هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

شعر و مرثیه های هیئتی شهادت حضرت رقیه بنت الحسین(ع)

گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز

جای سیلی زروی گونه من پاک نشد!
ردشلاق بروی کمرم هست هنوز

می توانم بخداباتو بیایم بابا
جان زهرا کمی ازبال وپرم هست هنوز

گفتم ای دختر شامی برو وطعنه نزن
سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز

منکه از حرمله وزجر نخواهم ترسید
دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز

گفت که می زنمت اسم پدرراببری
گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز

همه دم ناز کشیدو به دلم تسکین داد
جای شکر است که عمه به برم هست هنوز

بازمین خوردن من دیده خود می بندد
شرم در چهره ساقی حرم هست هنوز

خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟
همه خاطره ها در نظرم هست هنوز

غصه معجر من رانخوری بابا جان
پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز
سروده ی  مهدی نظری

 

×××

من از این رنج و بلا جان میدهم
از مصیبت ها خدا جان میدهم

تو که رفتی اشک در چشمم نشست
چون شدم از تو جدا جان میدهم

عمه بالای بلندی داد زد
تا که گرید بر شما جان میدهم

یک نفر انگشت و انگشتر ربود
رفت چون غارت ردا جان میدهم

تا که راس خونی و زخمی تو
دیده ام بر نیزه ها جان میدهم

زیر مشت و ضربه پای عدو
عمه جایم شد فدا جان میدهم

خنده ها کردند دخترهای شام
گفته اند هستی گدا جان میدهم

از سر شب من که دلتنگت شدم
گفته ام بابا بیا جان میدهم

بار دیگر چون تو را من دیده ام
نذر من گشته ادا جان میدهم

تو حلالم کن مرا ای عمه جان
در خرابه جا به جا جان میدهم
 سروده ی جواد قدوسی


 ×××

از پشت بام بر سرمان سنگ می زنند
بر زخم کهنه ی پرمان سنگ می زنند

وقت نزولِ سوره ی توحید بر لبت
ابلیس ها به باورمان سنگ می زنند

وقتی که سنگشان به سر نی نمی رسد
سمت سکینه خواهرمان سنگ می زنند

ازپای نیزه فاطمه را دور کن پدر!
این کورها به مادرمان سنگ می زنند

بغض علی بهانه ی خوبی برایشان
حتی به سوی اصغرمان سنگ می زنند

آن دختری که با پدرش رفت و دور شد...
در کربلا جهیزیه اش جفت و جور شد

گفتم : که کاخ مستی تان پایدار نیست
مردم لباس خاکی ما خنده دار نیست

مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نیست

ای بزدلان! ز بام به ما سنگ می زنید
در دستهای بسته ی ما ذوالفقار نیست

در سختی و بلا به خدا تکیه می کنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست

خونش به جوش آمده عباس؛ بس کنید
پای سر بریده که جای قمار نیست!

خون گریه می کنی!؟ به تو حق می دهم
دیگر وسط  کشیده شده حرف  آبرو

یاقوت سرخ باور من را فروختند
بازار شام معجر من را فروختند

آهسته گریه کن پدرم! نشنود عمو
چادر نماز مادر من را فروختند

از بسکه فکر منفعت این چپاولند
با خون و پوست، زیور من را فروختند

سودی نداشت زلف پریشان و سوخته
با یک نظر گلِ ِ سرِ من را فروختند

با چند ضربه چوبِ حراجِ کنار طشت
الماس اشک خواهر من را فروختند

کار از تمسخر لب یحیی گذشته است
از خیزران بپرس چه برما گذشته است
 سروده ی  وحید قاسمی

 

×××

جهان بدون وجودت خرابه عدم است
خرابه با گل رویت وجود دم به دم است

به چشم کودک عاقل مرا نگاه مکن
کسی که عشق ندارد به عقل متهم است

هزار کعب نی و دشنه گر قلم گردند
برای گفتن یک ضرب تازیانه کم است

میان خنده این چشمهای بی پروا
یتیم را به تماشا گذاشتن ستم است

بگو برای چه دشنام می دهند مرا؟
رقیه ترجمه زخمهای محترم است
سروده ی رضا جعفری

 

×××

مرهم کنون به زخم رسیده چه فایده !
بابا سرت رسیده بریده ؟ چه فایده !

