هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

اشعار امام حسینی محرم الحرام

ذکر خیر تو به هر جا شد ویادت کردیم

دست بر سینه به تو عرض ارادت کردیم


پادشاهی جهان حاجت ما نیست حسین

به غلامی در خانه ات عادت کردیم

 

زیر این بیرق پاک تو شبیه شهدا

دم به دم ما طلب جام شهادت کردیم

 

آه محزون چو کشیدیم به غمهای شما

طبق فرمایش معصوم عبادت کردیم

 

رحمت محض تویی ای همه ی رحمت حق

بر در خانه ی تو کسب سعادت کردیم

 

امر فرمود خدا بر غم تو گریه کنیم

ما به دستور عمل از حین ولادت کردیم

سروده ی رضا رسول زاده

***

دل را برای روضه ی اشکت مذاب کن

ما را برای کربوبلایت خراب کن

 

ای ناله ی گلوی تو معراج اولیاء

با داغ خود به سینه ی ما انقلاب کن

 

عمری گذشت و ما حرمت را ندیده ایم

این کهنه آرزو زکرم مستجاب کن

 

ما را فقط میان عزای تو می خرند

پس لااقل بخاطر زهرا صواب کن

 

ما از اجل مهلت دیگر گرفته ایم

بر ما نمانده مهلت دیگر شتاب کن

 

لب تشنگان جرعه ی اشک غم توایم

آقا بیا و دیده ما را پر آب کن

 

ای صاحب کرم, شی بی غسل و بی کفن

ما را گدای طفل صغیر رباب کن

سروده کمال مومنی

***

چشمم از داغ تو ای گل پرشبنم شده است

آسمان تیره و تار است محرم شده است

 

ابر و باد و مه خورشید سیه پوش شدند

فرصت گریه برای تو فراهم شده است

 

حق بده پشتم اگر خم شده از غصه ببین

قامت نیزه هم از این همه غم خم شده است

 

دو سه روزی شده از حال لبت بی خبرم

چه شده موی تو آشفته و درهم شده است

 

لب و دندان و سرو صورت تو خونین است

چشم هایت چقدر چشمه ی زمزم شده است

 

پیش از این لهجه زهرائیت اینگونه نبود

چند دندان تو ای قاری من کم شده است

سروده سید محمد جوادی

***

دیونه یه سر داره هزارتا دردسر داره

تو دلش برا حسین یک دل پر شرر داره

 

اگه دیونه دیدی بزار دیونگی کنه

کاری باش نداشته باش برا دلش خطر داره

 

آخه اون بجز حسین نمی دونه چیزی دیگه

داغ کربلا رو با غصه به رو جیگر داره

 

دیونه کار نداره عاقلا چی فکر می کنن

که براش چی فایده چه ها براش ضرر داره

 

اون فقط می فهمه که مادر ارباب و زدن

رو دلش داغ غم مادر و میخ در داره

 

دیونه روز نداره شبا دلش کربوبلاست

آرزوی دیدن شیش گوشه تو سحر داره

 

عاقلا همه بیاین دیونه ی حسین بشین

آخه دیونه شدن برا حسین ثمر داره

 

اگه دیدی دیونه ترس نداره توی دلش

یه یل شیری مثه علی رو پشت سر داره

 

دیونه تاب نداره شیش ماهه ای روببینه

آخه تو دلش غم رباب بی پسر داره

 

یا ابالفضل تا میگه جنون اون گل می کنه

دل خوشه برا خودش یه قرصی از قمر داره

سروده کمال مومنی

***

حرف مادرم هنوز تو گوشمه

که سند خورده ی عشقتم آقا

من با عشق تو یه روز شروع شدم

آخرش مرده ی عشقتم آقا

 

توی هندسه مربع ندارم

هرچی که اومده شیش گوشه شده

می گن این دنیا بزرگه ولی من

همه دنیام قده شیش گوشه شده

 

آدما می گن نمک گیر توان

من می گم خاصیت تربتته

معجزه کردی و گریه شد پدید

گریه هم خاصیت غربتته

 

