هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

اشعار جانسوز اربعین و چهلمین روز شهادت حضرت اباعبداله الحسین(ع)

خیز از جا لحظه ای چشم پر آبم را ببین

سیل اشکم را نگر حال خرابم را ببین

ای که از فرط عطش دیدی فلک را نیلگون

حال چشمی واکن و چشم پر آبم را ببین

من نمی گویم نظر کن بر تن نیلیِ من

این قد خم گشته و قلب کبابم را ببین

بر نثار تربت تو ای گل پرپر شده

کن نظر بر چشم من جام گلابم را ببین

گرچه در هجران روی تو صبوری کرده ام

بهر وصل تو دلِ بی صبر و تابم را ببین

من که دیدم زخم های بی شماری بر تنت

تو ز جا برخیز و رنج بی حسابم را ببین

چون زدم سر را به محمل یاد داری گفتمت

از سر نیزه سر از خون خضابم را ببین

غیر یک آیه که در شام بلا جا مانده است

آیه های سورۀ ام الکتابم را ببین

شام را من پایگاه انقلابت کرده ام

در کنارت شاهدان انقلابم را ببین

از فراقت نبض جانم زود می افتد ز کار

شوق وصل و التهاب و اضطرابم را ببین

ای «وفائی» گریه کردی در غم من صبر کن

در قیامت جلوۀ یوم الحسابم را ببین

سروده سید هاشم وفائی

×××

از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی

دل کنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی

می خواستم به پات سرم را فدا کنم

اما به خواهر تو ندادند مهلتی

کی گفته قطعه قطعه شدن درد آور است؟

مُردن به عشق تو که ندارد مشقتی

بهتر نبود جای تو من کشته می شدم؟

بی تو چگونه صبر کنم.... با چه طاقتی؟

از بس برای زخم لبت گریه کرده‌ایم

چشمی ندیده‌ام که ندیده جراحتی

تو رفتی و غرور حریمت شکسته شد

هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتی

آتش زدند خیمۀ ما را و بعد از آن

دزدیده شد تمامی اشیاء قیمتی

این بچه ها تمامی شان لطمه خورده‌اند

با من ولی به شکوه نکردند صحبتی

غصه نخور حقیر نشد خواهرت حسین

از فتح شام آمده‌ام با چه هیبتی

شرمنده‌ام رقیۀ تو در خرابه ماند

لطفی کن و سراغ نگیر از امانتی

عباس اگر نبود اسارت چه سخت بود

ممنونم از حمایت آن چشم غیرتی

سروده ی مصطفی متولی

×××

مظهر صبر خدای حیّ داور زینبم!

یادگار حیدر و زهرای اطهر زینبم!

فتح کردی شام را سنگر به سنگر زینبم!

آمدی همچون علی از فتح خیبر زینبم!

گر چه آهی نیست از آه تو ظالم سوزتر

بازگشتی از همه سردارها پیروزتر

 

باغبان از بهر گل‌هایت گلاب آورده‌ام

بحر بحر از چشم گریان بر تو آب آورده‌ام

روی نیلی گیسوی از خون خضاب آورده‌ام

پرچم پیروزی از شـام خـراب آورده‌ام

آه دل را آتش فریـاد کـردم یـا حسین

شام ویران را حسین‌آباد کردم یا حسین

 

خواهرم در این سفر فریاد عاشورا شدی

یاس بـاغ وحی من نیلوفر صحرا شدی

با کبودی رخت مهرِ جهان‌آرا شدی

هر چه می‌بینم شبیهِ مادرم زهرا شدی

بارها جان دادی اما زنده‌تر گشتی بیا

دست بسته رفتی و پیروز برگشتی بیا

سروده ی غلامرضا سازگار

×××

آمد ولی صد غصه در دل داشت زینب

یک کربلا آلاله در گِل داشت زینب

صد زخم کهنه بر جگر از داغ گل ها

زخمی به سر از چوب محمل داشت زینب

هجده ستاره همره این کاروان بود

بر نیزه اما ماه کامل داشت زینب

در هجمۀ  امواج سختی و بلاها

مانند کوه از صبرِ ساحل داشت زینب

دردانه ای از کاروان در شام جا ماند

در گفتن این حرف مشکل داشت زینب

« شد خاطرات روز عاشورا مجسم »

یک کربلا غم در مقابل داشت زینب

در راه دلبر هستی خود را فدا کرد

آری فقط یک جان قابل داشت زینب

سروده سید سعید پورهاشمی

×××

سفر کردم به دنبال سر تو

سپر بودم برای دختر تو

چهل منزل کتک خوردم برادر

به جرم این که بودم خواهر تو

سروده ی غلامرضا سازگار

***

حسینم وا حسین گفت و شنودم

زیارت نامه ام جسم کبودم

چه در زندان چه در ویرانۀ شام

دعا می خواندم و یاد تو بودم

سروده ی غلامرضا سازگار

***

برای هر بلا آماده بودم

چو کوهی روی پا استاده بودم

اگر قرآن نمی خواندی برایم

کنار نیزه ات جان داده بودم

سروده ی غلامرضا سازگار

×××

یک اربعین برای غمت گریه کرده ام

بی وقفه پای هر علمت گریه کرده ام

در آرزوی آن حرمت گریه کرده ام

با شعر های محتشمت گریه کرده ام

من گریه کرده ام که تو را سر بریده اند

ققنوس شهر عشق مرا پر بریده اند

مقتل گرفته ام که بخوانم امان بده

آتش گرفت دست و زبانم، امان بده

خون می چکد ز دیده جانم، امان بده

تا کی درین خطوط بمانم، امان بده

وقتی لهوف پیش رخم مات می شود

این بندها مقطع الابیات می شود

این بیت های خسته ی افتاده از فرس

این ناله های ساکت محبوس در نفس

بر نیزه رفته اند در این قوم بوالهوس

در کاروان بی کس افتاده در قفس

در کاروان درد که سالار زینب است

آری از این به بعد علمدار زینب است

یک اربعین حدیث تو را گفت خواهرت

در زیر سایبان سرت خفت خواهرت

در باغ های یخ زده نشکفت خواهرت

تا خیزران رسید براشفت خواهرت

من گریه می کنم که غمت را کرانه نیست

این واژه های غرق به خون شاعرانه نیست

این شاعرانه گیست؟ که سر روی نی نشست

این شاعرانه گیست؟ سری پای نی شکست

این شاعرانه گیست؟ که بند دلی گسست

این شاعرانه گیست؟ که گهواره خالی است

این شاعرانه نیست که در شهر کافران

زینب رسیده خسته نفس بی برادران

حالا خرابه منزل و ماوای عشق شد

زنجیر غم به گردن و در پای عشق شد

هر چند خشت کهنه متکای عشق شد

دنیای جهل محو رجزهای عشق شد

نقاش کربلا قلم داغ می زند

نقش بهار بر ورق باغ می زند

سروده ی سید حسن رستگار

×××

یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را

دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را

یک قافله با سوز و اشک و آه آمد

برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را

با ظرفی از آب آمده تا که ربابه

سیراب گرداند علی اصغرت را

برخیز ای نور دو چشمم ای برادر

تا که کمی آرام سازی همسرت را

بگذار تا شرح سفر با تو بگویم

بشنو کمی از غصّه های یاورت را

از کوفه و شام بلا ای داد بیداد

رنج اسارت پیر کرده دلبرت را

وقتی گذر دادند ما را بین مردم

دیدم سر نی گریۀ آب آورت را

دیدم ز بام خانه طفلی خیره سر با

سنگی نشانه رفته چشمان ترت را

رقّاصه های شهر را آورده بودند

تا در بیارند اشک چشم خواهرت را

تهمت زدند و خارجی خواندند ما را

آتش زدند آن جا دل غم پرورت را

آن جا نمی دانی چه زجری می کشیدم

وقتی که نان می داد شامی دخترت را

با هر صدای خیزرانی که می آمد

من می شنیدم ناله های مادرت را

چشم علمدار حرم را دور دیدند

ور نه به عنوان کنیزی گوهرت را ... !

جا مانده گنج سینه ات کنج خرابه

با خود نیاوردم گل نیلوفرت را

این ها همه یک گوشه ای از ماجرا بود

تازه نگفتم روضۀ انگشترت را

سروده ی محمد فردوسی

×××

ای آفتاب دیدۀ روشنگرم حسین

کرده شرار داغ تو خاکسترم حسین

با دیدن مزار تو بعد از یک اربعین

آتش فتاده است به چشم ترم حسین

هر لحظه از فراق تو سالی به ما گذشت

با آن که نیست دوری تو باورم حسین

گفتی صبور باشم و بودم، ولی ببین

داغت چه کرده با دل غم پرورم حسین

بال و پری نمانده برایم، ولی هنوز

«تا پر نشسته تیر غمت در پرم حسین»

بار دگر به ساحل تف دیدۀ فرات

سوزد به یاد حنجر تو حنجرم حسین

آثار تازیانه و سیلی هنوز هست

بر روی کودکان تو و پیکرم حسین

پرسی اگر ز کودک دُردانه ات ز من

پرپر زد او کنار سرت در برم حسین

همراه ناله های من و کودکان تو

آید صدای زمزمۀ مادرم حسین

در این حصار درد «وفائی» به ناله گفت

در روز اربعین تو نوحه گرم حسین

سروده ی سید هاشم وفائی

×××

فاتح شامم و باز آمدم از شام، حسین

کرده‌ام فتح تو را بر همه اعلام، حسین

ذوالفقار سخنم معجزۀ حیدر داشت

فتح شد با نفس حیدری‌ام شام، حسین

نالۀ کودک تو کاخ ستم را لرزاند

گر چه در گوشۀ ویرانه شد آرام، حسین

به طواف حرم محترمت گردیده

جامۀ ماتم ما حلّۀ احرام، حسین

در طواف سر خونین تو خواندیم نماز

مُهر ما بود فقط سنگ لب ‌بام، حسین

باورت بود که در حال اسیری ببرند

دختر فاطمه را در ملاء عام، حسین

لعنة الله علی آل زیادٍ و زیاد

که ز خون تو گرفتند همه کام، حسین

هدیه بردند سر پاک تو را بهر یزید

تا بگیرند پی قتل تو انعام، حسین

باورت بود که در شام بلا دخترکت

بر روی خاک گذارد سر بی ‌شام، حسین

آتشی بر جگر سوختۀ «میثم» زن

که بسوزد ز غمت در همه ایام، حسین

سروده ی غلامرضا سازگار

×××

در این سفر ببین که به پای اراده ام

بال و پری که داشتم از دست داده ام

از بوی دود چادر آتش گرفته ام

بسیار روشن است که پروانه زاده ام

من را به جا نیاوری اکنون بدون شک

از غصۀ فراق تو از پا فتاده ام

ای سر بلند، زینت دوش رسول عشق

اینک تو زیر خاکی و من ایستاده ام

افتاده ام به یاد تن پاره پاره ات

حالا که سر به روی مزارت نهاده ام

با این قد خمیده، برادر هنوز هم

من دختر رشیدۀ این خانواده ام

سروده ی محسن مهدوی

×××

یک اربعین برای تو حیران شدم حسین

مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین

با چند قطره اشک دل من سبک نشد

ابری شدم به پای تو باران شدم حسین

زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد

در اول بهار زمستان شدم حسین

کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر

قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین

دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست

دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

یک اربعین.. بعد تو هق هق زدم حسین

شعله به غنچه های شقایق زدم حسین

یک اربعین... سرخ... سما... رنگ گشته است

صد رعد و برق در غمت آهنگ گشته است

یک اربعین... مشک به دندان گرفته ام

از دوری تو آتش حرمان گرفته ام

یک اربعین... گلایه به دادار کرده ام

چادر به سر برابر انظار کرده ام

یک اربعین... فریضه واجب چو خوانده ام...

سجده فقط به چوبه محمل نشانده ام

یک اربعین... روزه گرفتم فسرده ام

خون جگر به موقع افطار خورده ام

یک اربعین... وقت صلاتم نشسته ام

من دختر همان زن پهلو شکسته ام

یک اربعین... دست به گهواره مانده ام

لالاییت به طفل خیالیت خوانده ام

یک اربعین... صورت زن ها کبود شد

در سوگ تو... طفل سه ساله خمود شد

یک اربعین... سینه خود چاک کرده ام

اشک یتیم آل علی پاک کرده ام

یک اربعین... غسل شهادت نموده ام

دائم وضو به خون گلوی تو بوده ام

یک اربعین... پیاده فقط راه رفته ام

شهری به شهر... شام غریبان گرفته ام   

یک اربعین... حق تو را نقض می کنند

از هم طلای بی شرفی قرض می کنند

یک اربعین... دامن خود سنگ کرده اند

بر این قمار، دیده خود تنگ کرده اند

یک اربعین... سر تو به زانوی مست هاست

سگ باز شهر... حاکم میمون پرست هاست

یک اربعین... دیده به گودال بوده است

سنگ عدوت شیشه عمر مرا شکست

یک اربعین... بی می و بی آب و باده ایم

"ما بیغمان مست دل از دست داده ایم"

یک اربعین... بوسه سرخ لبم شدی

تو نخل روزها و چراغ شبم شدی

یک اربعین... رفتی و من در پی ات شدم

قرآن نیزه! مثل نوای نی ات شدم

یک اربعین... عترت تو بی حجاب شد

از این عذاب سینه زهرا کباب شد

یک اربعین... دخت تو بی تاب شد حسین

بی یار و بی برادر و ارباب شد حسین

یک اربعین... کودک بی آب دیده ایم

بزم شراب سرخ و می ناب دیده ایم

یک اربعین... دختر تو «زجر» را چشید

وز روی مقنعه به سرش دست ها کشید

یک اربعین... دخت تو دست از زمانه شست

کردیم کنج کوخک خود قبرکی درست

یک اربعین... نیامده عباس پس کجاست؟!

