تو ماه فاطمیه که شیعه بی شکیبه
پیام زهرا اینه آقام علی غریبه
دلم گرفته بونه می خوام برم مدینه
سینه بقیع درده به یاد زخم سینه
دلم می خواد الهی حاجتمو بگیرم
تو ماه فاطمیه با یا زهرا بمیرم
در و دیوار خونه قصه رو خوب می دونه
میگه دیگه محاله زهرا زنده بمونه
کاشکی مدینه بودیم ماها سیلی می خوردیم
تا که زهرا بمونه به پشت در می مردیم
یه مادری تو بستر خون از تنش رونه
دختر دل شکستش براش دعا می خونه
امام حسن تو کوچه رنگ از رخش پریده
با زینب هم نگفته تو کوچه ها چه دیده
نامردای مدینه جای نبی نشستند
تا پهلو رو شکستند دست علی رو بستند
سروده جواد حیدری
.
.
.
یکی بیاد تو کوچه کمک کنه به زهرا
قنفذ با تازیانه هی می زنه به زهرا
چراغ عمر زهرا سوسو دیگه نداره
شوهر دل شکستش سر به دیوار می ذاره
آی مردم مدینه وصیت من اینه
فقط علی مظلوم امیرمومنینه
سروده کمال مومنی
مظهر عصمت وحیا زهرا
سر مستوره خدا زهرا
ای متانت حیا وحجاب
برتو کردنداقتدا زهرا
انبیاء ورسل همه دارند
برتودست التجا زهرا
آسمانی ترین زن عالم
توکجاوزمین کجا زهرا
ای که تو بهرمرتضی بودی
همسری خوب وباوفا زهرا
چشم امید همه به سوی تو
نای هستی دراین نوا زهرا
روز محشر کرم نما وبگیر
زعنایت تو دست مازهرا
آرزویی زکودکی دارم
قسمتم کن تو کربلا زهرا
در دودنیا کرم نماومرا
زحسینت مکن جدا زهرا
سروده مجید رجبی
یاس باغ مصطفی بعد ازپدرخشکیده شد
از جفای ظالمان برگ وبر او چیده شد
آنقدر در ماتم بابا زجان ناله کشید
قوت هر روز وشب زهرا سرشک دیده شد
سروده مجید رجبی
صلاه العارفین زهراست زهرا
نجات السالکین زهراست زهرا
چه کس دارد چنین بانوئی ای حشر
برات الذاکرین زهراست زهرا
سروده محمود ژولیده
اگر زهرا نبود ایمان کجا بود
نزول کوثر و قرآن کجا بود
اگر زهرا نبود آیا جنان بود
بهشت و روضه رضوان کجا بود
سروده محمود ژولیده
چه بد بر حضرتش آزار دادند
به گنج سینه اش مسمار دادند
شرر افتاد بر بیتش ولیکن
بدست او امان النار دادند
سروده محمود ژولیده
گل آلاله مولاست زهرا
نه گل انسیه الحوراست زهرا
اگرچه پای تا سر درد و زخم است
علی راعشق سرتا پاست زهرا
سروده محمود ژولیده
لگد را چون تحمل کرد ای وای
مدال از سینه اش گل کرد ای وای
چه گویم از عبوری وحشیانه
که درب خانه را پل کرد ای وای
سروده محمود ژولیده
نیروی دوباره
میان بستر مرگم دعا گوی تو می باشم
اگرچه پهلویم بشکسته پهلوی تو می باشم
اگرچه ذوالفقارت مثل تو گوشه نشین گشته
من بشکسته بازو، بازوی تو باشم
جوان بودم قدم در خانه مهر تو بنهادم
شده مویم سپید و پیر گیسوی تو می باشم
گله از من مکن حیدر اگر روی از تو می گیرم
خدا داند که من شرمنده از روی تو می باشم
تو گفتی صبر کردم ورنه محشر زود می امد
تو می دانی مطیع امر نیکوی تو می باشم
نیاید کاری از دستم دگر من دست و پا گیرم
دعا گوی تو می باشم اگر چه زود می میرم
سروده جواد حیدری
خویشتن داری
خدا نکرده مگر قصد جان من داری
که زیر بالش خود دست بر کفن داری
من از تو چشم مدارا و ساختن دارم
زمن، تو چشم تماشا و سوختن داری
هزار حرف نگفته هنوز دارم لیک
تو یک کلام، خداحافظی زمن داری
من و هزار بهانه برای صحبت تو
تو و هزار سخن کز جدا شدن داری
به هم نریز عزیزم مرا، چو صورت خود
که با وداع تو سخت است خویشتن داری
تو فکر شستن رخت مباش و خوب بخواب
مگو که زخم گل انداز بر بدن داری
چه طول می کشد این شرح بوسه گاه حسین
مگر چقدر تو با دخترت سخن داری
اگر چه اب شدی ، باز فاطمه دارم
اگرچه خاک نشینم ابوالحسن داری
لباس عاطفه با لاغری نخواهد رفت
تو حس مادری خویش را به تن داری
رواست زلزله شهر را خراب کند
زرعشه ای که تو امروز بر بدن داری
تو خمس خود به خدا دادی و حلال حلال
حسین و زینب و کلثومی و حسن داری
اتاق گریه ندارد فضای حال تو را
زبسکه ناله و شکوی زمرد و زن داری