 

امشب که آمدی به خرابه ببینمت
سویی نمانده است به دیده چه فایده


تو آمدی که بوسه زنی جای سیلی ام
با این لب بریده بریده چه فایده


می خواستم به پای تو خیزم پدر، ولی
قدم شبیه عمه خمیده چه فایده


از دست های پر ورمم چه توقعی است
از پای روی خار دویده چه فایده


گیرم که گوشواره برایم خریده ای
من لاله گوش هام بریده چه فایده


گفتم که عشوه می کنم و ناز می خری
حالا که رنگ و روم پریده چه فایده


می خواستم فقط تو کشی دست بر سرم
رفتی و دست غیر کشیده چه فایده
سروده ی رضا رسول زاده

 

×××

وقتی که پدر سه ساله اش را می دید
هفتاد و دو سر به روی نی می لرزید


 شلاق و شب و تاول سرخ پایش...
 تنها به خدا فقط خدا می فهمید
سروده ی اقبال نوری

×××

زهراست خودش، بسکه کرامت دارد

غوغاست اگر، سه ساله قامت دارد

 

روزی که حسین قیامتی می سازد

دردانه ی او، خودش قیامت دارد

سروده ی کمال مومنی

×××

یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت


سوزش موی سرم بابا طبیعی گشته است
میرسید از پشت سر موی سرم را می گرفت


از سر لج بازی اش... تا گریه ام در آورد
گاه پس میداد و گاهی - چادرم را - می گرفت


محض سوغاتی برای دخترش با یک تشر
هم النگوها و هم انگشترم را می گرفت


در نمی آورد ز گوشم گوشواره ، می کشید
آنقدر که خون تمام معجرم را می گرفت


آن لگدهایی که میزد می نشست برصورتم
قدرت بینایی چشم ترم را می گرفت
سروده ی علیرضا خاکساری

×××

چوب مزن تو ای لعین، این سربابای من است

مزن تو بر لبش چنین، این سربابای من است

 

همیشه بوده بر لبش، ز روز خردسالی اش

بوسه ی ختم مرسلین، این سر بابای من است

 

چرا همه دور سرش، جمع شدید از جفا

سرش زدید بر زمین این سربابای من است

 

چگونه من نسوزم از، دیدن خشکی لبش

فاطمه جان بیا ببین، این سربابای من است

 

مگر حسین تشنه لب، عزیز مصطفی نبود

مزن به او تو چوب کین، این سربابای من است

 

خدا ببین چه می کنند، به این سر مطهرش

شدم ز داغ او غمین ، این سربابای من است

سروده ی کمال مومنی

×××

 

خاک قدمِ رقیه باشی عشق است

زیر علمِ رقیه باشی عشق است

 

با مهدی صاحب الزمان از ره لطف

یک شب حرم رقیه باشی عشق است

شاعر ناشناس

×××

هر جا سخن از رقیه جان می آید

صوت صلوات عرشیان می آید

 

در مجلس این سه ساله من معتقدم

عطر خوش صاحب الزمان می آید

شاعر ناشناس


ژولیده محبت

«« اولین بار که با مادرم در مجلس عزاداری امام حسین(ع)شرکت کرده بودم، من زار زار گریه کردم و در آن هنگام در قلبم جرقه‌ای زد که‌ ای کاش می‌توانستم من هم در مدح و ثنای این بانوی دو عالم شعر بگویم در همانجا از بی‌بی‌خانم فاطمه(س) خواستم مرا کمک کند و همان هم شد.یک شب خوابیده بودم در خواب دیدم وارد مجلسی شدم که بزرگان همه جمع بودند و در مدح اهل بیت شعر می‌گفتند. در میان آنها بشیر و شهریار را دیدم که مورد عنایت اهل بیت قرار گرفتند، خیلی ناراحت شدم که چرا من نباید شعر بگویم، در یک لحظه یکی از بزرگان مرا به اسم صدا زد و گفت، حسن کوچک هم شعر بخواند. صبح آن روز که از خواب بیدار شدم، بی‌اختیار شعر مثل باران از دهانم خارج می‌شد و من که در آن زمان ۱۲ سال بیش نداشتم، شروع کردم به نوشتن اشعاری که می‌سرودم، روز به روز بیشتر از محبت اهل بیت (ع) به خصوص فاطمه زهرا (س) و سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) بهره‌مند شدم.»»