گشته شهید؟! وین همه امید پس چراست؟!

یک اربعین... بغض گلو را نهفته ایم

جز یک دروغ... دخترکان را نگفته ایم

گفتیم... رفته اید... ولی زود می رسید

اسپند قافله شده پر دود... می رسید

سروده صمصام علوی

×××

 

نگاه گریه داری داشت زینب

چه گام استواری داشت زینب

دل با اقتداری داشت زینب

مگر چه اعتباری داشت زینب

چهل منزل حسین منجلی شد

گهی زهرا شد و گاهی علی شد

***

ندیدم زینب کبری تر از این

ندیدم زینت باباتر از این

ندیدم دختر زهرا تر از این

حسینی مذهبی غوغا تر از این

به پیش پای ما راهی گذارید

بنای زینب اللهی گذارید

***

اگر چه غصه دارد آه دارد

به پایش خستگی راه دارد

به گردش آفتاب و ماه دارد

به والله که ایوالله دارد

همینکه با جلالت سر نداده

به دست هیچکس معجر نداده

***

پس از آنکه زمین را زیر و رو کرد

سپاه کوفه را بی آبرو کرد

به سمت کربلا خوشحال رو کرد

کمی از خاک را برداشت بو کرد

رسیدم کربلا ای داد بی داد

حسین سر جدا، ای داد بی داد

***

چهل روز است گریانم حسین جان

چو موی تو پریشانم حسین جان

چهل روز است می خوانم حسین جان

حسین جانم حسین جانم حسین جان

تویی ذکر لبم الحمدلله

حسینی مذهبم الحمدلله

***

همین جا شیرخواره گریه می کرد

رباب بی ستاره گریه می کرد

گهی بر گاهواره گریه می کرد

گهی بر مشک پاره گریه می کرد

خدایا از چه طفلم دیر کرده؟

مرا بیچاره کرده، پیر کرده

***

همین جا دور اکبر را گرفتند

ز ما شبه پیغمبر ما را گرفتند

ولی از من دو دلبر را گرفتند

هم اکبر هم برادر را گرفتند

"به تو گفتم که ای افتاده از پا

ز جا بر خیز ورنه معجرم را..."

***

همین جا بود که سقای ما رفت

به سمت علقمه دریای ما رفت

پناه عصمت کبرای ما رفت

پی او گوشواره های ما رفت

فقط از علقمه یک مشک برگشت

حسین بن علی با اشک برگشت

***

همین جا بود که دلها گرفت و ...

کسی روی تن تو جا گرفت و ...

سرت را یک کمی بالا گرفت و...

همین که بر گلویت خنجر آمد

صدای ناله ی زهرا در آمد

***

همین جا بود الف را دال کردند

تنت را بارها پامال کردند

ته گودال را گودال کردند

تو را با سم مرکب چال کردند

اگر خواندم قلیلت علت این بود

که یک تصویری از تو بر زمین بود

***

تو ماندی و کبوتر رفت کوفه

تو را کشتند و خواهر رفت کوفه

خودم در راه و معجر رفت کوفه

چه بهتر زودتر سر رفت کوفه

وگرنه دردها می کشت مارا

نگاه مردها می کشت ما را

***

بهاری داشتم اما خزان شد

قدی که داشتم بی تو کمان شد

عقیق تو به دست ساربان شد

طلای من نصیب کوفیان شد

خبر داری مرا بازار بردند

میان مجلس اغیار بردند

***

همین جا بود افتادند تن ها

همین جا بود غارت شد تن ها

تمامی کفن ها، پیرهن ها

بدون تو کتک خوردند زن ها

همین جا بود گیسو می کشیدند

هر سو دخترانت می دویدند

***

همین جا بود تازیانه باب گردید

رخ ما در کبودی قاب گردید

ز خجلت خواهر تو آب گردید

که معجر بعد تو نایاب گردید

سکینه معجر از من خواست اما

خودم هم بودم آنجا مثل آنها...

***

ز جا برخیز غمخواری کن عباس

دوباره خیمه را یاری کن عباس

برای عزتم کاری کن عباس

علم بردار علم داری کن عباس

سکینه می کند زاری ابالفضل

چه قبر کوچکی داری ابالفضل

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

چل روز می شود که شدم جبرئیل تو

ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو

چل روز می شود که فقط زار می زنم

کوچه به کوچه نام تو را جار می زنم

چل روز می شود که بدون توأم حسین

حالا پی نتیجه ی خون توأم حسین

چل روز می شود که حسین همه شدم

حیدر شدم، حسن شدم و فاطمه شدم

مردم به جنگ نائبه الحیدر آمدند

در پیش من، تمام، به زانو در آمدند

آثار مرگ در بدنم هست یا حسین

پس روز اربعین منم هست یا حسین

آبی که تر نکرد لب تشنه ی تو را

حالا نصیب خاک مزارت شده اخا

چل روز پیش بود همینجا سرت شکست

اینجا دل من و پدر و مادرت شکست

چل روز پیش بود به گودال رفتی و ...

از پشت، نیزه خوردی و از حال رفتی و ...

از تل زینبیه رسیدم که وای وای

بالا سرت نشستم و دیدم که وای وای

نیزه ز جای جای تن تو در آمده

حتی لباسهای تن تو در امده

جمعیتی که بود به گودال جا نشد

یک ضربه و دو ضربه... ولی سر جدا نشد

دیدم کسی حسین مرا نحر می کند

آقای عالمین مرا نحر می کند

من را ببخش دست به گیسوی تو زدند

من را ببخش چکمه به پهلوی تو زدند

فرصت نشد ز خاک بگیرم سر تو را

فرصت نشد در آورم انگشتر تو را

می خواستم ببوسمت اما مرا زدند

ناراحتم کنار تو با پا مرا زدند

بین من و تو فاصله ها سد شدند آه

با اسب از روی بدنت رد شدند آه

در شهر کوفه بود که بال و پرم شکست

نزدیک خانه ی پدریّ ام سرم شکست

وای از عبور کردن مثل غلام ها

وای از نگاههای سر پشت بام ها

باور نمی کنی که سرم سایبان نداشت؟!

در ازدحام، محمل من پاسبان نداشت؟!

تا شهر شام رفتم و معجر نداشتم

تقصیر من چه بود؟ برادر نداشتم

از بس رسید سنگ به سمت جبین من

نزدیک بود پاره شود آستین من

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

بی تو دلم، بسمل بی بال بود

داغ چهل روزه، چهل سال بود

طایر جان، دور سرت می‌پرید

مرغ دلم، گوشه ی گودال بود

سلسله، گردیده النگوی دست

خار، به پای همه خلخال بود

سینه ی ما، داغ روی داغ داشت

خال لب ما، همه تبخال بود

همـره ما، تار و نی و چنگ بود

دسته گل محفل ما، سنگ بود

سروده ی غلامرضا سازگار

×××

فاتح میدان بلا خواهرم

هم قدم و هم‌دم و هم سنگرم

آینه‌دار پدر و مادرم

خوش آمدی زینبم خوش آمدی زینبم

من سر نیزه، به تو بالیده‌ام

صدای حیدر ز تو بشنیده‌ام

گیسوی خونین تو را دیده‌ام

خوش آمدی زینبم خوش آمدی زینبم

از رگ ببریده، صدایت کنم

با دل بشکسته دعایت کنم

اشک‌ْفشان، ناله برایت کنم

خوش آمدی زینبم خوش آمدی زینبم

یک اربعین خونِ جگر خورده‌ای

رو به سوی کرب و بلا کرده‌ای

رقیّه را چرا نیاورده‌ای؟

خوش آمدی زینبم خوش آمدی زینبم

برای من ز شام ویران بگو

از لب و چوب و طشت و قرآن بگو

ز بازوی بستۀ طفلان بگو

خوش آمدی زینبم خوش آمدی زینبم

دختر فاطمه، چها کرده‌ای

یاد من از مهر و وفا کرده‌ای

وقت نماز شب دعا کرده‌ای

خوش آمدی زینبم خوش آمدی زینبم

نایبة الحیدر بی قرینه

نمان به کربلا، مرو مدینه

ترسم ز گریه، جان دهد سکینه

خوش آمدی زینبم خوش آمدی زینبم

سروده ی غلامرضا سازگار

×××

من که مأموریت خود را به سر آورده ام

خاطراتی تلخ از داغ سحر آورده ام

گوئیا یک عمر بود این اربعینی که گذشت

از شب مرگ یتیم تو خبر آورده ام

گوشوار دخترت را پس گرفتم از عدو

ارث دختر را سر قبر پدر آورده ام

دست و پایی زخم دیده، قامتی اندر رکوع

بهترین سوغات را من از سفر آورده ام

سجده ی شکری نمودم بهر دیدار سرت

یادگار از سجده ی خود زخم سر آورده ام

از کبوتر بچه هایی که کنارم بوده اند

یا اخا بنگر فقط یک مشت پر آورده ام

اولین بار است، قبرت را زیارت می کنم

قبر زهرا مادرم را در نظر آورده ام

سروده ی جواد حیدری

×××

کاروانی که سر قبر شما آورده ام

نیمه جان هایی است تا کرب و بلا آورده ام

من نیابت دارم از مادر زیارت آمدم

من وصیت های مادر را به جا آورده ام

کی رود از یاد، وقتی آمدم در قتلگاه

نیزه بیرون از تن تو بارها آورده ام

روی نی ما را تو می دیدی کجاها می برند؟

دخترانت را ز بازار جفا آورده ام

بارها شد، حرمله خندید بر اشک رباب

مادری پاره جگر در نینوا آورده ام

پشت خیمه روی خاکستر به دنبال علی

بر سر قبر پسر صاحب عزا آورده ام

دخترت لطمه به پهلو خورده، زیر خاک رفت

بس حکایت زان شب پرماجرا آورده ام

شد رقیه پیش مرگ حضرت زین العباد

تربتی از قبر او بهر شما آورده ام

ناله اش چون ناله مادر میان کوچه بود

خاطره از قدرت آن با وفا آورده ام

تا که دیگر تازیانه ور بیفتد، جان سپرد

گفت با خود همّت خیرالنساء آورده ام

تا که با چشم کنیزی بر سکینه ننگرند

گفت جان خویش را بهر فدا آورده ام

غیرتش آئینه میر و علمدار تو بود

من از او شرمندگی خویش را آورده ام

پاسبان حرمت شیر خدا در شام شد

داد پیغامی به من تا کربلا آورده ام

گفت: ای بابا شبیه ات بی کفن تدفین شدم

رسم عشق و عاشقی را من به جا آورده ام

سروده ی جواد حیدری

×××

بار بگشائید، اینجا کربلاست

 آب و خاکش با دل و جان آشناست

بر مشام جان رسد بوی بهشت

 به به از این تربت مینو سرشت

کربلا، ای آفرینش را هدف

قبله گاه عاشقان از هر طرف

طور عشق است و مطاف انبیا

 نور حق اینجاست، ای موسی بیا

جسم را احیا اگر عیسی کند

 جان و تن را کربلا احیا کند

گر سلامت رفت، از آتش خلیل

نور ثار الله شد او را دلیل

کربلا، قربانگه ذبح عظیم

 عرش رحمان را صراط مستقیم

گر خدا خواهی، برو این راه را

 کن زیارت کوی ثار الله را

شد ز عاشورای او یک اربعین

قتلگاهش را به چشم دل ببین 

سروده ی حبیب چایچیان

×××

ای غایب از نظر، نظری کن به خواهرت

زینب نشسته بر سر قبر مطهرت

یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز

قامت خمیده آمده سرو صنوبرت

نشناختی مرا ز پس این چروکها

من زینب توام ز چه رو نیست باورت

لیلاست این که خیمه زده زیر پای تو

بار دگر بگو که اذان گوید اکبرت

این زن که لطمه می زند این گونه بر خودش

او کیست؟ نجمه است عروس برادرت

آقا! سکینه جمله ی اشکش سؤالی است

یعنی کجاست قبر علمدار لشگرت ؟

در کربلا هنوز زنی گریه می کند

زینب کش است ناله ی محزون مادرت

پیغمبری نما و دو دستت برون بیار

از دست من بگیر بقایای دخترت

ای پیکری که زخم تنت بی شماره بود

آورده ام برای تو ته مانده ی سرت

بگرفتم از امام زمان حُکم نبش قبر

تا متصل کنم سر پاکت به پیکرت

باید دوباره وارد گودال خون شوم

خواهم اگر که بوسه بگیرم ز حنجرت

من نیز با تو کشته شدم روز واقعه

اذنی بده که دفن شود با تو خواهرت

دلشوره داشتم که مبادا کنار تو

چشم ربابه باز بیفتد به اصغرت

نذرش قبول سایه نشینی نمی کند

از بس که بر تو هست وفادار ، همسرت

لالایی اش امان مرا نیز بریده است

گوید به ناله ! اصغر من شیر خورده است؟!

سروده ی سعید توفیقی

ذخیره الهی

درست چند روز قبل از رسیدن خبر شهادت جمال مومنی پدر شهید خواب می بیند که در کنار رودخانه ای مشغول گرفتن ماهی است که در این بین 4 ماهی را مشاهده می کند که موفق به صید سه ماهی  می شود و هرچه تلاش می کند که ماهی چهارم را بگیرد تلاشش نتیجه ای نمی دهد که در این بین مرد سبز پوشی را که سوار بر اسب بود را مشاهده می کند که به وی می گوید" بگذار این ماهی برود تو موفق به گرفتن آن نخواهی شد این ذخیره آخرت توست"  ... پیر مرد از خواب بیدار می شود و تعبیر این جریان را متوجه نمی شود تا اینکه چند روز بعد خبر شهادت یکی از 4 پسرش را برایش می آورند و تازه متوجه می شود که ذخیره آخرت او جمال بوده است ... حال او نیز به فرزند شهیدش پیوسته است و در جوار حق آرام گرفته است. یادشان گرامی

                                                           ***  

نامه ای سراسر عارفانه از شهید جمال مومنی به شهید مرتضی شعیبی چند روز قبل از شهادت

برادرعزیز، شعیبی جان سلام، سلامی از ژرفای اقیانوس دل، به بلندی قله رفیع قامت و جان پاک شما، جاذبه ای وجود دارد که مرا در این رود پر تلاطم به دریاچه عشق به خدای می کشاند اما سدی در  تنگه آن زده اند که از رفتن بازم میدارد اما به امید خدا خواهم گذشت چون نیروی او یکی است و نیروی من دو، یکی خودم و دیگری نیرویی که مرا می کشاند. من در این لباس آمده ام اما خطر بیشتر است و مسئولیت هم بیشتر. الهی طهرنی قلبی ولسانی من الکذب و عملی من الریا.