من نفس می کشم از نگاه تو

تو هوای تو اسیر نفسم

انقده اسم تو فریاد می زنم

تا یه روز برات بگیره نفسم

 

تا که یک لحظه فراموشم کنی

توی سینه یک حسینیه زدم

واسه انتخاب اسم سردرش

بین اسم بچه هات مرددم

سروده میثم سلطانی

***

حسین جان هرچه بوده هرچه هستم

تموم زندگیمو با تو بستم

 

میون تربتم چشم انتظارم

بگیری از کرم آقا تو دستم

سروده کمال مومنی

***

منو تنها نذار در هر دو عالم

ببین آقا شکسته پرّ و بالم

 

من از تو شرمسارم ای حسین جان

اگر کم گریه کردم کن حلالم

سروده کمال مومنی

***

تموم عمرمو دادم برایت

که تا بنویسی اسمم را گدایت

 

جوونی رفت و این حسرت به دل موند

ندیدم عاقبت من کربلایت

سروده کمال مومنی

***

تا عشق تو در سینه ی ما بیدار است

پیمانه ی این سبوی ما پربار است

 

آغاز جنون و مستی هر شب ما

با نام مبارک تو ای دلدار است

سروده کمال مومنی

***

در دام بلایش همه در زنجیریم

با عشق و جنون دل خود درگیریم

 

یک روز بیاید و نگوئیم حسین

در سینه زنی برای او می میریم

سروده کمال مومنی

***

منو داغ غمت بیچاره کرده

همه بند دلم رو پاره کرده

 

صدای ناله ی زهرا یه عمره

منو تو هیئتا آواره کرده

سروده کمال مومنی

***

نکند گریه برای غم تو کم بکنم

سینه را جز به عزای تو فراهم بکنم

 

همه ی ترس من این است که اندر عرصات

خجلت از فاطمه در عرش معظم بکنم

 

کاش زهرا نظری سوی دلم اندازد

دیده را با نظرش چشمه ی زمزم بکنم

 

من فقط دلخوش این رخت سیاه و علمم

که برایت همه شب ناله و ماتم بکنم

 

همره کعبه سیه پوش غمت کاش شوم

همه جا را حرم و ماه محرم بکنم

 

روضه خوانی کنم و یاد ابالفضل کنم

یاد خشکی لب ساقی علقم بکنم

 

حسرت کربوبلا را به دل آتش بزنم

تا چنین صحن تو در دیده مجسم بکنم

 

کی شود در وسط روضه خرابم بکنی

پای هر سینه زدن ذکر دمادم بکنم

 

کفش عشاق تو را جفت کنم تا اینکه

روضه را پا قدم حضرت خاتم بکنم

 

کاش با ذکر تو در کنج خیام تو حسین

شورش محتشمی باز به عالم بکنم

سروده کمال مومنی

 