                                  

                                             www.nasr19.ir 

اینها را محمد حسن فرح بخشیان میگوید و از آن زمان او را ژولیده نامیدند که بعد از آنکه در خرداد سال ۴۲ در مدرسه فیضیه پای منبر امام خمینی(ره)تنها دو بیت شعر سرود، دستگیر و به زندان ساواک قم برده شد.

پیـام مردم ایران در این جهـــان این اسـت           سـکوت در بر ظالم، خـلاف آییـــن است

 چـو دید عکس خمینی، به خود بگفتا شاه          کسی که کاخ مرا زیر و رو کند، این است!

۱۵ روز زیر شکنجه دژخیمان ماند و بعد از آن به بند یک زندان قصر منتقل شد. بعد از چند روز در بین راه بند، تا محل بازپرسی، آیت‌الله طالقانی او را می بیند و به دژخیمان میگوید،” این ژولیده ی شوریده ی خاکی را از کجا آوردید”

درونمایهٔ اغلب سروده‌هایش مذهب، مدح اهل بیت، انقلاب و جنگ ایران و عراق می‌باشد اما بسامد شعر عاشورایی در اشعار ژولیده قابل ملاحظه است و عشق او به حسین علیه السلام و ارادتش به حضرت زینب سلام الله علیها موج میزند.تا کنون بالغ بر ۳۰ اثر دارد و برخی از آثارش بیش از ۱۵ بار تجدید چاپ شده‌است.در اینجا چند شعر از کتاب سفینه نور  و چند بیت از دیگر اشعارش را قرار دادیم باشد که ژولیده شوید…

www.nasr19.ir

وداع ابا عبد الله علیه السلام

الهی بهر تسلیم و رضای تو سری دارم/بده فرمان که بر پیکر سر فرمانبری دارم

بر آن عهدی که بستم پای بستم پس بکن مستم/که از فرط خماری در کف خود ساغری دارم

تو گفتی سنگر آزاد مردی تشنه ی خون است/برای دادن خون من علی ِ اکبری دارم

تو گفتی قصد انسان سازی نسل جوان دارم/جوانان را بگو مانند قاسم رهبری دارم

تو گفتی گلشن دین تشنه است و آب میخواهد/بگو پیر عطش را ساقی آب آوری دارم

تو گفتی اعتبار هر سند باشد به امضایش/برای مهر و امضا خون حلق اصغری دارم

تو گفتی بهر قد، قامت قیامت قامتی باید/قیامت کن به پا چون سرو قامت پیکری دارم

تو گفتی ساربان از بهر کارش مزد میخواهد/به جای مزد او انگشت با انگشتری دارم

تو گفتی بهر زینب نیزه ی دشمن سری باید/برای نیزه داران من سر سوداگری دارم

تو گفتی رمز تکمیل شهادت ها اسارت هاست/مهیای اسیری همچو زینب خواهری دارم

تو گفتی نیلگون از ضرب سیلی صورتی خواهم/بگو با مادرم زهرا سه ساله دختری دارم

چند شاعر را فرا می‌خوانند که بیایید برای خانه کعبه که پارچه مشکی روی آن انداخته بودند شعر بگویند: همه شعرشان را سرودند و ژولیده هم سرود:

(با تلخیص)

عالم همه مست از گل رخسار حسین است/ذرات جهان در عجب از کار حسین است

دانی که چرا خانه حق گشته سیه‌پوش/یعنی که خدای تو عزادار حسین است

جن و ملک و حور و پری در طلب فیض/مامور پذیرایی زوار حسین است

دانی که خرید از دل و جان، جان ِ جهانی/با دادن جانی به جهان کار حسین است

هر کس به جهان گشته گرفتار نگاری/عمری است که ژولیده گرفتار حسین است

یا حسین علیه السلام

(با تلخیص)