بیشترین بدبختی من از زبانم است که نمی توانم جلوی آن را بگیرم. بهترین و بدترین عضوم، اما چه کنم افساری است که بر گردنم زده اند و مرا می کشاند به هر سو که بخواهد ومن همچون غلامی حلقه به گوش به راهشان می روم. در این میان هستند کسانی که دوست دارند آزاد شوند. اگر کمکم نکنند و یاری ام ننمایند نابود میشوم. ولی من آزادی را دوست دارم من خدا را دوست دارم و می دانم که او کمکم می کند.

خدا بنده اش چه خوب و چه بد را دوست داردکه همه به سوی او آیند و دوست ندارد آبروی بنده گنهکارش نیز نزد کسی برود و قلب بنده ای از بندگانش بشکند.

واعظ اگرچه امر به معروف واجب است            طوری بگوکه قلب گنه کار نشکند

چنین خدای مهربانی داریم و قدر ناشناسیم و ناشکر، یا غفارالذنوب یا الله، ای خدا!

با چنین رأفت که میخوانی مرا               کی خداوندا بسوزانی مرا

برادر شعیبی! او خداست و بنده بی بند منم، برای من گنهکار دعا کن. وقتی که در آن مکان با صفا و در وقت عبادت رخ به درگاه خدا می سایی، وقتی که به نزدیکترین حالت بنده و خدا می رسی، وقتی صورتت را به خاک می گذاری و به او می گویی خدایا من بنده توأم و می دانم که از این خاکم و به این خاک بر می گردم ،من را هم دعا کن.

بگو خدایا کسی هست که تو رو دوست داره، بگو کمکش کن و او رو به درگاهت راه بده.

شبهای دراز بی عبادت چه کنم                 چشمم به گناه کرده عادت چه کنم

گویند خدا گناه ما می بخشد                    او بخشنده و من از خجالت چه کنم

4/3/67-کردستان-مقر-جمال مومنی                         از نامه رسان هم تشکر می کنم 

                                                 ***

شهید جمال مومنی ولادت ۴۹/۵/۲۱ (تهران)- شهادت ۶۷/۳/۲۳ (منطقه شلمچه) عملیات بیت المقدس 7  

شعری زیبا در مدح و ثنای حضرت موسی ابن جعفر(ع) در ولادت آن حضرت

هر که یک دفعه سر این سفره مهمان می شود

مور هم باشد اگر روزی سلیمان می شود

سر به زیر انداختن ذاتش توسل کردن است

دردهای این حرم ناگفته درمان می شود

این کریمان لطفشان هر چند آماده ست، لیک

نام مادر که وسط باشد دو چندان می شود

ما پدر را خواستیم و از پسر خیرش رسید

در رجب ها کاظمین ما خراسان می شود

ظاهراً عین امامی، باطناً پیغمبری

هر که می بیند تو را، از تو مسلمان می شود

نسل موساییِ تو طبع مسیحا داشتند

یک نفر از آن همه پیر جماران می شود

این دلِ ما سینه ی ما، نه بگو اصلاً بهشت

هر کجا موسی ابن جعفر نیست زندان می شود

نیستم آهو ولی سگ هم به دردی می خورد

لااقل یک گوشه از صحنت نگهبان می شود

سروده ی علی اکبر لطیفیان

شعر و مرثیه های هیئتی شهادت حضرت رقیه بنت الحسین(ع)

گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز

جای سیلی زروی گونه من پاک نشد!
ردشلاق بروی کمرم هست هنوز

می توانم بخداباتو بیایم بابا
جان زهرا کمی ازبال وپرم هست هنوز

گفتم ای دختر شامی برو وطعنه نزن
سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز

منکه از حرمله وزجر نخواهم ترسید
دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز

گفت که می زنمت اسم پدرراببری
گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز

همه دم ناز کشیدو به دلم تسکین داد
جای شکر است که عمه به برم هست هنوز

بازمین خوردن من دیده خود می بندد
شرم در چهره ساقی حرم هست هنوز

خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟
همه خاطره ها در نظرم هست هنوز

غصه معجر من رانخوری بابا جان
پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز
سروده ی  مهدی نظری

 

×××

من از این رنج و بلا جان میدهم
از مصیبت ها خدا جان میدهم

تو که رفتی اشک در چشمم نشست
چون شدم از تو جدا جان میدهم

عمه بالای بلندی داد زد
تا که گرید بر شما جان میدهم

یک نفر انگشت و انگشتر ربود
رفت چون غارت ردا جان میدهم

تا که راس خونی و زخمی تو
دیده ام بر نیزه ها جان میدهم

زیر مشت و ضربه پای عدو
عمه جایم شد فدا جان میدهم

خنده ها کردند دخترهای شام
گفته اند هستی گدا جان میدهم

از سر شب من که دلتنگت شدم
گفته ام بابا بیا جان میدهم

بار دیگر چون تو را من دیده ام
نذر من گشته ادا جان میدهم

تو حلالم کن مرا ای عمه جان
در خرابه جا به جا جان میدهم
 سروده ی جواد قدوسی


 ×××

از پشت بام بر سرمان سنگ می زنند
بر زخم کهنه ی پرمان سنگ می زنند

وقت نزولِ سوره ی توحید بر لبت
ابلیس ها به باورمان سنگ می زنند

وقتی که سنگشان به سر نی نمی رسد
سمت سکینه خواهرمان سنگ می زنند

ازپای نیزه فاطمه را دور کن پدر!
این کورها به مادرمان سنگ می زنند

بغض علی بهانه ی خوبی برایشان
حتی به سوی اصغرمان سنگ می زنند

آن دختری که با پدرش رفت و دور شد...
در کربلا جهیزیه اش جفت و جور شد

گفتم : که کاخ مستی تان پایدار نیست
مردم لباس خاکی ما خنده دار نیست

مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نیست

ای بزدلان! ز بام به ما سنگ می زنید
در دستهای بسته ی ما ذوالفقار نیست

در سختی و بلا به خدا تکیه می کنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست

خونش به جوش آمده عباس؛ بس کنید
پای سر بریده که جای قمار نیست!

خون گریه می کنی!؟ به تو حق می دهم
دیگر وسط  کشیده شده حرف  آبرو

یاقوت سرخ باور من را فروختند
بازار شام معجر من را فروختند

آهسته گریه کن پدرم! نشنود عمو
چادر نماز مادر من را فروختند

از بسکه فکر منفعت این چپاولند
با خون و پوست، زیور من را فروختند

سودی نداشت زلف پریشان و سوخته
با یک نظر گلِ ِ سرِ من را فروختند

با چند ضربه چوبِ حراجِ کنار طشت
الماس اشک خواهر من را فروختند

کار از تمسخر لب یحیی گذشته است
از خیزران بپرس چه برما گذشته است
 سروده ی  وحید قاسمی

 

×××

جهان بدون وجودت خرابه عدم است
خرابه با گل رویت وجود دم به دم است

به چشم کودک عاقل مرا نگاه مکن
کسی که عشق ندارد به عقل متهم است

هزار کعب نی و دشنه گر قلم گردند
برای گفتن یک ضرب تازیانه کم است

میان خنده این چشمهای بی پروا
یتیم را به تماشا گذاشتن ستم است

بگو برای چه دشنام می دهند مرا؟
رقیه ترجمه زخمهای محترم است
سروده ی رضا جعفری

 

×××

مرهم کنون به زخم رسیده چه فایده !
بابا سرت رسیده بریده ؟ چه فایده !

 

امشب که آمدی به خرابه ببینمت
سویی نمانده است به دیده چه فایده


تو آمدی که بوسه زنی جای سیلی ام
با این لب بریده بریده چه فایده


می خواستم به پای تو خیزم پدر، ولی
قدم شبیه عمه خمیده چه فایده


از دست های پر ورمم چه توقعی است
از پای روی خار دویده چه فایده


گیرم که گوشواره برایم خریده ای
من لاله گوش هام بریده چه فایده


گفتم که عشوه می کنم و ناز می خری
حالا که رنگ و روم پریده چه فایده


می خواستم فقط تو کشی دست بر سرم
رفتی و دست غیر کشیده چه فایده
سروده ی رضا رسول زاده

 

×××

وقتی که پدر سه ساله اش را می دید
هفتاد و دو سر به روی نی می لرزید


 شلاق و شب و تاول سرخ پایش...
 تنها به خدا فقط خدا می فهمید
سروده ی اقبال نوری

×××

زهراست خودش، بسکه کرامت دارد

غوغاست اگر، سه ساله قامت دارد

 

روزی که حسین قیامتی می سازد

دردانه ی او، خودش قیامت دارد

سروده ی کمال مومنی

×××

یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت


سوزش موی سرم بابا طبیعی گشته است
میرسید از پشت سر موی سرم را می گرفت


از سر لج بازی اش... تا گریه ام در آورد
گاه پس میداد و گاهی - چادرم را - می گرفت


محض سوغاتی برای دخترش با یک تشر
هم النگوها و هم انگشترم را می گرفت


در نمی آورد ز گوشم گوشواره ، می کشید
آنقدر که خون تمام معجرم را می گرفت


آن لگدهایی که میزد می نشست برصورتم
قدرت بینایی چشم ترم را می گرفت
سروده ی علیرضا خاکساری

×××

چوب مزن تو ای لعین، این سربابای من است

مزن تو بر لبش چنین، این سربابای من است

 

همیشه بوده بر لبش، ز روز خردسالی اش

بوسه ی ختم مرسلین، این سر بابای من است

 

چرا همه دور سرش، جمع شدید از جفا

سرش زدید بر زمین این سربابای من است

 

چگونه من نسوزم از، دیدن خشکی لبش

فاطمه جان بیا ببین، این سربابای من است

 

مگر حسین تشنه لب، عزیز مصطفی نبود

مزن به او تو چوب کین، این سربابای من است

 

خدا ببین چه می کنند، به این سر مطهرش

شدم ز داغ او غمین ، این سربابای من است

سروده ی کمال مومنی

×××

 

خاک قدمِ رقیه باشی عشق است

زیر علمِ رقیه باشی عشق است

 

با مهدی صاحب الزمان از ره لطف

یک شب حرم رقیه باشی عشق است

شاعر ناشناس

×××

هر جا سخن از رقیه جان می آید

صوت صلوات عرشیان می آید

 

در مجلس این سه ساله من معتقدم

عطر خوش صاحب الزمان می آید

شاعر ناشناس


ژولیده محبت

«« اولین بار که با مادرم در مجلس عزاداری امام حسین(ع)شرکت کرده بودم، من زار زار گریه کردم و در آن هنگام در قلبم جرقه‌ای زد که‌ ای کاش می‌توانستم من هم در مدح و ثنای این بانوی دو عالم شعر بگویم در همانجا از بی‌بی‌خانم فاطمه(س) خواستم مرا کمک کند و همان هم شد.یک شب خوابیده بودم در خواب دیدم وارد مجلسی شدم که بزرگان همه جمع بودند و در مدح اهل بیت شعر می‌گفتند. در میان آنها بشیر و شهریار را دیدم که مورد عنایت اهل بیت قرار گرفتند، خیلی ناراحت شدم که چرا من نباید شعر بگویم، در یک لحظه یکی از بزرگان مرا به اسم صدا زد و گفت، حسن کوچک هم شعر بخواند. صبح آن روز که از خواب بیدار شدم، بی‌اختیار شعر مثل باران از دهانم خارج می‌شد و من که در آن زمان ۱۲ سال بیش نداشتم، شروع کردم به نوشتن اشعاری که می‌سرودم، روز به روز بیشتر از محبت اهل بیت (ع) به خصوص فاطمه زهرا (س) و سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) بهره‌مند شدم.»»

                                  

                                             www.nasr19.ir 

اینها را محمد حسن فرح بخشیان میگوید و از آن زمان او را ژولیده نامیدند که بعد از آنکه در خرداد سال ۴۲ در مدرسه فیضیه پای منبر امام خمینی(ره)تنها دو بیت شعر سرود، دستگیر و به زندان ساواک قم برده شد.

پیـام مردم ایران در این جهـــان این اسـت           سـکوت در بر ظالم، خـلاف آییـــن است

 چـو دید عکس خمینی، به خود بگفتا شاه          کسی که کاخ مرا زیر و رو کند، این است!