شعر ولادت با سعادت حضرت امام حسین علیه اسلام

ای اتصال نوری ما تا خدا حسین

بی تو نبود خلقت ما کیمیا حسین

ای نور تو امانت اصلاب شامخه

گشتی شهود خلق وعیان شدخدا حسین

دنیا و آخرت به جمالت جلا گرفت

عالم حجاب محض و تو بدر الدجا حسین

روشن تر از درخشش خورشید مشرقین

در جان ماست نور جمال شما حسین

تسلیم عشق هول قیامت نمی چشد

ای سایه ی ولای تو تایید ما حسین

بی تو بشر قابل ذکر و ثنا نبود

تو آمدی و شد گل ما بر ملا حسین

خیل ملک به طینت ما سجده کرد وگفت

مسجود ماست آیه ای از هل اتا حسین

هر جا که هست نور خدا سجده واجب است

آری به پیشگاه خدا سجده واجب است

بی تو اله نور پرستش نمی شود

رب جلی بدون تو کرنش نمی شود

ای باطن حقایق واسرار لو کشف

در ذات دین بجز تو سفارش نمی شود

دستی نمی رسد به تو الا المطهرون

بی دست تو تکامل و جوشش نمی شود

عشق حقیقی دل مومن ولای تست

با تو خیال عشق مشوش نمی شود

ای صورت گذشته و آینده دست تو

بی پاسخت ز نزد تو پرسش نمی شود

هرگز پیمبری به مقام پیمبری

بی اشک روضه ی تو پذیرش نمی شود

ای ساقی سبوی شهادت اراده کن

جان را اراده کن که به کوشش نمی شود

آن ساغری که پرده ی پندار می درد

ما را ز خویش تا به سر دار می برد

دل را شعاع جلوه ی جانان عوض کند

غم را نگاه مست طبیبان عوض کند

مستی کجا و باده ی هجده عیار عشق

جان را پی امام شهیدان عوض کند

عشقت چو پیش دوزخیان عرضه میشود

صدها زهیر خیمه به رضوان عوض کند

ای از  نسیم یکدم تو نو بهار ها

نامت مسیر گردش طوفان عوض کند

ما از ره تراجمه الوحی می رویم

دل را صدای ناطق قرآن عوض کند

آن را که از مسیر تو بیرون نهد قدم

هر روز رنگ چهره ی ایمان عوض کند

باور نمی کنیم به جز بِر والدین

نیکی به تو مسیر گناهان عوض کند

رفتار تو معلم رفتار انبیاست

گفتار تو ملین دلهای اولیاست

ای گاهواره ی تو همان کشتی نجات

ما را رسان به ساحل سرخابی فرات

جبریل در ترنم لالایی تو دید

مادر گرفته بود به نجوای کربلات

قامت بلند از چه به کوته ترین زمان

طاقت نداشتی به رحم مادرت فدات

از بس نوای العطش تو بلند بود

خشکیده شیر مادر مظلومه ات برات

گفتا مرا به تشنه جگر حاجتی نبود

گفتند این گلوست همان چشمه ی حیات

گفتا مگر که گریه کنی دارد این پسر

گفتند تا قیام قیامت چو امهات

گویا ز راز سینه ی مادر شنیده ای

سازم نثار، کودک شش ماهه ای به پات

مهدی بیاید و تو خطاب از حرم کنی

رجعت بیاید و تو علی را علم کنی

ای خوی تو به نرمی احساس فاطمه

وی لهجه ات ز گرمی انفاس فاطمه

ای وارث شجاعت وجود پیمبری

دست کرامتت گل احساس فاطمه

آن صورتت که صورت تمثیلی خداست

یک جلوه است از دل حساس فاطمه

ای سرو ناز باغ علی زودتر ببال

شاید کمک شوی تو به دستاس فاطمه

چندان مجال نیست به این روز های خوش

وای از هجوم دشمن خناس فاطمه

بعد از عروج فاطمه نیلی شوند باز

باغ شکوفه های گل یاس فاطمه

روز ی که خون زاده ای ام البنین چکد

عباس اوست حضرت عباس فاطمه

با عاشقان سخن زجدایی ملال نیست

تا عصر کوفه فاصله بیش از هلال نیست

سروده ی حاج محمود ژولیده

ارثیه سبز

غم تو ارثیه سبز دو چشم ترمان

آمده سینه به سینه شده بال و پرمان

بهترین حال عبادات بهشتی شده ها !

کشته اشک فدایت پدر و مادرمان

زیر این سقف حسینیه نشستیم و شدیم

همنفس با نفس قدسی پیغمبرمان

شب اول وسط  روضه به معراج رسید

صد مسیح از بغل آتش خاکسترمان

لحظات شب قدر است که از پیش خدا

تا زمین پهن شده سفره پهناورمان

ای همه حیثیت عالم و آدم ، آقا !

