کاش دیگه حرف وصیت نزنی
نگی از روضه های بی کفنی
هم می گی داغ بابا رو می بینم
می گی از اون روزای بی حسنی
غصه ی در و دیوار برام کمه!
چرا داری می گی از بی وطنی
داری می گی که حسین و می کشن
نمی مونه به تنش پیروهنی
این چه روزیه که قلب و می شکنه
که می گی به جام یه بوسه بزنی
کوفه و شام بلا بگو کجان
که من اونجا ندارم هم سخنی
وای من به مجلس حرامیان
که باشه میونشون همچو منی
مادرم تو رو خدا روضه بسه
که داری قلبم و از جا می کنی