دهتیان به حصیری برآورندچه زود
توقعی که تو زین کهنه پیرهن داری
سروده محمد سهرابی
مرثیه
فغان کرد آسیای دستی او
که دشمن زد شرر بر هستی او
دل و دستاس می نالید چون رود
که دست او همیشه بر سرم بود
چه کرد ای اهل دل مسمار با او
فشار آن در و دیوار با او
که روزش رنگ شام تار بگرفت
کمک، در رفتن از دیوار بگرفت
چو زهرا دست بر دیوار می برد
قرار از حیدر کرار می برد
به اشک از محسن خود یاد می کرد
به جان می آمد و فریاد می کرد
از ان دامان زهرا پر ستاره است
که چشم او به سوی گاهواره است
علی می کرد شرم از روی زهرا
زروی و پهلو و بازوی زهرا
زدشمن بسکه زهرا تنگدل بود
به جای خصم او مولا خجل بود
سروده جواد حیدری
مفاتیح مستجاب
حرفی ،کلامی، مطلبی ، چیزی ، جوابی
ساکت از هر دفعه ای مثل کتابی
از چه نمی خواهی شفایت را بگیری
تو خود مفاتیح الجنان مستجابی
یک دست تر از رنگ نیلی ات ندیدم
در زیر این چرخ کبود و سقف آبی
امروز با دیروز خیلی فرق کردی
دیروز آئینه ولی امروز قابی
این خانه محتاج کمی نور است ،ورنه
تو رو بگیری یا نگیری آفتابی
با دست پخت تو سر سفره نشستم
وقتی نباشی تو، چه نانی و چه آبی
پروانه ها را گفته ام دورت نگردند
شاید شب آخر کمی راحت بخوابی
سروده علی اکبر لطیفیان
زخم سینه
به دلم افتاده مادر، یه روزی می آم مدینه
می زنم به سینه و سر، به یاد زخمای سینه
به دلم افتاده مادر، حاجت از خدا می گیرم
بر داغ محسن تو، تو مدینه من می میرم
کاشکی ما مدینه بودیم، به علی کمک می کردیم
تابوت مادرمونو، روی دوشمون می بردیم
یه سئوال مونده برامون، چرا ناله ای شدیده
تو کوچه همره مادر، مگه مجتبی چه دیده
***
کی دیده که مادری رو ، شبونه به خاک سپارن
بچه هاش هم نتون تا، صدا ناله در بیارن
کی دیده یه مرد جنگی، کمرش یهو بشه خم
برا همسر جوونش،بگیره ناله و ماتم
***
الهی توان ندارم، داغ زهرامو ببینم
داغ اون سخته میشه وقتی، پیش زینبم می شینم
سروده کمال مومنی
امشب دل دیوانه را دیوانهتر کرده خدا
بر هر دلى که عاشق است اینک نظر کرده خدا
نخل دل پژمرده را پر باروبر کرده خدا
تا کاسه ما پرکند ما را خبر کرده خدا
رحمت فراوان آمده ظلمت بپایان آمده
زیباترین مخلوق ربّ احمد نمایان آمده
او آمده تا رحمت حق را به ما اهدا کند
تنها زحق دم مىزند تا سرّ حق افشا کند
یعنى که نام شیعه را با مرتضى انشا کند
ما را گداى حضرت صدّیقه کبرى کند
اى کاش بتهاى دل آلودهام را بشکند
قادر بود تا عادت بیهودهام را بشکند
یک اربعین سال او نشست تا وحى حق نازل شود
سنگ عدو را مىخرید تا نهضتش کامل شود
با دست حیدر قصد کرد بتخانهها باطل شود
اى کاش لبخندى از او در عمر ما حاصل شود
با مقدم زیباى او خلقت تکامل یافته
عبدالمطلب در بر خود دستهاى گل یافته
آداب او آبادى دنیا و هم عقبى بود
فرمایشاتش جملگى برنامه مولا بود
یک دل مطیع و بندهاش آیا میان ما بُوَد
تا در رهش سیلى خورد این هدیه زهرا بُوَد
بى درد گر هستى برو گر اهل دردى خوش نشین
خود را کنار سفره پر برکت احمد ببین
فخرش بود بس حاصل ایثار او شد فاطمه
مانند مادر مهربان دلدار او شد فاطمه
زیباترین آئینه رفتار او شد فاطمه
بشکسته سینه محرم اسرار او شد فاطمه
گر چه محمد بانى میخانه کوثر بُوَد
او دستبوس فاطمه تا لحظه آخر بُوَد
در هر کجا میزد قدم بوده على پروانهاش
مانند حیدر کس نشد از صدق دل دیوانهاش
گوید على فخرم بود هستم غلام خانهاش
شکر خدا گردیدهام من ساکن میخانهاش
دلدار و دلبر مصطفى محبوب داور مصطفى
از عشق برتر مصطفى استاد حیدر مصطفى
اى کاش عکس روى او در چشم ما جامى گرفت
اشکش بروى نامه ما حکم امضا مىگرفت
اى کاش شیعه بیش از این با نام او پا مىگرفت
وحدت بود اینکه جهان الگو ز زهرا مىگرفت
دین و سیاست در همه بُعد جهان جارى شود
با این درایت یوسف صحرانشین یارى شود
سروده جواد حیدری