۱۵ روز زیر شکنجه دژخیمان ماند و بعد از آن به بند یک زندان قصر منتقل شد. بعد از چند روز در بین راه بند، تا محل بازپرسی، آیت‌الله طالقانی او را می بیند و به دژخیمان میگوید،” این ژولیده ی شوریده ی خاکی را از کجا آوردید”

درونمایهٔ اغلب سروده‌هایش مذهب، مدح اهل بیت، انقلاب و جنگ ایران و عراق می‌باشد اما بسامد شعر عاشورایی در اشعار ژولیده قابل ملاحظه است و عشق او به حسین علیه السلام و ارادتش به حضرت زینب سلام الله علیها موج میزند.تا کنون بالغ بر ۳۰ اثر دارد و برخی از آثارش بیش از ۱۵ بار تجدید چاپ شده‌است.در اینجا چند شعر از کتاب سفینه نور  و چند بیت از دیگر اشعارش را قرار دادیم باشد که ژولیده شوید…

www.nasr19.ir

وداع ابا عبد الله علیه السلام

الهی بهر تسلیم و رضای تو سری دارم/بده فرمان که بر پیکر سر فرمانبری دارم

بر آن عهدی که بستم پای بستم پس بکن مستم/که از فرط خماری در کف خود ساغری دارم

تو گفتی سنگر آزاد مردی تشنه ی خون است/برای دادن خون من علی ِ اکبری دارم

تو گفتی قصد انسان سازی نسل جوان دارم/جوانان را بگو مانند قاسم رهبری دارم

تو گفتی گلشن دین تشنه است و آب میخواهد/بگو پیر عطش را ساقی آب آوری دارم

تو گفتی اعتبار هر سند باشد به امضایش/برای مهر و امضا خون حلق اصغری دارم

تو گفتی بهر قد، قامت قیامت قامتی باید/قیامت کن به پا چون سرو قامت پیکری دارم

تو گفتی ساربان از بهر کارش مزد میخواهد/به جای مزد او انگشت با انگشتری دارم

تو گفتی بهر زینب نیزه ی دشمن سری باید/برای نیزه داران من سر سوداگری دارم

تو گفتی رمز تکمیل شهادت ها اسارت هاست/مهیای اسیری همچو زینب خواهری دارم

تو گفتی نیلگون از ضرب سیلی صورتی خواهم/بگو با مادرم زهرا سه ساله دختری دارم

چند شاعر را فرا می‌خوانند که بیایید برای خانه کعبه که پارچه مشکی روی آن انداخته بودند شعر بگویند: همه شعرشان را سرودند و ژولیده هم سرود:

(با تلخیص)

عالم همه مست از گل رخسار حسین است/ذرات جهان در عجب از کار حسین است

دانی که چرا خانه حق گشته سیه‌پوش/یعنی که خدای تو عزادار حسین است

جن و ملک و حور و پری در طلب فیض/مامور پذیرایی زوار حسین است

دانی که خرید از دل و جان، جان ِ جهانی/با دادن جانی به جهان کار حسین است

هر کس به جهان گشته گرفتار نگاری/عمری است که ژولیده گرفتار حسین است

یا حسین علیه السلام

(با تلخیص)

یا حسین از تو خدا قدر و بها می خواهد/عهد بستی و برآن عهد وفا می خواهد

بار بربند که هفتاد و دو قربانی را/حق به قربانگه تسلیم و رضا می خواهد

بار بربند برو کرببلا همچو خلیل/که خدا ذبح عظیمی به منا می خواهد

آب زمزم تو مخور آبروی آب بخر/کز بقای تو حسین آب بقا می خواهد

مجتبی منتظر دیدن روی پسر است/قاسمش را ببر آنجا که خدا می خواهد

تا بکوبد علم فتح به باب عرفات/دست عباس ِ علمدار جدا می خواهد

شیر خوار تو چنان تشنه ی دیدار خداست/عوض شیر ز تو تیر ِ بلا میخواهد

گفت ژولیده که جبریل نداد داد چنین/یا حسین از تو خدا قدر و جهاد می خواهد

ژولیده بیشتر اشعارش را تقدیم حضرت زینب سلام الله علیها نموده است،و در کتاب گران سنگ حماسه عاشورا در مدح بانوی قهرمان سخن، چنین لب به شکر فشانی میگشاید:

(با تلخیص)

آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است/آن که وصفش می‌رباید هوش از سر زینب است

آن که با ایراد نطقی کاخ استبداد را/کرد ویران بر سر قوم ستمگر زینب است

آن که داغ شش برادر را به دل هموار کرد/تا بماند جاودان دین پیمبر زینب است

گر علی بن ابوطالب بود معیار صبر/آن که صبرش با علی باشد برابر زینب است

گفت پیغمبر حسینم هست کشتی نجات/بادبان و محور و سکان و لنگر زینب است

هست از درهای جنت یک درش باب الحسین/فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است

ساقی بزم جهان آفرینش گر علی است/جرعه نوش ساغر ساقی کوثر زینب است

در مقام وصف او (ژولیده) گوید روز و شب/آنکه نامش کرده عالم را مسخر زینب است

حضور ژولیده در عزای حسین علیه السلام ملموس است،و در بین مردم بیشتر با شعری که حتما بارها شنیده اید معروف است

الهی بهر قربانی به درگاهت سرآوردم
نه تنها سر برایت، بلکه از سر بهتر آوردم

پی ابقا قد قامت به ظهر روز عاشورا
برای گفتن الله اکبر، اکبر آوردم

پی آزادی نسل جوان از بند استعمار
برادر زاده‌ای چون قاسم فرخ فر آوردم

علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست
ولی من روی دست خود علی ِ اصغر آوردم  

*** 

شکی نیست ژولیده که امروز در گلستان حسین رضای ورامین آرام گرفته است به مدد همین نوحه‌ها و اشک‌هایی که بر اثر زلال شعرهایش از چشمان شیعیان بیدار دل ریخته است در بهشت جاوید در سایه عنایات حضرت حسین(ع) است. در زندگی دنیایی‌اش گاه و بی‌گاه به طنز و مطایبه این مفاهیم متعالی را به شاعران گوشزد کرده بود.اما در عین این که در شعر ژولیده سوگ خیمه زده است. این سوگ بیشتر با حماسه و عشق به امام تشنه لبان حضرت حسین(ع) عجین شده است و این همان نکته‌ای است که باعث شده است در افغانستان هم از شعرهای ژولیده سود ببرند.یکی ازشعرای شیعه افغانی اظهار می داشت: «ما بیشتر نوحه‌هایی را که در افغانستان با آن سینه می‌زنیم از ژولیده است. از مراثی و مدایح او خیلی سود برده‌ایم، مردم افغانستان هم او را می‌شناسند!» 

سوگ جلال و حماسه و عشق را می‌توان در غزل «مناجات خونین» به تماشا نشست؛ 

الهی سنگرم آماده کن جنگیدنش با من/ تو توفیق شهادت را بده بالیدنش با من 

بهای خون من باشد شفاعت از گنهکاران/عنایت کن تو این منصب به خون غلتیدنش با من 

جوانان را به میدان شهادت رهبری باید/تو اکبر را مهیا کن کفن پوشیدنش با من 

دو گل از مجتبی باقی است ای خلاق بی‌همتا/پذیرا شو تو از او زحمت گل چیدنش با من 

علم کردم قد مردی که قد قامت علم باشد/علم را دست عباسم بده کوبیدنش با من 

به شوق دیدن شش ماهه‌ای شش ماهه می‌گوید/که ای تیر سه شعبه گریه کن خندیدنش با من 

از همسر ژولیده نیشابوری شنیدم که در اوان در اتاق داشتند و ژولیده نیز بضاعت مالی چندان خوبی هم نداشته است ولی در موسم محرم یکی از اتاق‌ها برای حضرت حسین(ع) سیاه‌پوش می‌شد و هیئت در خانه ژولیده علم می‌شد. مادحین اهل بیت شعر می‌خواندند و ژولیده نیز  گاهی اوقات در ایام محرم به سراسر کشور سفر می‌کرد.ژولیده گاهی اوقات در اشعارش سرتا پا حماسه می‌شود؛ حماسه‌ای بی‌نظیر؛کلیت زینب پای تا سر انقلابسینه چاک سنگر حفظ حجاب 
و دوباره با همان بیت معروف ژولیده، این نوشتار را به پایان می‌برم باشد که ژولیده را بیشتر دریابیم؛ 

الهی بهر قربانی به درگاهت سرآوردم/ نه تنها سربرایت بلکه از سربهتر آوردم..


به مناسبت ساخت ضریح مطهر امام حسین علیه السلام

مرا از پیش خود آقا مکن دک                      که کردم نام زیبایت به دل حک 

دعاکن تا بقیع را هم بسازیم                      حسین جانم ضریح تو  مبارک

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

ای ابا الحسن! خداوند قبر تو و فرزندانت را بقاعی از بقعه‌های بهشتی و عرصه‌ای از عرصات آن قرار داده است و به درستی که خداوند، قلوب برگزیدگان خلق را طوری قرار داده که به سوی شما مایل باشد و تحمل ذلت و اذیت (در راه شما) داشته باشند. پس برای تقرب به خداوند و مودت پیامبرش قبور شما را تعمیر می‌کنند و زیاد آن قبور را زیارت می‌کنند.

ای علی! اینان به طور مخصوص به شفاعت من می‌رسند و بر حوض من وارد می‌شوند و فردا در بهشت زیارت کنندگان من هستند.

ای علی! هر کس که قبور شما را تعمیر کند و بر آن متعهد باشد، پس گویا سلیمان ابن داوود را در ساختن بیت‌المقدس یاری کرده است. هر کس که قبور شما را زیارت کند… هنگام رجوع، از گناهانش خارج می‌شود همان طور که مادرش او را (پاک) زایید. پس دوستانت را به آن چنان نعمت‌ها و نور چشمی‌هایی بشارت بده که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر هیچ قلبی خطور نکرده است. ولیکن بعضی از مردم بسیار بی‌ارزش، زیارت کنندگان قبور شما را سرزنش می‌کنند همان‌طور که افراد زناکار را سرزنش می کنند. اینان بدترین امت من هستند و خداوند شفاعت مرا بدینان نمی‌رسانند و بر حوض من وارد نمی‌شوند. (۱) 

ساختن ضریح و حرم برای قبور رهبران مذهبی، به عنوان یک رسم و سنتی اجتماعی، قرن‌هاست که در جوامع گوناگون به وجود آمده، منظور کسانی که این کار انجام می‌دهند، یک نوع احترام و تجلیل نسبت به آن شخصیت است. از منظر دین اسلام این گونه اعمال بیانگر تجلیل و تکریم از شخصیت‌هاست. اگر این افراد در زمره علما و بزرگان دین به خصوص امامان معصوم و فرزندان آنان باشند، این اعمال مصداق تعظیم شعائر الهی است که در قرآن نشانه تقوی و بسیار ارزشمند شمرده شده است : وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ؛ هرکسی شعائر دین خدا را بزرگ و محترم دارد، این دلیل بر تقواى قلبى وى مى‌باشد. (۲)


۱٫ بحار الأنوار / جزء ۹۷ / صفحة ۱۲

۲٫ حج(۲۲) آیه ۳۲ .

         



اشعار شهادت حضرت زین العابدین امام سجاد(ع)

بین نماز وقت دعا گریه می کنی

با هربهانه در همه جا گریه می کنی

 

در التهاب آه خودت آب می شوی

می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

 

هرچند زهر قلب تو را پاره پاره کرد

اما به یاد کربوبلا گریه می کنی

 

اصلاخود تو کربوبلای مجسمی

وقتی برای خون خدا گریه می کنی

 

آب خوش از گلوی تو بالا نمی رود

با ناله های واعطشا گریه می کنی

 

با یاد روزهای اسارت چه می کشی

هرشب بدون چون و چرا گریه می کنی

 

با یاد زلف خونی سرهای نی سوار

هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی

 

هم پای نیزه ها همه جا گریه کرده ای

هم با تمام مرثیه ها گریه می کنی

 

دیگر بس است چشم ترت درد می کند

از بس که غرق اشک عزا گریه می کنی

سروده ی یوسف رحیمی

××× 

از روزهای قافله دلگیر می شوی

هر روز چند مرتبه تو پیر می شوی؟

 

در شام شوم شب زدگان تو چه می کشی؟

کز روشنای عمر خودت سیر می شوی

 

زخمی ست لحظه های تو مانند پیکرت

از بس اسیر طعنه ی زنجیر می شوی

 

آیات صبح از لب قرآن شنیدنی ست

در کوچه های شام که تکفیر می شوی

 

خون جگر که می خوری از دست درد داغ

بی تاب بغض های گلوگیر می شوی

 

با آه آه روضه ی ما، ای امام اشک

در هر نگاه آینه تکثیر می شوی

 

خون گریه می شوی تو و تا آخر الزمان

از چشمها همیشه سرازیر می شوی

سروده ی یوسف رحیمی

×××

 

زینت شبهای دعا حضرت سجاد

خاطره ی کرب وبلا حضرت سجاد

 

جلوه ی زیبای عبادات الهی

ای پسر خون خدا حضرت سجاد

 

ای گل خوشبوی گلستان ولایت

ای نفس باد صبا حضرت سجاد

 

بر من دلخسته ی  رنجیده مدد کن

حضرت ارباب، شها، حضرت سجاد

 

درد و بلایت به سرم شافی عالم

درد زما از تو دوا حضرت سجاد

 

ما همه بیمار، گرفتار، گنه کار

دیده به دستان شما حضرت سجاد

 

مرقد بی زائر و بی شمع و چراغت

داغ زده بر دل ما حضرت سجاد

 

این غزل ار خوب، شما خوب، اگر بد

عیب از این بی سرو پا حضرت سجاد

 

عرض دعای من و پایان مصیبت:

((مرد اسیر اسرا حضرت سجاد))

سروده ی صادق تهرانی زاده

×××

 

کاش ما هم کبوترت بودیم

آستان بوس محضرت بودیم

 

کاش با بالهای خاکی امان

لااقل سایه گسترت بودیم

 

کاش ما هم به درد می خوردیم

فرش قبر مطهرت بودیم

 

کاش می سوختیم از این غربت

شمع بالای بر بسترت بودیم

 

کاش می شد که محرمت بودیم

عاشقانه ابوذرت بودیم

 

کاش در کوچه ی بنی هاشم

پیش مرگان مادرت بودیم

 

کاش ماه محرمی آقا

یک دهه پای منبرت بودیم

 

کاش می شد که گریه کن های

روضه ی تیغ و حنجرت بودیم

 

کاش می شد که سینه زن های

نوحه ی گریه آورت بودیم

 

کاش در روز تشنگی، محشر

باده نوشان ساغرت بودیم

 

در قیامت به گریه می گوئیم:

کاش، ای کاش، که نوکرت بودیم

سروده ی وحید قاسمی


دلتگ توام یا حسین

 

 

 

 

کربلا قبله ی دلهاست خدا می داند 

دیدنش آرزوی ماست خدا می داند 

اولین مستمع مجلس پر فیض حسین 

مادرش حضرت زهراست خدا می داند

و اما دلها بسوزد...