سایه پرچم تو کم نشود از سرمان

تا به امروز نشد ، فاطمه اما حتما

سحر یک شب جمعه به حرم می برمان

سروده علیرضا لک

شعر ولادتی اباعبدالله الحسین

امام عاشورا

اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند

ولی برای پریدن زمانمان دادند

خبر دهید دوباره به بال فطرس ها

مجال پر زدن آسمانمان دادند

به احترام ملائک امانت حق را

به دست فاطمه ی مهربانمان دادند

بدون واسطه امشب کنار سجاده

تمام حسن خدا را نشانمان دادند

قسم به بوسه ی لبهای سبز پیغمبر

برای بردن نامت زبانمان دادند

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

برای آنکه بیابیم ما خدایت را

گرفته ایم نشانی ردَپایت را

برای آنکه به سمت خدایشان ببری

گرفته اند ملائک نخ عبایت را

دل خدای تو هم تنگ می شود ای آقا

نمی شنید اگر یک شبی صدایت را

فرشتگان مقرب هنوز حیرانند

تو را به سجده درآیند یا خدایت را

زمین به دور خودش چرخ می زند تا که

نشان دهد به سماوات کربلایت را

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

خدای عشق به مژگان تر کشید تورا

به وقت نافله های سحر کشید تورا

نه از برای زمین ها و آسمانها بود

فقط برای خودش بود اگر کشید تورا

تو را مشاهده کرد و اسیر رویت شد

که از جمال خودش خوب تر کشید تورا

تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی

که زینب آمد و یکباره سر کشید تورا

برای آنکه نشان زمینیان بدهد

سوار نی شدی و در سفر کشید تورا

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

تو آسمان بلندی و ما کبوتر ها

نمی رسند به بالای بامتان پرها

بدون بردن نام تو بی نتیجه بود

توسَل سر سجاده ی پیمبرها

شریعت از سخن تو حیات می گیرد

تویی که جاذبه بخشیده ای به منبرها

تو جای خود که قیامت کسی نمی داند

کجاست حدَ نصاب نوکرها

تو مثل کعبه‌ی سیَار آسمان بودی

که در طواف تو بودند جمله‌ی سرها

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

تو بی کران، تو بلندی، تو آسمان، تو صعود

تو آفتاب، تو دریا، تو آب هستی و رود

حکایت من و چشمم حکایت عبد است

حکایت تو و چشمت حکایت معبود

و قبل از آنکه شود جبرئیل حاجی عشق

کبوتر حرمت بود و کربلایی بود

یکی ز گریه کنان مُحرمت موسی

یکی ز مرثیه خوانان ماتمت داود

به نیَت همه‌ی خانواده ی پیغمبر

(حسین منی انا من حسین )می فرمود

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

رسیده است  زمان غروب عاشورا

چه می کشد زوداع تو زینب کبری

تو روی شانه‌ی جبرئیل منزلت داری

به زیر این همه نیزه چه می کنی آقا ؟

میان این همه که رو به پایین اند

صدای زینب کبراست می رود بالا

حسین توست جدَا ولی بدون سر است

مُرمّل بدماء و مُقطّعُ الأعضا

کنار چشم ملائک به سمت تو خم شد

گذاشت روی گلوی بریده لبها را

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

 سروده علی اکبر لطیفیان

 