یا حسین از تو خدا قدر و بها می خواهد/عهد بستی و برآن عهد وفا می خواهد

بار بربند که هفتاد و دو قربانی را/حق به قربانگه تسلیم و رضا می خواهد

بار بربند برو کرببلا همچو خلیل/که خدا ذبح عظیمی به منا می خواهد

آب زمزم تو مخور آبروی آب بخر/کز بقای تو حسین آب بقا می خواهد

مجتبی منتظر دیدن روی پسر است/قاسمش را ببر آنجا که خدا می خواهد

تا بکوبد علم فتح به باب عرفات/دست عباس ِ علمدار جدا می خواهد

شیر خوار تو چنان تشنه ی دیدار خداست/عوض شیر ز تو تیر ِ بلا میخواهد

گفت ژولیده که جبریل نداد داد چنین/یا حسین از تو خدا قدر و جهاد می خواهد

ژولیده بیشتر اشعارش را تقدیم حضرت زینب سلام الله علیها نموده است،و در کتاب گران سنگ حماسه عاشورا در مدح بانوی قهرمان سخن، چنین لب به شکر فشانی میگشاید:

(با تلخیص)

آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است/آن که وصفش می‌رباید هوش از سر زینب است

آن که با ایراد نطقی کاخ استبداد را/کرد ویران بر سر قوم ستمگر زینب است

آن که داغ شش برادر را به دل هموار کرد/تا بماند جاودان دین پیمبر زینب است

گر علی بن ابوطالب بود معیار صبر/آن که صبرش با علی باشد برابر زینب است

گفت پیغمبر حسینم هست کشتی نجات/بادبان و محور و سکان و لنگر زینب است

هست از درهای جنت یک درش باب الحسین/فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است

ساقی بزم جهان آفرینش گر علی است/جرعه نوش ساغر ساقی کوثر زینب است

در مقام وصف او (ژولیده) گوید روز و شب/آنکه نامش کرده عالم را مسخر زینب است

حضور ژولیده در عزای حسین علیه السلام ملموس است،و در بین مردم بیشتر با شعری که حتما بارها شنیده اید معروف است

الهی بهر قربانی به درگاهت سرآوردم
نه تنها سر برایت، بلکه از سر بهتر آوردم

پی ابقا قد قامت به ظهر روز عاشورا
برای گفتن الله اکبر، اکبر آوردم

پی آزادی نسل جوان از بند استعمار
برادر زاده‌ای چون قاسم فرخ فر آوردم

علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست
ولی من روی دست خود علی ِ اصغر آوردم  

*** 

شکی نیست ژولیده که امروز در گلستان حسین رضای ورامین آرام گرفته است به مدد همین نوحه‌ها و اشک‌هایی که بر اثر زلال شعرهایش از چشمان شیعیان بیدار دل ریخته است در بهشت جاوید در سایه عنایات حضرت حسین(ع) است. در زندگی دنیایی‌اش گاه و بی‌گاه به طنز و مطایبه این مفاهیم متعالی را به شاعران گوشزد کرده بود.اما در عین این که در شعر ژولیده سوگ خیمه زده است. این سوگ بیشتر با حماسه و عشق به امام تشنه لبان حضرت حسین(ع) عجین شده است و این همان نکته‌ای است که باعث شده است در افغانستان هم از شعرهای ژولیده سود ببرند.یکی ازشعرای شیعه افغانی اظهار می داشت: «ما بیشتر نوحه‌هایی را که در افغانستان با آن سینه می‌زنیم از ژولیده است. از مراثی و مدایح او خیلی سود برده‌ایم، مردم افغانستان هم او را می‌شناسند!» 