به دار کشیدن کودک شیعه در سوریه 

تروریست‌های وهابی سوریه پس از کشتار اعضای یک خانواده شیعه عراقی، تنها بازمانده آن را که یک کودک خردسال بود، دار زدند.

 

پایگاه خبری عراقی القانون نوشت: فعالان حقوق بشر عراق اعلام کردند که گروه‌های مسلح سلفی و وهابی در سوریه اقدام به اعدام یک کودک شیعه عراقی کردند.

خانواده این کودک در منطقه «سیدة زینب» در ریف دمشق ساکن بودند که تروریست‌های مسلح به منزل این خانواده حمله و پس از کشتار تمام اعضای آن، این کودک را اعدام کردند.

از سوی دیگر شیخ «محمد العریفی» شیخ وهابی سعودی از گروه‌های مسلح ضد نظام «بشار اسد» خواست که مانع انتشار تصاویر حملات خود علیه نیروهای ارتش و شهروندان سوریه و مخالفان خود شوند.

وی در صفحه خود در شبکه اجتماعی «توییتر» از تروریست‌های سوریه خواست که به حملات تروریستی و کشتار و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم سوریه ادامه دهند اما مانع انتشار تصاویر جنایات خود شوند.   

... بای ذنب قتلت؟

 

 منبع: خبرگزاری فارس 

 

به دلیل اینکه دولت سوریه منسوب به طایفه علوی و حامی شیعیان و جمهوری اسلامی است از آغاز بحران در این کشور برای اینکه رنگ طایفه‌ای به نبردها بدهند، تندرو‌های وهابی و مسلح جنایات وحشتناکی را مرتکب میشوند و اعدام کودکان، قتل خانواده‌های شیعه، سربریدن آنها و تعدی به نوامیس آنها را در دستور قرار داده‌اند. تروریست‌ های وهابی مخالف بشار اسد در سوریه چندی قبل دختر بچه ی یک خانواده شیعه را در سوریه به طرز وحشیانه‌ای سر بریدند که جرم وی شیعه بودن او و خانواده‌ اش بود. 

 
سر بریدن دختری معصوم فقط به‌ جرم‌ شیعه‌ بودن! (+16)  www.taknaz.ir



طبق آمارهای منتشر شده، تروریست‌ ها تاکنون 1300 شهروند شیعی را قتل عام کرده‌اند که اکثر کشته شدگان را شهروندان سوری و عراقی تشکیل می‌دهند. 

در حال حاضر دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا که در شمال سوریه قرار دارند در محاصره عناصر تندرو سلفی قرار دارند و مردم این دو شهر شیعه نشین در مضیقه غذا و دارو می باشند.  

... یا ابالصالح المهدی ادرکنی

کربلایی جواد حیدری شاعر اهل بیت علیهم السلام در گفت‌وگو با رجانیوز:

نظر "آقا" درباره وضعیت شعر و نوحه آیینی/ +صوت شعرخوانی

گروه فرهنگی- جواد حیدری از جمله شاعران مدیحه سرای اهل بیت(ع) است که تمام وقت خود را برای سامان‌دهی و انتشار شعرهای شاعران جوان کشور که کمتر دیده می‌شود، گذاشته است.

انتشارات "آرام دل" که با انتشار کتاب‌های شعر در میان شاعران و مداحان کشور شناخته شده است از جمله فعالیت‌های حیدری است که با توصیه بزرگان عرصه مداحی همچون حاج منصور ارضی شروع به کار کرد.

ایام شهادت سالار شهیدان (ع) بهانه‌ای شد تا گفتگویی با این شاعر و مداح اهل بیت(ع) انجام دهیم که بیشتر حول محور فعالیت‌های انتشارات "آرام دل" بود. آفت‌های مداحی و اخلاق شاعری و مدیحه‌سرایی اهل بیت(ع) نیز جمله نکاتی بود که در این گفت‎وگو به آن اشاره شد:

شعرهای دست‌اول شعرای اهل بیت (ع) را منتشر کردیم

با توجه به فعالیت‌های گسترده‌ای که شما در زمینه شعر و مداحی دارید مشکلی که امروز در بعضی از هیات‌های مذهبی با آن مواجهیم شعرهایی ضعیفی است که خوانده‌ می‌شود، و بعضا مایه وهن آل الله (ع) است. به نظر می‌رسد یکی از دلایل خواندن شعرهای ضعیف این است که شعر خوب به دست مداحان نمی‌رسد.

ببینید، ما انتشارات «آرام‌ دل» را که راه‌اندازی کردیم، نیت‌مان همین بود. ما طی سال و در هر مناسبتی کتاب منتشر می‌کنیم، فقط محرم و صفر و فاطمیه نیست. شما ربیع‌الاول هم از ما مجموعه شعر می‌بینید. کاری که ما کردیم، این بود که اشعار چاپ‌ نشده شعرا را می‌زنیم.

آفتی که در بحث کتاب شعر هست، این است که گلچین می‌زنند. گلچین‌های اول خوب است، گلچین‌های بعدی می‌شود گلچینی از این گلچین‌ها. یعنی می‌بینی یک شاعر، پنج تا شعر خوب دارد و این در 20، 30 کتاب تکرار می‌شود. الحمدلله به مدد اهل بیت(ع) و یاری خود شعرا، این حلقه را شکستیم و می‌شود ادعا کرد که هیچ‌جا از شعرای اهل‌بیت، این‌قدر شعر دست اول چاپ نکرده است.

بعضا شنیده می‌شود که هر مداح مشهوری برای خودش شاعر دارد و تنها شعرهای او را می‌خواند، یعنی خود را ملزم می‌داند که شعرهای او را بخواند حالا هر شعری که باشد، ضعیف یا قوی...

به نکته مهمی اشاره شد، این موضوع به آفتی در میان مداح‌ها تبدیل شده است، که خیلی هم بد است، اینکه هر مداحی تصور کند باید شاعر مخصوص به خود را داشته باشد خوب نیست. حاج‌منصورآقا می‌گفت: «ما شاعر اهل‌بیت(ع) داریم، شاعر حاج‌منصور و حاج‌سعید که نداریم»، برای همین وقتی می‌بینند با یک نوجوان و جوانی که قریحه‌ای دارد و شعری می‌گوید با همان مشهور می‌شوند.  البته این موضوع فراگیر نیست و در بعضی‌ها هست، ولی این بعضی‌ها تریبون و پخش سی.دی گسترده دارند. البته آنها هم  بعضا مراجعه به کتب خوب دارند.

ما طی سال‌هایی که شاعری و ذاکری کرده‌ایم، خیلی وقت‌ها شده یک کتاب را فقط برای یک شعر خوبی که داشته خریدیم. الان با این وبلاگ‌هایی که هست، شعر خوب را خیلی راحت می‌توانند پیدا کنند کافی است که یک جستجو کنند.

شاعران شهرستان را شناسایی کردیم

شاعران شهرستان چه سهمی از فعالیت‌های شما دارند؟

لطفی که خدا در بحث «آرام ‌دل» به ما کرد، این بود که شعرای اهل‌بیت(ع) شهرستانی را که شاید اشعارشان کمتر به دست کسی می‌رسید، شناسایی کردیم که لطف امام‌حسین(ع) بود.

بعضی از این شاعران را معرفی کنید.

مثلاً آقای "ایوب پرندآور" از جهرم است کتابی دارد به اسم «رباعی‌های کبود، دوبیتی‌های نیلی». رباعی‌های ایشان را دیده بودیم و دنبالش می‌گشتیم و سر از جهرم درآوردیم و دیدیم از بچه بسیجی‌ها و جبهه‌ای‌هاست که یک حلقه شعر اهل‌بیتی در جهرم فارس دارند. کتاب ایشان را چاپ کردیم، بیش از 500 دوبیتی و رباعی فقط در موضوع مرتبط با حضرت‌زهرا(س) گفته که اگر نگوییم بی‌نظیر، حقیقتاً کم‌نظیر است. ایشان در رباعی سرآمد است و کسی مثل ایشان را نداریم.

«بر حرمت عصمتش مرا می‌بخشند/ بر چادر عفتش مرا می‌بخشند/ آنان که مرا شراب شعرش دادند/ یک روز مرا به عترتش می‌بخشند» یا «عشق از طربی لم‌‌یزلی می‌گوید/ از جلوة عشقی ازلی می‌گوید/ قلبی که گره به مهر مولا خورده/ با هر ضربان علی‌علی می‌گوید».

البته اینطور نیست که فقط دو بیتی و رباعی بگوید، اما در این زمینه قَدَرتر است، گرچه در غزل و قالب‌های دیگر هم شعر می‌گوید، بعضی وقت‌ها در بعضی از رباعی‌هایش کار یک غزل را کرده است.

«من قصه تازیانه‌ات را چه کنم؟/ این آتش و دود خانه‌ات را چه کنم؟/ نیلوفر نیلی من ای یاس سپید/ خط‌های کبود شانه‌ات را چه کنم؟»

همین‌طور دوستان ایشان که اسامی آنها الان در ذهنم نیست و یک حلقه شعر دارند.

اگر شما به "غزل- ‌مرثیه" امسال ما که همان «بوریای شعر» است، نگاه کنید، اکثراً متعلق به ایشان است.

بچه‌های کرج هم حلقه‌ خوبی دارند که گرچه قدمت دور هم جمع شدنشان زیاد نیست، ولی شعرای اهل‌بیتی خوبی هستند. بچه‌های ساوه، آقای ذاکری که کتاب «نه سال عاشقی» برای حضرت اباالفضل(ع) دارد.

«ماه از بس که سراپای تو بوسیدن داشت/ تیر با تیر سر بوسه رقابت می‌کردیم». یک "غزل مصیبت"دارد که خیلی قشنگ است و خیلی‌های دیگر. حتی از دزفول، آقای رَمی، آقای بشیری‌نیا، از شوش دانیال آقای حیدری آل‌کثیر.

شعرای ترک هم دارید؟

ما هنوز نتوانسته‌ایم وارد قسمت آذری‌زبان‌ها شویم، چون یک مقدار حیطه تخصصی است و ما هم با این زبان آشنایی نداریم اما با آقای کلامی و دوستان دیگر رابطه داریم. اگر به کتاب‌ها و وبلاگ‌های آنان مراجعه کنید، اشعار خیلی خوبی پیدا می‌کنید.

یکی دیگر از آفات، آفت شعر نو خواندن است، نه شعر نو به معنی شعر نیمایی. یعنی شعری که کسی نخوانده باشد و من برای اولین بار بخوانم. یک وقت حاج‌منصورآقا این کار را می‌کند، حاج‌منصور است. به قول خودش می‌گفت: «صبح آرام شعر می‌گفت، شب یا فردای آن 69 بیت شعر را از حفظ می‌خواندم». ایشان کارهایش را کرده و به قول معروف گندم‌هایش را آسیاب کرده، حالا دارد شعر از رو می‌خواند، نو به نو می‌خواند. ما خودمان همین کتاب‌هایی را که چاپ کرده‌ایم، می‌خوانیم. بعضی وقت‌ها هم کتاب‌های سال‌های قبل را می‌خوانیم. کتاب خوب دارد زیاد می‌شود، شاعر خوب هم دارد زیاد می‌شود. اما چیزی که ما باید به آن بپردازیم و دیگر منبع ندارد و با ملازمت، ممارست و نشست و برخاست درست می‌شود، اخلاق شاعری اهل‌بیت(ع) است.

برای به دست آوردن این کتاب‌ها باید به کجا مراجعه کنند؟

همان انتشارات «آرام‌ دل» که همه می‌دانند. میدان انقلاب خیابان شهدای ژاندارمری، البته قبلا مهستان بودیم اما فضای آنجا عوض شد، به مجل جدید آمدیم.

سایت هم دارید؟

متأسفانه نه، ایرادی که به ما وارد است، همین سایت است، یعنی اگر سایت بزنیم، لااقل از این طریق به دست کسانی که کتاب‌های ما به دستشان نمی‌رسد، می‌رسد.

تیمی که الان با آنها کار می‌کنیم مشتمل بر 100 شاعر است

شما الان چند شاعر شناسایی و معرفی کرده‌اید؟

ببنید، تیمی که الان با انتشارات «آرام ‌دل» کار می‌کند، چیزی حدود بیش از 100 تا شاعر هستند که بعضی از آنها برای بعضی از مناسبت‌ها شعر ندارند. شاید بتوانم بگویم بیشتر کسانی که در جلسه شعرای آئینی خدمت مقام معظم رهبری رسیدند، به‌واسطه این انتشارات شناخته شده‌اند، مخصوصاً از شهرستان‌ها. بوده‌اند دوستانی که ما آنها را نمی‌شناختیم، اما شعرهای خوبی داشته‌اند، با این همه واقعاً اول راه هستیم. ان‌شاءالله اگر مراکز فرهنگی و سیستم‌های دولتی که آقا گفتند کمک بدهند، می‌شود سازماندهی خوبی برای شعرای اهل‌بیت(ع) انجام داد.