***

دخیل باده

فقیر روی حسینم که قبله ام عشق است

گدای کوی حسینم که قبله ام عشق است

به لطف دوست منم از تبار احبابش

محب کوی حسینم که قبله ام عشق است

به رسم عشق دعا گوی جمع عشاقم

که راه پوی حسینم که قبله ام عشق است

چو پرچمی که نشان از طریقتی دارد

رهی به سوی حسینم که قبله ام عشق است

سر قنوت نماز هر آنچه می گویم

به گفتگوی حسینم که قبله ام عشق است

من از سبوی ولایت شراب می نوشم

خراب خوی حسینم که قبله ام عشق است

مرا پناه به جز کشتی نجاتش نیست

پناه جوی حسیننم که قبله ام عشق است

حسین کیست که در هر بلا هوَالتسلیم

همان در صف قالو بلا هوَالتسلیم

من از دیار حبیبم که مست دلدارم

هزار بار برای حسین جان دارم

 من آن غلام سیاهم که رو سفید شوم

چو سر به خاک قدوم حسین بگذارم

ز جان نثاری عابس گرفته ام الهام

که در جهاد شجاعانه راه بسپارم

منم که فطرس پر سوخته به محضردوست

همیشه وقت سلامش گرفته آمارم

قسم به بوسه احمد به زیر غبغب او

برای بوسه ای از گرد پاش بیمارم

به زلف باد صبا آشیانه می سازم

که هست حامل انفاس قدسی یارم

دخیل باده ی سقَای تشنه می بندم

چنانچه تشنه ی صهبای آن علمدارم

خوشم که بر سر خود تاج انَّما دارم

ز ال فاطمه ارباب انبیا دارم

زکوی دوست خوشم هر بلا بگیرم من

دلی دهم جگری مبتلا بگیرم من

هزار سر شوم و روی نیزه بنشینم

پیاله‌ای چو ز جام بلا بگیرم من

به اعتبار چهل سال نوکری اینک

سزاست تذکره ی کربلا بگیرم من

خدا نیاورد آندم که در همه عمرم

به غیر راه شهیدِ ولا بگیرم من

نه در خوشی بشوم گم نه در بلا ناشکر

پیام لطف زهر ابتلا بگیرم من

پل صراط که مشکل ترین گذرگاه است

به سادگی ز حبیبم صلا بگیرم من

چوداد  فاطمه هم وزن موی او نقره

نشسته ام ز قدومش طلا بگیرم من

سئوال رزق خدا هم سلیقه می خواهد

گدا زلقمه از آن عقیقه می خواهد

میان خانه ی زهرا عجب صفایی بود

سرور و شور و شعف ورد آشنایی بود

ز طاق عرش معلَی ستاره می بارید

هبوط نور در آن بیت روشنایی بود

ز آسمان به زمین نه که از زمین به سما

شعاع تابش خورشید ماجرایی بود

قدوم عرشی سلطان عشق در یثرب

به روی بال ملائک عجب خدایی بود

پای روضه از آنجا گذاشت پیغمبر

که بوسه زد به گلویش چه روضه هایی بود

به سینه می فشرد مصطفی حسینش را

که روی سینه ی احمد چه کربلایی بود

چه مایعی زسر انگشت جد خود نوشید!