سوگ جلال و حماسه و عشق را می‌توان در غزل «مناجات خونین» به تماشا نشست؛ 

الهی سنگرم آماده کن جنگیدنش با من/ تو توفیق شهادت را بده بالیدنش با من 

بهای خون من باشد شفاعت از گنهکاران/عنایت کن تو این منصب به خون غلتیدنش با من 

جوانان را به میدان شهادت رهبری باید/تو اکبر را مهیا کن کفن پوشیدنش با من 

دو گل از مجتبی باقی است ای خلاق بی‌همتا/پذیرا شو تو از او زحمت گل چیدنش با من 

علم کردم قد مردی که قد قامت علم باشد/علم را دست عباسم بده کوبیدنش با من 

به شوق دیدن شش ماهه‌ای شش ماهه می‌گوید/که ای تیر سه شعبه گریه کن خندیدنش با من 

از همسر ژولیده نیشابوری شنیدم که در اوان در اتاق داشتند و ژولیده نیز بضاعت مالی چندان خوبی هم نداشته است ولی در موسم محرم یکی از اتاق‌ها برای حضرت حسین(ع) سیاه‌پوش می‌شد و هیئت در خانه ژولیده علم می‌شد. مادحین اهل بیت شعر می‌خواندند و ژولیده نیز  گاهی اوقات در ایام محرم به سراسر کشور سفر می‌کرد.ژولیده گاهی اوقات در اشعارش سرتا پا حماسه می‌شود؛ حماسه‌ای بی‌نظیر؛کلیت زینب پای تا سر انقلابسینه چاک سنگر حفظ حجاب 
و دوباره با همان بیت معروف ژولیده، این نوشتار را به پایان می‌برم باشد که ژولیده را بیشتر دریابیم؛ 

الهی بهر قربانی به درگاهت سرآوردم/ نه تنها سربرایت بلکه از سربهتر آوردم..


به مناسبت ساخت ضریح مطهر امام حسین علیه السلام

مرا از پیش خود آقا مکن دک                      که کردم نام زیبایت به دل حک 

دعاکن تا بقیع را هم بسازیم                      حسین جانم ضریح تو  مبارک

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

ای ابا الحسن! خداوند قبر تو و فرزندانت را بقاعی از بقعه‌های بهشتی و عرصه‌ای از عرصات آن قرار داده است و به درستی که خداوند، قلوب برگزیدگان خلق را طوری قرار داده که به سوی شما مایل باشد و تحمل ذلت و اذیت (در راه شما) داشته باشند. پس برای تقرب به خداوند و مودت پیامبرش قبور شما را تعمیر می‌کنند و زیاد آن قبور را زیارت می‌کنند.

ای علی! اینان به طور مخصوص به شفاعت من می‌رسند و بر حوض من وارد می‌شوند و فردا در بهشت زیارت کنندگان من هستند.

ای علی! هر کس که قبور شما را تعمیر کند و بر آن متعهد باشد، پس گویا سلیمان ابن داوود را در ساختن بیت‌المقدس یاری کرده است. هر کس که قبور شما را زیارت کند… هنگام رجوع، از گناهانش خارج می‌شود همان طور که مادرش او را (پاک) زایید. پس دوستانت را به آن چنان نعمت‌ها و نور چشمی‌هایی بشارت بده که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر هیچ قلبی خطور نکرده است. ولیکن بعضی از مردم بسیار بی‌ارزش، زیارت کنندگان قبور شما را سرزنش می‌کنند همان‌طور که افراد زناکار را سرزنش می کنند. اینان بدترین امت من هستند و خداوند شفاعت مرا بدینان نمی‌رسانند و بر حوض من وارد نمی‌شوند. (۱) 

ساختن ضریح و حرم برای قبور رهبران مذهبی، به عنوان یک رسم و سنتی اجتماعی، قرن‌هاست که در جوامع گوناگون به وجود آمده، منظور کسانی که این کار انجام می‌دهند، یک نوع احترام و تجلیل نسبت به آن شخصیت است. از منظر دین اسلام این گونه اعمال بیانگر تجلیل و تکریم از شخصیت‌هاست. اگر این افراد در زمره علما و بزرگان دین به خصوص امامان معصوم و فرزندان آنان باشند، این اعمال مصداق تعظیم شعائر الهی است که در قرآن نشانه تقوی و بسیار ارزشمند شمرده شده است : وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ؛ هرکسی شعائر دین خدا را بزرگ و محترم دارد، این دلیل بر تقواى قلبى وى مى‌باشد. (۲)


۱٫ بحار الأنوار / جزء ۹۷ / صفحة ۱۲

۲٫ حج(۲۲) آیه ۳۲ .