بودجه‌های دولتی برای کمک به اینگونه تشکل‌ها چگونه است؟

متأسفانه بودجه‌ای که الان چه در وزارت ارشاد و چه در حوزه هنری به شعر اختصاص داده شده است، به نظر نمی‌رسد که در این قسمت خوب خرج شده باشد. یک حکایتی هست که راست هم هست این است که شاعری مریض شده بود، هر دکتری آوردند خوب نشد. یک دکتر حاذق آوردند. پرسید: «چه کاره‌ای؟» جواب داد: «شاعرم». پرسید: «تازگی شعر گفته‌ای؟» جواب داد: «بله». گفت: «بخوان ببینم». شعر را که خواند آهی کشید و انگار همه دردش از بین رفت. دکتر گفت: «حالا خوب شدی؟» گفت: «آره». دکتر گفت: «خداحافظ!» شاعر اگر شعرش عرضه نشود، حالا این عرضه یا به این صورت است که مداحی آن را بخواند و یا شعرش به‌طور مستقل یا در کنار شعرای دیگر چاپ شود، پیشرفتی که باید، پیدا نمی‌کند و حالت کسالت در شاعری به او دست بدهد.

این چیزی که قدیم‌ها رسم بود که بگذار وقتی پیر شدی دیوان اشعارت را چاپ کن، با نظر آقا نمی‌خواند، آقای زمانی می‌گفت آقا به جوان‌ها توصیه می‌کنند که شعرهایتان را چاپ کنید.

تاکید رهبر معظم انقلاب بر نوحه

در مورد دیدار با آقا هم بفرمایید.

دیدار با آقا، زحمت آشیخ جواد زمانی بود. قبل از این جلسه هم ایشان خیلی زحمت کشید و مراحلی را طی کردیم تا رسید به اینکه یک جلسه خدمت آقا برویم. آن جلساتی که آقا با گروه‌های مختلف می‌گذارند. آقای آشیخ رضا جعفری، آقای لطفی، آقای عرب‌خالقی، آقای برقعی، آقای شرافت، آقای لطیفیان و... بودند. در آن جلسه وقتی آقای زمانی توضیح داد که شعرای کشور هستند که برای هیئات شعر می‌گویند، آقا گفتند خیلی خوب است و قرار شد جلسه‌ای در خدمت آقا باشیم. در آن جلسه  آقا نکته‌ قشنگی گفتند که فقط شعر نیست که وضع خوبی ندارد، الان نوحه هم وضع بسامانی ندارد. آقا روی نوحه‌ها خیلی تکیه کردند.

ما شعرای قَدَری داشته‌ایم مثل حاج‌مهدی خرازی «رحمة‌الله‌علیه» یا حاج‌مهدی تعجبی مشهور به آواره همدانی یا حاج جعفر رسول‌زاده متخلص به آشفته. اینها با اینکه شاعرند، اما عمرشان را برای نوحه گذاشتند و می‌گویند نوحه از شعر مهم‌تر است. آقا در صحبت‌هایشان خیلی روی نوحه تکیه می‌کردند. خیلی از خواننده‌ها شعر خوب انتخاب کرده‌اند و جلوی آقا خوانده‌اند اما آقا گفته‌اند نوحه‌ات خیلی خوب بود. آقا روی سبک نوحه و مضامین نظر دادند و می‌گویند باید پیام داشته باشد. شعر را تو می‌خوانی و مردم گوش می‌دهند، ولی نوحه را که می‌خوانی، مردم می‌شنوند و جواب می‌دهند و این نوحه‌ها بیشتر در ذهن‎شان می‌ماند. بعد از دستوری که آقا دادند، سه سالی طول کشید که ما خدمت آقا رسیدیم. جلسه خیلی خوبی بود، گرچه نیت و درخواست‎مان از آقا این بود که فقط ایشان برای ما صحبت کنند و مبانی مرثیه و اشعار آئینی را بگویند که به شعرخوانی هم رسید اگرچه آقا مختصری صحبت کردند، ولی در مجموع آنچه که باید گفته شود فرمودند و خیلی با سعه‌صدر آن جلسه را تحمل کردند، چون شعرخوانی خیلی طول کشید. ایشان خیلی با صبر و حوصله و متانت گوش دادند و تشویق‌هایشان هم حرکت نویی را در شعرا ایجاد کرد.

مرحوم آرام مصداق شاعر سوخته اهل بیت(ع) بود

شما در سخنان خود به اخلاق شاعری اشاره کردید در این موضوع طبیعتا شاعران دنبال الگو هستند مصداق مشخصی که بتواند الگوی شاعران شود، کیست؟

مرحوم حاج‌آقای آرام؛ شاید زمانی که پیش او می‌رفتی، «ط» را «ت» می‌نوشت اما واقعا بچه‌ها باید حاج‌آقا آرام را می‌دیدند و  اخلاق شاعری که همان اخلاق نوکری اهل‌بیت(ع)،  آن هم با امتیاز بالا، یعنی مخلصِ مخلصِ مخلص، سوختة سوختة سوخته، می‌دیدند.

وقتی کتاب «کشته اشک» حاج‌آقای آرام را چاپ کرده بودیم، به یکی از علما نشان دادیم که هم محدث بود، هم ادیب، هم فیلسوف و هم حکیم، اصلاً هرچه بگویم دارد، اسم نمی‌برم. تا کتاب را جلویش گذاشتم، گفت: «این سوخته اینها را گفته». این شعر معروف ایشان که « ندیده عاشقت شدم نمی‌دونم چه می‌شه/ هرچی می‌گه حسین حسین دلم که سیر نمی‌شه» یک ترکیب مربع زبان ساده است. حاج آقا می‌گفت: «وقتی این را می‌گفتم جیغ می‌زدم، گریه می‌کردم و یک هفته مریض شدم»، یعنی می‌سوخت و می‌گفت.

اخلاق شاعری مهم است و نباید با چیزهای دیگر اشتباه شود. امثال من ضعف داریم. نباید یادمان برود که اخلاق شاعری همان اخلاق نوکری امام‌حسین(ع) است. هیچ فرقی ندارد. ما نوکر نوکرهای امام‌حسین(ع) هستیم.

شعرا باید در قسمت‌هایی که می‌خواهند شعر بگویند، مطالعه کنند. ما اگر مثلاً ندانیم امام‌باقر(ع) را چگونه به شهادت رساندند و مادر ایشان چه کسی بوده؟ چگونه به دنیا آمده و فضایل و مناقبش چیست، نمی‌توانیم شعر خوب بگوییم. این همان ماده خامی است که آقا اشاره داشت. ایشان بهترین منبع برای فضایل گفتن را زیارت جامعه کبیره معرفی کردند. یکی از نکاتی که در جلسات شعرا و خواننده‌ها بر آن تأکید می‌کنیم و می‌گوییم اگر کسی این کتاب را 20 بار هم بخواند، دفعه بیست و یکم هم مطلب جدید گیرش می‌آید، مثلا مفاتیح‌الجنان شیخ‌عباس قمی است. می‌گوییم مفاتیح را به عنوان کتاب مطالعه کنید. نه اینکه فقط مراجعه کنید برای ادعیه آن مثلاً دعای توسل یا دعای کمیل یا هر چیز دیگرش؛ پر از مطلب است. ما زیارت جامعه ائمة‌المؤمنین(ع) را داریم که پر از روضه‌ مستقیم و غیرمستقیم است.

این چیزها کمبود شعرای ماست. ذوق و قریحه را خدا داده. به قول آقا باید شکرگزار این ذوق و قریحه خداداد باشیم و کفران نعمت نکنیم. کفرانش این است که آن را خوب پرورش ندهیم و بارور نکنیم و از آن خوب استفاده نکنیم و به همان شیوه ابتدایی که آن را بدهم یک مداح بخواند، کفایت کنم و دیگر جلوتر نروم و مطالعاتم را بیشتر نکنم و پیش نبرم. 

شعرخوانی جواد حیدری

 

وقتی خدا به خلقت تو افتخار کرد

ما را برای نوکریت اختیار کرد

 

کشتی هیچ‌کس به دل ما محل نداد

اما حسین آمد و ما را سوار کرد

تا داغ تو جگر بخراشد به سینه‌ها

برق نگاه تو دل ما را شکار کرد

 

گر روضه‌ات نبود که ما دین نداشتیم

دین را برای ما غم تو استوار کرد

 

جانم فدای آنکه تمامی عمر خویش

بر درگه تو خدمت بی‌انتظار کرد

 

هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی‌رود

یک لحظة کسی که برای تو کار کرد

 

دنیا و آخرت همه مدیون زینبیم

ما را صدای ناله او بی‌قرار کرد

 

گیرم که گریه‌ها شده مرهم به زخم تو

باید به داغ ساقی لشکر چه کار کرد؟

اشعار و نوحه های محرم الحرام و عزای امام حسین(ع)

چشم انتظاری امام زمان (عج)

 

ای آخرین توسل سبز دعای ما

آیا نمی رسد به حضورت صدای ما

شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین

بی تو چه زود می گذرد هفته های ما

در این فراق تا که ببینی چه می کشم

بگذار چشمهای خودت را به جای ما

موعود خانواده کی از راه می رسی

کی مستجاب می شود "آقا بیای ما"

کی می شود بیایی و از پشت ابرها

خورشید های تازه بیاری برای ما

آقا اگر نیایی و بالی نیاوری

از دست می رود سفر کربلای ما

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

 

کاش این عقده ی دل وا می شد

درد این سینه مداوا می شد

همه ی آرزوی فاطمه با

دست پر خیر تو امضا می شد

کاش با هیبت مولایی تو

ریشه کن ریشه ی اعدا می شد

با ظهورت پسر سعی و صفا

رجعت حضرت سقا می شد

کاش با آن دم غوغایی تو

روح پژمرده ام احیا می شد

به امید قدمت ای آقا

مدفن فاطمه پیدا می شد

کاش تا تذکره ی کرب وبلا

امشب از لطف تو امضا می شد

 سروده ی کمال مومنی

×××

 

پایان شبهای بلند انتظاری

آیا برای آمدن میلی نداری

من نذر کردم خاک پایت را ببوسم

 آیا سر این بنده منت می گذاری

من قبل از اینها اینهمه میزان نبودم

آباد بود این خانه ی ما روزگاری

من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم

 می خواستم پیشت بماند یادگاری

تا اینکه دلها بوی سجاده بگیرند

باید بیایی و کمی تربت بیاری

یک روز می آیی وتا روز قیامت

ما را به آقای محرم می سپاری

یک هفته دیگر دل آواره ی من

باید بسازد با فقیری با نداری

  سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

اشعار کلی ماه محرم و امام حسین(ع)

 

ما را برای نوکری ات انتخاب کن

دل را میان آتش عشقت مذاب کن

شاید اجل به ما ندهد عمر عاشقی

آقا بجان حضرت زهرا شتاب کن

اینجا فقط به نام شما آبرو دهند

ای صاحب کرم زدلم فتح باب کن

ما نذر مادران خود از روز اولیم

زان رو تو نذرشان زکرم مستجاب کن

ای مصحف ورق ورق آل فاطمه

شرح غمت به سینه ی ما هم کتاب کن

راضی نشو به خشکی چشم خرابمان

با نام خود تو چشمه ی ما را پر آب کن

دل می رود به کرب و بلا با مِی غمت

با جرعه اشک روضه تو ما را خراب کن

ای ناخدای کشتی الطاف سرمدی

ما را برای نوکری ات انتخاب کن

سروده ی کمال مومنی

×××

 

نبود شیعه با صفا اگر محرمت نبود

نبود مهر و هم وفا اگر محرمت نبود

گناه رسم رایج مردم هر زمانه بود

در این جهان بی صفا اگر محرم نبود

کسی برای توبه و دعای خود سبب نداشت

به بارگاه کبریا اگر محرمت نبود

تمام دین مصطفی گرمی و رونقی نداشت

نبود دین رهگشا اگر محرمت نبود

دعای آدم و خلیل نیاز نوح و جبرئیل

چگونه می شدی روا اگر محرمت نبود

زعش صحبتی نبود حب و ولایتی نبود

قسم به نام نینوا اگر محرمت نبود

به راه و رسم فاطمه که منتهای عزت است

کسی نبود آشنا اگر محرمت نبود

کرب و بلا و مرقدت صحن و سرا و گنبدت

نبود آشنای ما اگر محرمت نبود

فراتر از سخن بود آنچه نهان به دل شده

نبود صحبت از خدا اگر محرمت نبود

سروده ی جواد حیدری

×××

 

باز این دل برای تو زانوی غم گرفت

در کوچه های سینه زنی تو دم گرفت

یک حس آشنا به گلویم رسید وبعد

چشمم دوباره حال وهوای حرم گرفت

مدیون منم که با همه بی لیاقتی

دست تو دست سرد مرا باز هم گرفت

بوی تورا گرفته ام وشکر می کنم

آخر دعای نیمه شب مادرم گرفت

افتاد مثل مرده به روی زمین گرم

هرکس مسیح نام تورا دست کم گرفت

من از کجا اسیر عزای تو بوده ام

از آن زمان که دست مشیت قلم گرفت

می آید از فرات ولی زخم خورده است

ماهی که بر کرانه ی دوشش علم گرفت

سروده ی علیرضا لک 

×××

 

جوونی ما بفدات حسین جان

کی می رسیم به کربلات حسین جان

مهر تو آمرزش هرگناهه

گفته اینو خود خدات حسین جان

محل رفت و آمد ملک هاست

مجلس گرم روضه هات حسین جان

ببین شده فرش عزات حسین جان

هرکسی توی مجلست می شینه

پر می زنه تا کربلات حسین جان

غلام سیات رو سفیده به والله

منم گدای عاشقات حسین جان

تویی اقام تویی اقام همیشه

منم گدات منم گدات حسین جان

اگر به دام عشق تو اسیرم

نصیب من شده دعات حسین جان

قسم به مشک و علم و علمدار

منم دخیل پرچمات حسین جان

صدات می آد هنوز به روی نیزه

سوخته دل ما از صدات حسین جان

اون دلی که سوخته میون روضه

شد همنوا با بچه هات حسین جان

سروده ی جواد حیدری

×××

 