زرنگ آن می الوان لبش حنایی بود

ولادت پسر فاطمه تماشایی است

شهادت پسر بوتراب غوغایی است

سروده محمود ژولیده

شعر ولادت حضرت اباعبداله الحسین علیه السلام

نفس کرامات

ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی

در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی

ای العطش ترانه ی قبل از ولادتت

مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی

ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشک شد

از بس که بود صوت تو سوزان خوش آمدی

گریه مکن که کشته اشک خدا شدی

خون خدا ! به جمع شهیدان خوش آمدی

اشک تو از تلاطم دریاست بیشتر

ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی

میلت لبن زدست پیمبر مکیدن است ؟

ای جرعه نوش ختم رسولان خوش آمدی

اینجا مدینه است سر آغاز کربلا

شش ماهه ! آمدی ؟ چه شتابان ؟ خوش آمدی

اینگونه که تو سر زده از ره رسیده ای

گویا حدیث غربت مادر شنیده ای

دریای رحمتی که به آیات گفته اند

چشمان تست جان روایات گفته اند

طوفان ترنُمی ز نفسهای گرم تست

این را یکی زخیل کرامات گفته اند

چشم طمع به دست کریم تو بسته اند

آنانکه از بضاعت مزجات گفته اند

صدها هزار حور و ملک مدحت ترا

با صد هزار فخر و مباهات گفته اند

آئینه را مقابل بابا گذاشتی

وقتی سخن زمومن و مرآت گفته اند

پیش از فَیاسُیوف خُذینی به محضرت

شمشیرها سلام ملاقات گفته اند

آنانکه با نوای تو پیمان گذاشتند

لبیک تو به نغمه ی هیهات گفته اند

ای عالمی فدای تو لبیک یا حسین

گوید به تو خدای تو لبیک یا حسین

تو کوه نور را به تماشا کشیده ای

موسی و طور را به تماشا کشیده ای

باید حدیث عشق تو فهمید و جان سپرد

درک و شعور را به تماشا کشیده ای

از بس نبی به غبغب تو بوسه بوسه زد

جشن و سرور را به تماشا کشیده ای

استادگی کوه ز اوج وقارتت

مجد و غرور را به تماشا کشیده ای

با استقامتی که تو داری به راه عشق

قلب صبور را به تماشا کشیده ای

هر کس تو را شناخت خدا را شناخته

درک و حضور را به تماشا کشیده ای

بعد از پدر وجود امامان ز نسل تست

صبح ظهور را به تماشا کشیده ای

تو با شفای فطرس بشکسته بال وپر

غلمان و حور را به تماشا کشیده ای

با قطره های آب ز دست مبارکت

چشمان کور را به تماشا کشیده ای

نجوایت از حبیب مسیحی دوباره ساخت

تا نفخ و صور را به تماشا کشیده ای

بی خود نبود محرم اسرار شد زهیر

رمز عبور را به تماشا کشیده ای

با روضه ات قیامت کبرا بپا مکن

شور و نشور را به تماشا کشیده ای

ای هم اراده ی تو خدا یابن بوتراب

توحید نیست از تو جدا یابن بوتراب

ای آبشار چشم غزل یا اباالعطش

وی اعتبار صبح ازل یا اباالعطش

نو شانده ای به لشکر خود روز تشنگی

شیرین تر از شراب عسل یا اباالعطش

حبَ تو هم پیاله ی حبَ خدا حسین

ای تشنه ات تمام ملل یا اباالعطش

شش ماهه ی تو ساقی آب حیات شد

وقتی چشید طعم بغل یا اباالعطش

طفل رضیع سخت تر از ذوالفقار شد

وقتی رسید روز عمل یا ابا العطش

 سقَای تو به تیغ امان نامه کشته شد

 این شرم داشت هُرم اجل یا ابالعطش

آخر به روی ماه امان نامه می زنند؟

ماه حرم کجا و دغل یا ابالعطش

ای اکبرت پیمبر اعظم به کربلا

احمد نداشت این همه یل یا اباالعطش

گر زینب تو آینه ی فاطمی نبود

بودی تو بی شبیه و بدل یا اباالعطش

بی پنج تن مباهله ات با صفا نبود

آورده ای مثل به مثل یا اباالعطش

این کوفیان همان سپه نهروانی اند

دارند بغض روز جمل یا اباالعطش

ای دجله و فرات عطشناک حنجرت

آب حیات مانده ز امساک حنجرت

زیبا ترین ترانه دم نینوای تو

قالوا بلی همان شرف کربلای تو

نجوای استغاثه ات آهنگ نوحه داشت

وقتی رسید سینه زن خیمه های تو

تو یک تنه تمام طنین ولایتی

قرآن نشسته با همه عترت به پای تو

بی عشق تو بهشت خدا فلسفه نداشت

احیا گر ولای علی شد ولای تو

دین خدا بدون تو بی سرنوشت بود

ای تا بهشت دین خدا مبتلای تو

دین خدا که تکیه گهش نیزه ی تو بود

احیا شد از غریب ترین روضه های تو

از ساربان ناقه ی بی ساربان مپرس

شد تازیانه قاتل نام و صدای تو

بی خود نبود بر همه اعضات بوسه رفت

تکثیر شد به کرب و بلا  دست و پای تو

تیغ ستم گلوی تو را شرحه می کند

جاری است در گلوی تو خون خدای تو

در خون خویش غسل شهادت کنی حسین

ای بی کفن  فدای تو و بوریای تو

روز ولادتت به تن تو حریر بود

روز شهادتت کفن تو حصیر بود

سروده محمود ژولیده

پس کی ما رو به کربلات می بری حسین جان

این دو شعر هم به عشق بچه های هیئت مثل آقا جواد حیدری شیخ رضا جعفری و اکبر لطیفیان و بقیه بر و بچه های هیئته که دارن می رن کربلا خدا کنه مارو هم یاد کنن.