         



اشعار شهادت حضرت زین العابدین امام سجاد(ع)

بین نماز وقت دعا گریه می کنی

با هربهانه در همه جا گریه می کنی

 

در التهاب آه خودت آب می شوی

می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

 

هرچند زهر قلب تو را پاره پاره کرد

اما به یاد کربوبلا گریه می کنی

 

اصلاخود تو کربوبلای مجسمی

وقتی برای خون خدا گریه می کنی

 

آب خوش از گلوی تو بالا نمی رود

با ناله های واعطشا گریه می کنی

 

با یاد روزهای اسارت چه می کشی

هرشب بدون چون و چرا گریه می کنی

 

با یاد زلف خونی سرهای نی سوار

هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی

 

هم پای نیزه ها همه جا گریه کرده ای

هم با تمام مرثیه ها گریه می کنی

 

دیگر بس است چشم ترت درد می کند

از بس که غرق اشک عزا گریه می کنی

سروده ی یوسف رحیمی

××× 

از روزهای قافله دلگیر می شوی

هر روز چند مرتبه تو پیر می شوی؟

 

در شام شوم شب زدگان تو چه می کشی؟

کز روشنای عمر خودت سیر می شوی

 

زخمی ست لحظه های تو مانند پیکرت

از بس اسیر طعنه ی زنجیر می شوی

 

آیات صبح از لب قرآن شنیدنی ست

در کوچه های شام که تکفیر می شوی

 

خون جگر که می خوری از دست درد داغ

بی تاب بغض های گلوگیر می شوی

 

با آه آه روضه ی ما، ای امام اشک

در هر نگاه آینه تکثیر می شوی

 

خون گریه می شوی تو و تا آخر الزمان

از چشمها همیشه سرازیر می شوی

سروده ی یوسف رحیمی

×××

 

زینت شبهای دعا حضرت سجاد

خاطره ی کرب وبلا حضرت سجاد

 

جلوه ی زیبای عبادات الهی

ای پسر خون خدا حضرت سجاد

 

ای گل خوشبوی گلستان ولایت

ای نفس باد صبا حضرت سجاد

 

بر من دلخسته ی  رنجیده مدد کن

حضرت ارباب، شها، حضرت سجاد

 

درد و بلایت به سرم شافی عالم

درد زما از تو دوا حضرت سجاد

 

ما همه بیمار، گرفتار، گنه کار

دیده به دستان شما حضرت سجاد

 

مرقد بی زائر و بی شمع و چراغت

داغ زده بر دل ما حضرت سجاد

 

این غزل ار خوب، شما خوب، اگر بد

عیب از این بی سرو پا حضرت سجاد

 

عرض دعای من و پایان مصیبت:

((مرد اسیر اسرا حضرت سجاد))

سروده ی صادق تهرانی زاده

×××

 

کاش ما هم کبوترت بودیم

آستان بوس محضرت بودیم

 

کاش با بالهای خاکی امان

لااقل سایه گسترت بودیم

 

کاش ما هم به درد می خوردیم

فرش قبر مطهرت بودیم

 

کاش می سوختیم از این غربت

شمع بالای بر بسترت بودیم

 

کاش می شد که محرمت بودیم

عاشقانه ابوذرت بودیم

 

کاش در کوچه ی بنی هاشم

پیش مرگان مادرت بودیم

 

کاش ماه محرمی آقا

یک دهه پای منبرت بودیم

 

کاش می شد که گریه کن های

روضه ی تیغ و حنجرت بودیم

 

کاش می شد که سینه زن های

نوحه ی گریه آورت بودیم

 

کاش در روز تشنگی، محشر

باده نوشان ساغرت بودیم

 

در قیامت به گریه می گوئیم:

کاش، ای کاش، که نوکرت بودیم

سروده ی وحید قاسمی


دلتگ توام یا حسین

 

 

 

 

کربلا قبله ی دلهاست خدا می داند 

دیدنش آرزوی ماست خدا می داند 

اولین مستمع مجلس پر فیض حسین 

مادرش حضرت زهراست خدا می داند