هر روز پای هر محنت گریه می کنم

بر هر هزار زخم تنت گریه می کنم

با دستهای نوحه ی تو سینه می زنم

با روضه های دل شکنت گریه می کنم

یعقوب های چشم من از دست رفته اند

از بس برای پیرهنت گریه می کنم

بر دست قبر هم کفن کربلا به تن

از داغ جسم بی کفنت گریه می کنم

گاهی شبیه روز دهم سرخ می شوم

بر لحظه ی به نی شدنت گریه می کنم

ای سوخته ترین بدن زیر افتاب

بر زخم تاول بدنت گریه می کنم

سروده ی محسن عرب خالقی

×××

 

یادی از ناله ی زهرا می کنم

بقچه ی محرمو وا می کنم

اومدم از بی بی مهلت بگیرم

که شاید تو این محرم بمیرم

دوس دارم به عشق این پیرن سیاه

روزیه من بشه یک دل پر آه

می نشینم روبروی پیرهنم

با لباسِ احرامم حرف می زنم

این لباس وقف طواف هیئته

یادگار خیمه های عترته

شبیه خیمه ی نیم سوخته شده

که با اذن فاطمه دوخته شده

مثل اون چادر خاکی و سیاه

حجابی شده بر این تن گناه

ریشه ی نخش پر از پیچ و تابه

حاصل گریه برای اربابه

بی بی جان دستمال اشکمو بده

پر کن از کوثر و مشکمو بده

تا شدم محرم این لباس سیام

تازه یک کمی شدم مثل آقام

منکه جز اشک ندارم هدیه کنم

بزا تا برا حسین گریه کنم

من می خوام قربونی آقا بشم

خاک پای مهموناش روی چشم

جوونیم فدای راهت آقا جون

فدای نیمه نگاهت آقا جون

سروده ی روح اله عیوضی

××××××××××××××

اشعار مربوط به حضرت مسلم

  

دل من بر سر این دار صفایی دارد

وه که این شهر چه بام و چه هوایی دارد

خانه ی پیر زنی خلوت زاویه ی من

هرکه شد وحی به او غار حرایی دارد

شب که شد داد زدم کوفه میا کوفه میا

مرغ حق در دل شب صوت رسایی دارد

پیکرم تا به زمین خورد صدا کرد حسین

شیشه از بام که افتاد صدایی دارد

پشت دروازه مرا فاتح ای مهمان کن

تا بدانند که این کشته خدایی دارد

هم سرم بی بدن و هم بدنم بی کفن است

حالم از قسمت آینده نمایی دارد

در سر بی بدنم هست هزاران نکته

سوره ی ما نیز بسم اله و بایی دارد

دید خورشید که در بردن این نامه شدم

دست بر دامن هر ذره که پایی دارد

همه از شش جهتم فیض عظیمی بردند

مسلم اینجا حرم و کربوبلایی دارد

در جمال تو جلالی است که سر می خواهد

 دلبر آن است که شمشیر و قبایی دارد

سر تصویر سلامت زشکستم غم نیست

حسن تو بهتر از این آینه هایی دارد

گر بریدند پر و بال مرا شکوه چرا

قله ی قاف تو سیمرغ فدایی دارد

سروده ی رضا جعفری

××××××××××××××

اشعار مربوط به ورود به کربلا

 

فرود آیید یاران! وعده گاه داور است اینجا
بهارستان سرخ لاله های پرپر است اینجا
چه غم؟ گر از منا و وادی مشعر سفر کردی
خدا داند که بهتر از منا و مشعر است اینجا
زیارتگاه کل انبیاء تا دامن محشر
مزار قتلگاه عاشقان بی سر است اینجا
فرود آیید ای یاران در این صحرا که می بینم
ز بانگ العطش غوغای روز محشر است اینجا
فرات از چار جانب موج زن، اما خدا داند
جواب العطش شمشیر و تیر و خنجر است اینجا
رباب! از اشک و خون دل، دو چشم خویش دریا کن
که آب تیر زهر آلوده، شیر اصغر است اینجا
به گل باران چه حاجت دشت و صحرا را؟ که می بینم
زمینش لاله گون از خون سرخ اکبر است اینجا
مبادا نام آب آرید! ای طفلان معصومم
که سقّای حرم خود از شما تشنه تر است اینجا
عَلَم افتاده، من تنها و اطرافم پر از دشمن
سر و دست علم دارم، جدا از پیکر است اینجا
برادر با تن عریان به موج خون و می بینم
که کعب نیزه، عرض تسلیت بر خواهر است اینجا
سزد دعوت کنم در کربلا پیوسته" میثم" را
که او را شور و حال و اشک و سوز دیگر است اینجا 

غلامرضا سازگار(میثم)

×× ×

 

آسمان در نظرم تیره و تار است حسین

هرطرف می نگرم بوته خار است حسین

تا رسیدیم اخا تشنگیم افزون شد

این عطش حاصل نفرین بهار است حسین

آن سیاهی که نمایان شده نخلستان نیست

پس چرا دشت پر از نیزه سوار است حسین

خنده ی حرمله در دشت طنین افکنده

به گمانم که پی صید شکار است حسین

کوفیان شهر ه ی غارتگری و تاراجند

حتم دارم که دگر آخر کار است حسین

سروده ی وحید قاسمی

××××××××××××××

اشعار مربوط به حضرت رقیه (ع)

 

پایم حریف خار مغیلان نمی شود

دست شکسته یار گریبان نمی شود

گیسو نمانده تا که پریشان کنم ترا

آری سر رقیه پریشان نمی شود

دستی که نمی شناسم از این قوم بی حیا

راضی به جز شکستن دندان نمی شود

گفتم شبیه روی تو خاکسترین شوم

دیدم که جز به آتش دامان نمی شود

تا مغز استخوان تن من سیه شده

دردی است در رقیه که درمان نمی شود

سروده ی محمد سهرابی

×××

 

فرصت نکرده‌ای که تنت را بیاوری

یا تکه‌هایی از بدنت را بیاوری

بی‌تن رسیده‌ای که برای دلم خبر

از تلخی نیامدنت را بیاوری

سر می‌نهم به نیت دامان تو بر آن

گر پاره‌ای ز پیرهنت را بیاوری

دردانه تو هستم و بوسم نمی‌کنی؟

یا رفته‌ای لب و دهنت را بیاوری؟

ای حنجر بریده به من قول می‌دهی؟

این بار شرح سوختنت را بیاوری؟

می‌دانم این که نعش خودت را نیافتی

می‌شد برای من کفنت را بیاوری

بابا، اگر دوباره سراغ من آمدی

یادت بماند این که تنت را بیاوری

سروده ی احمد رضا قدیریان

×××

 

ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت

کربلا از من عموی مهربانم را گرفت

وقت دلتنگی همیشه او کنارم می نشست

بی وفا دنیا انیس و هم زبانم را گرفت

از سر دوش عمویم عرش حق معلوم بود

منکر معراج از من نردبانم را گرفت

من به قول آن عمو فهمم ورای سنم است

دیدن تنهایی بابا توانم را گرفت

روز عاشورا چه روزی بود ؟! حیرانم هنوز

جان کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت

خرمن جسمی نحیف و آتش داغی بزرگ

درد رد شد از تنم روح و روانم را گرفت

تار شد تصویر عمه ، از سفر بابا رسید !

آن مَلَک آهی کشید و بعد جانم را گرفت

سروده ی کاظم بهمنی

××××××××××××××

اشعار دو طفلان حضرت زینب(س)

 

گیرم که رد کنی دل ما را ، خدا که هست
باشد،!! محل نده، قسم مرتضی که هست
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیرالنسا که هست
یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست!
از درد گریه تکیه مده سر به نیزه ات
زینب نمرده،شانه ی دارالشفا که هست
قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست
گفتی که زن جهاد ندارد ، برو برو
لفظ برو چه داشت برادر؟ بیا که هست
خون را بیا به دو دست قربانی ام بکش
تو خون مکش به دست، عزیزم حنا که هست
گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن ، کربلا که هست
گفتی که بی تو سر نکنم، خوب نمی کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست!
سروده ی محمد سهرابی

×××

 

دویده ایم که همراه کاروان باشیم
رسیده ایم که در جمع عاشقان باشیم
به شوق اوج گرفتن ستاره آمده ایم
که خاکبوس قدمهای آسمان باشیم
شما و این همه غربت چگونه حان ندهیم؟!
خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم
دو چشم حضرت مادر دو چشم باران است
چگونه شاهد این درد بی کران باشیم؟
دویده در رگ ما خون جعفر طیار
زمان آن شده تا عرش پرزنان باشیم
دوبال سبز پریدن به دست اذن شماست
اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم
دو نوجوان فدایی دو نوجوان شهید
همان که آرزوی مادر است آن باشیم
سید محمد جواد شرافت

×××

 

حسین من حسین من درد منو دوا نما

حاصل عمرمو بگیر حاجتمو روا نما

بیا منو خجل نکن به پیش زهرا مادرم

بیا بذار منم کمی اجر غریبی ببرم

می خوام شبیه مادرم که مادر شهید بشم

روز قیامت کنار فاطمه رو سفید بشم

دسته گلام فدای اون کاکل ناز اصغرت

فدای قد اکبرت فدای اشک دخترت

درسته قابل ندارند دسته گلام برای تو

اگه اجازه می دادی زینب می شد فدای تو

اینا اگر جا بمونند میون خیمه می میرند

ببین کفن پوشیده اند تا اذن میدون بگیرند

به جون مادرم قسم آه و زاری نمی کنم

تو خیمه آروم می شینم بیقراری نمی کنم

تو که منوخوب می شناسی فقط تورو می خوام حسین

توعشق بازیِ با خدا هر جا بری می یام حسین

اینا اگر چه کوچیکند وارث خون حیدرند

آبروی منواینا با جانبازیشون می خرند

سروده ی جواد حیدری

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت عبداله ابن الحسن

 

پسر شاه کریمه سر این سفره سهیمه

از کوچیکی زیر دست لطف احسان قدیمه

ذکر خوابش عمو بوده شعر غربت می سروده

از همین حالا به فکر تقاص یاس کبوده

اینکه حبسه توی خیمه عمه این رو خوب می دونه

 یه بزرگمرد کوچیکه نمی شه اسیر بمونه

اونایی که بعد چندی در این خونه می مونن

دیگه کم کم یه چیزی از سر اهل بیت می دونن

می شینن مردا دو زانو می خونن درس الفبا

علماشم کم میارن سر درس طفل اینها

می گیرن مرگ و به بازی بچه های این قبیله

شهادت تو این قبیله به خدا رسمی اصیله

نوجوون دیدی تا حالا سرشو به دس بگیره

تو نبردی نابرابر بگه یا زهرا بمیره

 نوجوون دیدی علمدار که زیر بارون سنگه

یادگرفته از ابالفضل تا که بی دستی بجنگه

نوجوون دیدی که تشنه نه زره داره نه شمشیر

مقتل به هم بریزه بزنه نعره ی تکبیر

نوجوون دیدی بمونه پای اون قسم که خورده

نمی دونید سم اسبا چه بلا سرش آورده

نوجوون دیدی محرم شب پنجمه به نامش

باب قتلگاه ارباب صاحب سر امامش

سروده ی روح اله عیوضی

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت قاسم ابن الحسن(س)

 

چشم هایش همه را یاد مسیحا انداخت
در حرم زلزله ی شور تماشا انداخت
هیچ چیزی که نمی گفت فقط با گریه
جلوی پای عمو بود خودش را انداخت
با تعجب همه دیدند غم بدرقه اش
کوه طوفان زده را یک تنه از پا انداخت

بی زره رفت و بلا فاصله باران آمد
هر کس از هر طرفی سنگ به یک جا انداخت
بی تعادل سر زین است رکابی که نداشت
نیزه ای از بغل امد زد و او را انداخت
اسب ها تاخته و تاخته و تاخته اند
پس طبیعی است چه چیزی به تنش جا انداخت
با عمو گفتن خود جان عمو را برده
آنکه چشمش همه را یاد مسیحا انداخت
سروده ی علیرضا لک

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت علی اصغر(ع)

 

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات !
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟
با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟
خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد
دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما
دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد
شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه بی کودک مادر برسد
زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد
سروده ی علی رضا لک

×××

 

هرکی گوشش به سخنهای منه

دیگه از تشنگی فریاد نزنه 

هر چی یار داشته بابا فدا شده

بچه ها دیگه بابا تنها شده

بابای ما دیگه سقا نداره

بره وبرای ما آب بیاره

من از ایین گوشه ی خیمه می دیدم

حرفاشو با قوم کافر شنیدم

می خواد از ماها خجالت نکشه

داره از دشمنا منت می کشه

نمی گم منت ذلت می کشه

بلکه منت هدایت می کشه

بچه ها دست بابا خونی شده

گمونم شش ماهه قربونی شده

بمیرم طوری قدم برمیداره

روی اومدن به خیمه نداره

عباشو طوری رو اصغر کشیده

معلوم خیلی خجالت کشیده

به خون فرق داداش اکبرمون

به تموم گلای پرپرمون

دیگه از خیمه ها بیرون نریزید

جلوی چشم بابا اشک نریزید

نذارید بابا خجالت بکشه

هر چی از دشمن کشیده بسشه

سروده ی شهید غلامعلی رجبی

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت علی اکبر (ع)

 

جوانم پای تا سر زخم دارد

زضرب تیغ و خنجر زخم دارد

شبیه لاله ی افتاده بر خاک

به هر گلبرگ پرپر زخم دارد

خدایا شاهدی بر حال و روزش

 که قد چند لشکر زخم دارد

نوشته رد خونش بردل خاک

تمام جسم اکبر زخم دارد

نشسته چند لایه زخم بر زخم

به روی زخم بدتر زخم دارد

چه گویم اربا اربا معنی اش نیست

زمفهومش فراتر زخم دارد

سروده ی احسان محسنی فر

×××

 