مقصد مرغ دل من طواف گنبد طلات

کعبه عشق ما شده شش گوشه کرب وبلات

آرزو دارم که شبی گوشه دنج حرمت

به سینه و سر بزنم با گریه بر درد وغمت

میدونی نذر دل چیه ای آ قای مهربونم

وقتی رسیدم تو حرم روضه*رقیه بخونم

شبای جمعه بوی سیب تو حرمش غوغامیشه

شمیم عطر گل یاس روضه خون زهرا میشه

مادر مهربون تو غریب نوازی می کنه

پرچم سرخ حرمت با دلا بازی می کنه

رقص جنون عاشقات هروله بین الحرمین

ذکر لب هر عاشقی یا کاشف الکرب حسین

سروده وحید قاسمی

***

تو لحظه های آخر وقتی دارم میمیرم

ترسم اینه که مزد نوکریمو نگیرم

ترسم اینه دم مرگ چشم انتظار بشینم

تنها باشم آقاجون روی تو رو نبینم

عیبی نداره آقا اگه نیای کنارم

باختم قمار عشق و دیگه چیزی ندارم

آقا خودت رو عشقه کر ب و بلا تو عشقه

قربون رنگ چشمات خال سیا تو عشقه

وصیتی نو شتم درد و دلایی داشتم

تموم که شد تو جیب پیرهن سیاه گذاشتم

سفارشا رو کردم تا که همه بدونن

پیش جنازه من روضه ها تو بخونن

گفتم رو پیکر من یه قطره آب نریزین

والله راضی نیستم توی کفن بپیچین

منی که عمری خوندم آقام کفن نداره

خیلی بده برا من کسی کفن بیاره

سه روزی پیکرم رو رها کنید تو آفتاب

روی لبم بذارید تربت پاک ارباب

سنگ مزار نمی خوام قبر گرون نمی خوام

واسه نشونی داشتن یه سایبون نمی خوام

فقط بالای قبرم یه شا خه یاس بکارید

پرچم یا رقیه بالا سرم بذارید

گاهی شبای جمعه بیاین سر مزارم

روضه برام بخونین هیچی لازم ندارم

سروده  وحید قاسمی

زینت دامان رسول

 

گر عشق تو در قلب بشر خانه بگیرد                     

                                       گنجی است، که جا در دل ویرانه بگیرد
در منزل اجلال تو، در حال خبردار                        

                                                جبریل امین، پرده آن خانه بگیرد
برگرد حریم تو، که دست طلب ماست                    

                                چون دامن شمعی است، که پروانه بگیرد
از لشگر شیطان، دگر این دل نهراسد                  

                                           گر قلب مرا عشق تو جانانه بگیرد
مستانه بکوبد به سر هر دو جهان پای                    

                                  از دست تو هر شخص که پیمانه بگیرد
جز رشته انس تو دگر سلسله ای نیست              

                                         تا این که قرار این دل دیوانه بگیرد
عشق تو، ز هر کس که خریدار غم توست          

                                                اول، دل او بابت بیعانه بگیرد
دیگر به عطای دگران، نیست نیازش                    

                                      هر کس که ز تو مزد کریمانه بگیرد
نگذاشت فداکاری تو، سنگر دین را                       

                                         با زور و ستم، زاده مرجانه بگیرد
از غیرت عشق تو، همه خیمه گهت سوخت          

                                 می‌خواست حریم تو، چو بیگانه بگیرد
پاس ادب توست، که عباس نگهداشت                  

                                            تا دورتر از قبر تو کاشانه بگیرد
چون زینب تو کیست که در قید اسارت                  

                                        دست همه اطفال تو مردانه بگیرد؟
حیف است، که ای زینت دامان پیمبر                    

                                         بر نیزه، سرت، گرد، غریبانه بگیرد
حیف است، از آن زلف، که زهرا زده شانه             

                                      سر پنجة دشمن عوض شانه بگیرد
حیف است، که بر بوسه گه جد تو احمد               

                                     خاکستر و خون، روی تو ریحانه بگیرد
ویرانه بهانه است، که می‌خواست رقیه                

                                              از چهرة تو، بوسه یتیمانه بگیرد
رخصت بده این مرغ دل زار علی را                   

                                                 تا در حرم محترمت لانه بگیرد