در گلزار زیبایى کنم
گرچه خوارم، دم ز گلها مىزنم
یاد گل، یاد گل آرایىکنم
مدت کوتاه عمر خویش را
صرف خدمت نزد مولایى کنم
از همین کوتاه خدمت، تاابد
زندگى در لطف و آقایى کنم
آمدم نوشم مىاز شیر و رُطب
بر در میخانه ماه رجب
اى رجب میخانه حیدر تویى
مِى تویى، باده تویى، ساغر تویى
طعم تو گردیده احلى من عسل
گوشهاى از وسعت کوثر تویى
راه درک لیلةالقدر على
بهر شیعه تا صف محشر تویى
ماه شعبان بر تو کرده اقتدا
باعث توفیق پیغمبر تویى
مطلعت زیباترین روز خداست
میزبان حجت داور تویى
حسن مطلع در تو باشد لطف یار
شد رخ زیباى باقر آشکار
او شعیب عترت پیغمبر است
باقر دریاى علم داور است
مفتخر بر نام او هستیم ما
این کلام یک امام و رهبر است
اول خیر آخر خیر اصل خیر
این محمد، سفره دار کوثر است
بى روایاتى که از او آمده
دین ما تا روز محشر ابتر است
سائل علمش مراجع گشته اند
وسعت علمش ز هرکس برتر است
او که باشد بهترین مولاى من
مادرش شد فاطمه بنت الحسن
مادرش از فاطمه تصویر داشت
دربرش آئینه تقدیر داشت
پاکتر از آب زمزم خُلق او
رزق و سهم از آیه تطهیر داشت
او که باشد دختر بیت کریم
حُسن بابایش در او تأثیر داشت
نِى به دامانش گرفته کودکى
او به دامان خضر راهى پیر داشت
تا کند مارا غلام درگهش
در نگاه چشم خود زنجیر داشت
ما غلام حضرت باقر شدیم
بر مَرام غیر او کافر شدیم
سروده جواد حیدری
نغمه عاشقونه
مرغ دلم می خونه نغمه عاشقونه
دلش می خواد همیشه تو حرمت بمونه
چه عطر دلفریبی چه بوی خوب سیبی
به قلب خسته من امام رضا طبیبی
وقتی که ای نگارم پا تو حرم میذارم
قسم به جون زهرا دل تو دلم ندارم
تو حرمت خدایی دلم میشه هوایی
شبای جمعه انگار تو خود کربلایی
رودل غبار و گرده اسیر صد تا درده
با این دل پریشون صحن وسرات چه کرده
زعا لمی گسستم دل به دل تو بستم
روز قیامت آقا منتظر تو هستم
حاجت دل همینه ای شاه بی قرینه
دلم می خواد که روزی منم برم مدینه
چه روضه ها که خوندم غم رو دلت نشوندم
با روضه های زهرا قلب تورو سوزوندم
شاعر:وحید قا سمی
قال رسول اله(ص): انا مدینه العلم وعلی بابها