میان روضه های کربلایت

چه جانسوز است سوز ربنایت

قنوت گریه ات غوغا به پا کرد

که آتش زد بجان بچه هایت

چه جانسوز است آن لحظه که دیدند

وداعت بانوان خیمه هایت

مگر خود اذن میدانش ندادی

چرا پس گم نمودی دست و پایت

همه اینجا تو را با اشک دیدند

که با حسرت به او دادی رضایت

نمی گویم عدو با او چه ها کرد

که خم بنموده از غم هر دو پایت

چنان پشت تو را در خاک کردند

که خاکی گشته کل جامه هایت

برای مرهم داغ جوانت

کشیدی روی جسم او ردایت

ملائک آمدند بهر تسلا

که تا آرام تر آید نوایت

سروده ی کمال مومنی

××××××××××××××

اشعار حضرت ابالفضل العباس (ع)

 

از هیبت قدکشیده ات می ترسند
از خشم میان دیده ات می ترسند
عباس، به پهلوانیت قسم این لشکر
حتی  ز سر بریده ات می ترسند
 سروده ی مهدی صفی یاری

×××

 

تمام چار فرزندی که دارم

برای کربلایت می گذارم

برو آسوده باش چون گفته عباس

که دست از یاری ات من برندارم

سروده ی کمال مومنی

×××

 

امیر مه لقایی یا ابالفضل

سخاوت را خدایی یا ابالفضل

تمام هستی ام البنینی

شه مشکل گشایی یا ابالفضل

میان آسمانی پر ستاره

قمردر نینوایی یا اباالفضل

به جمع گریه کن های حسینی

محبت می نمایی یا اباالفضل

به دستی که قلم گشته به محشر

شفیع جمع مایی یا اباالفضل

پناه حضرت ارباب بودی

علی کربلایی یا اباالفضل

بدون توخدا داند که هیچم

تو هست شیعه هایی یا اباالفضل

سروده ی جواد حیدری

×××

 

همه ی حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن دم با توست
من از این جزر و مد سینه زنانت خواندم
ماه من، شورش شبهای محرم با توست
دشمن از ترس نگاهت مژه بر هم نزند
غضب آلوده ای و خشم خدا هم با توست
با حضورت حرم آل علی آرام است
تا زمانی که در این معرکه پرچم با توست
علقمه زیر شتاب نفست میسوزد
وعده ای داده ای و چشمه زمزم با توست
خرد شد ریخت به پایت همه هست حسین
قد بر افراشتن این کمر خم با توست
هیچکس مثل تو از وعده ی خود آب نشد
مشک شد پاره و تنها غم عالم با توست
سروده ی علیرضا لک

××××××××××××××

اشعار عاشورا 

 

داری عقیله خواهر من گریه می کنی ؟

آئینه برابرمن گریه می کنی

از لابه لای خیمه دلم تا مدینه رفت

خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

دلشوره می چکد زنگاه سه ساله ام

وقتی کنار دختر من گریه می کنی

من از برای معجر تو گریه می کنم

تواز برای حنجر من گریه می کنی

امشب برای ماندن من نذر می کنی

فردا برای پیکر من گریه می کنی

امشب نشسته ای ومرا باد می زنی

فردابه جسم بی سر من گریه می کنی

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

 

وداع

می روی همراه خودجانم به میدان می بری

در قفای خویشتن موی پریشان می بری

گرچه امرم بر صبوری می کنی جانا بدان

دست زینب را سوی چاک گریبان می بری

می روی با سر به سوی نیزه داران پلید

پیش چشمم تا رود برنیزه قرآن می بری

نعل مرکبهای دشمن تشنه کام سینه اند

بوسه گاه عشق زیر پای عدوان می بری

تا نماند دست خالی ساربان بی حیا

خاتم پیغمبران را ای سلیمان می بری

باز هم دارد به دستش حرمله تیر سه پر

بهر آن تیر سه شعبه قلب سوزان می بری

همسفر سالار زینب قدری آهسته برو

نیمه جان گشتم تو هم این نیمه جان را می بری

سروده ی احسان محسنی فر

×××

 

عاشورا

ته گودال پیکری مانده ؟!

که بگویم برادری مانده  ؟!

گفت بهتر که از جلو نبرید

بی گمان راه بهتری مانده

چقدر نامرتبت کردند

پیکری نیست پیکری مانده

چقدر غارت تو طول کشید

یک نفر رفته دیگری مانده

تازه این نیز سهم تا کوفه است

از تن تو اگر سری مانده

گرچه بیرون کشیدم از بدنت

ولی این تیر آخری مانده

فرضم این است پیرهن داری

با همین فرض ! معجری مانده

نه عقیق برادری ... حتی

نه طلاهای خواهری مانده

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

 

گودال قتلگاه

بمان که روشنی دیده ی ترم باشی

شبیه آینه در برابرم باشی

هوای خیمه ی من بی نگاه تو سرد است

بمان که مایه ی دلگرمی حرم باشی

چه شد که از ته گودال سردر آوردی

تو زینت سر دوش پیمبرم باشی

در این شلوغی گودال تنگ قول بده

کمی مراقب پهلوی مادرم باشی

تو در بلند ترین نیزه منزلت کردی

به این بهانه مگر سایه ی سرم باشی

جواب خنده ی دشمن به خواهرت باکیست

مگر تو قول ندادی برادرم باشی

تو آفتابی وبالای نیزه هم که شده

 بمان که روشنی دیده ی ترم باشی

سروده ی علی اکبر لطیفیان

××××××××××××××

اشعار بعد از عاشورا

 

خداحافظی از کربلا

به سوی شام کوفه ام دل شکسته می برند

ببین که زینب توراغریب خسته می برند

همان وجود نازنین خدای صبر درزمین

تمام رکن قامتش زهم گسسته می برند

زیارت تو آمدم سرت نبود یا حسین

مرا برای دیدن سر شکسته می برند

تو در تنور و کودکان میان آتش حرم

غم تو ویتیم توبه دل شکسته می برند

ببین که یک شبه شده جمال ما همه کبود

زقتگاه تومرا به دست بسته می برند

سر امیر لشکرت به نیزه ها نمی نشست

ولی زبغض وکین سرش به نیزه بسته می برند

برای کودکان خود ز گوش کودکان تو

تمام گوشواره ها به مشت بسته می برند

سروده ی جواد حیدری

×××

مصیبت کوفه و شام

لبهای تو مگر چقدر سنگ خورده است؟
قاری من چقدر صدایت عوض شده
تشریف تو به دست همه سنگ داده است
اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده
تو آن حسین لحظه گودال نیستی
بالای نیزه حال و هوایت عوض شده
وقتی ز روبرو به سرت می کنم نگاه
احساس می کنم که نمایت عوض شده
جا باز کرده حنجره ات روی نیزه ها
در روز چند مرتبه جایت عوض شده
طرز نشستن مژه هایت به روی چشم
ای نور چشم من به فدایت عوض شده
ما بعد از این سپاه تو هستیم یا حسین
جنگی دگر شده شهدایت عوض شده
تو باز هم پیمبر در حال خدمتی
با فرق این که شکل هدایت عوض شده
سرو ده ی علی اکبر لطیفیان

×××

التماس دعا

 


یا صاحب الزمان(عج)

آبروی جمعه ها

ای غم قشنگ توآبروی جمعه ها

یک قدم نیامدی باز سوی جمعه ها

جمعه که نیامدی مستی از سرم پرید

ای شراب کهنه ات در سبوی جمعه ها

هفته ای گذشت و من پیر تر شدم ولی

باز هم ندیدمت روبروی جمعه ها

بی تو ای بهانه ابر و آب و چشمه ها

آب خوش نمی رود از گلوی جمعه ها

صبح منتظر همه...عصر شد نیامدی

حیف شد دوباره رفت آبروی جمعه ها

عمر می رود به باد من ولی شبیه باد

می دوم هنوز درجستجوی جمعه ها

ایوب پرندآور

این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت

آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت

این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی

بر من ولی عزیز دلم قرن ها گذشت

در خارزار حوصله هایت دویده ام

حالا ببین چه بر سر این دست و پا گذشت

هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد

جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت

گفتند جمعه بوی تو می آورد نسیم

اما نسیم آمد و سر در هوا گذشت

خورشید هم هوای مرا تازه تر نکرد

او هفت دفعه آمد و بی اعتنا گذشت

عمرم به سر رسید و از این دست جمعه ها

تکرار شد نیامدی و عمر ما گذشت...

ایوب پرند آور

شعر شهادت حضرت علی علیه السلام

یا علی(ع)

از عطای فاطمه من مبتلا بر حیدرم

از ازل تا روز محشر ریزه خوار این درم

مرتضی خود گفته بابای ِمنِ مسکین بود

او بود بابا و زهرای مطهر مادرم

ظهر عاشورای او لب تشنه سینه می زنم

تا دهد با دست خود روز قیامت کوثرم

شامیان گفتند علی آیا مسلمان بوده است

از غریبی علی خاک مصیبت برسرم

لیله ی قدری سحر کرب و بلا یا که نجف

کی شود احیاء بگیرم از عطای دلبرم

ذات هر کس در قیامت نقش پیشانی اوست

نقش پیشانی من باشد غلام حیدرم

شکر اینکه عاشق اولاد زهرا گشته ام

تا دم مرگم بگریم یاد شاه بی سرم

مرگ عشاق علی عین زیارت رفتن است

بهر دلجوئی ما آید امام و سرورم

ذکر ما لحظه به لحظه ساقی کوثر مدد

تا بیاید مهدی صاحب زمان حیدر مدد

سروده ی جواد حیدری

***

کنار بستر بابا

 نیست مادر تا ببیند اشکهای جاری ام

نیست تا اینکه دهد آن مهربان دلداری ام

می رود از حال و خواب از چشمهایم می رود

خاطرات دردناکی دارم از بیداری ام

روزگاری مادر و حالا پدر شد رفتنی

غم همیشه با من است و می کند غمخواری ام

میهمان خانه ام را کوفه از دستم گرفت

تا ابد شرمنده ام کرده است مهمانداری ام

من بدم می آید از این کوچه های چشم تنگ

سخت باشد در چنین وضعی امانت داری ام

بعد تو کوفه به من بی احترامی می کند

نیست یک محرم نماید در غریبی یاری ام

بیست سالِ بعد هم باشد سرم را بشکنم

تا بیاید باز بوی تو زخون جاری ام

دختر تو باشم و بی پرده باشد محملم

تو بگو آیا سزاوار چنین آزاری ام

خطبه می خوانم ولی با غیرت لحن شما

آن زمانی که بیایم پابه پای قاری ام

گر ابالفضلت برم باشد خیالم راحت است

کوفه می داند که ناموس چنین سرداری ام

من خودم معجر رسان دختران حیدرم

کور خواهد شد نخواهد دید دشمن، خواری ام

سروده ی جواد حیدری

 ***

یا امیر المومنین علیه السلام

محراب کوفه امشب در موج خون نشسته
یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته

سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین

از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید
رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید

دیگر نوای تکبیر از کوفه بر نیامد
نان آور یتیمان دیگر ز در نیامد

غمخوار دردمندان امشب شهید گردید
امشب جهان ز فیض حق ناامید گردید

تنها نه خون به محراب از فرق مرتضی ریخت
امشب شرنگ بیداد در کام مجتبی ریخت

امشب به کوفه بذر کفر و ضلال کِشتند
مرغان کربلا را امشب به خون کشیدند

تیغ نفاق امشب بر فرق وحدت آمد
امشب به نام سجاد خط اسارت آمد

امشب به محو خادم، خائن دلیر گردید
آری برادر امشب زینب اسیر گردید

باب عدالت امشب مسدود شد بر انسان
امشب بنای وحدت در کوفه گشت ویران

امشب جهان ز فیض حق ناامید گردید
امشب بنام قرآن، قرآن شهید گردید

سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین

سروده ی حمید سبزواری

شعر های شهادت حضرت زهرا سلام اله علیها

جان مادرت

دلها شده دوباره پریشان مادرت

آقا  بیا به مجلس ما جان مادرت

روزی فاطمیه ی ما را زیاد کن

دست شماست سفره ی احسان مادرت

در فاطمیه بیعت خود تازه می کنیم

تا که شویم باز مسلمان مادرت

تصدیق می کنیم که تطهیرمان کنی

شاید شویم سائل و مهمان مادرت

وقتی برای آمدنت کم گذاشتیم

گشتیم شیعیان پشیمان مادرت

ای مرد انتقام کتک خورد ه ها ببین

افتاده ایست پشت در خانه مادرت

آبادتر شدند حرم های اهل بیت

غیر از مزار خاکی پنهان مادر ت

 سرود ه ی جواد حیدری

***

شکر حق

شکر می گویم خدا را خلقتم زهرایی است

شد گواهم اشک جاری طینتم زهرایی است

گر نگاهی هم نمایم دست من خواهد گرفت

من نخواهم شد ذلیل وعزتم زهرایی است

فاطمیّه از محرم بیشتر جلوه کنم

برجهان تاثیر دارم قدرتم زهرایی است

من حسینی بودنم را خرج مادر می کنم

شاهدم باشد خود او هیئتم زهرایی است

عاشقی گفتا قبر می خواهم چکار

بی نشانم کن  ببینم تربتم زهرایی است

مادری اش روز محشر تازه گل خواهد نمود

تازه می فهمم خدایا قیمتم زهرایی است

شد به یک سیلی تمام چهره های ما کبود

غصه هایم گریه هایم غربتم زهرایی است

آن زمانی که زند تکیه به کعبه مهدی اش

فاش می گوید به عالم دولتم زهرایی است

سروده ی جواد حیدری

***

رباعیات و دو بیتی های ایام فاطمیه

ای آن که شما اهل جفا و شررید

از مردم بت پرست نامردترید

در خانه مرا شبیه محسن بکشید

از خانه علی مرتضی را نبرید

 سروده ی جواد حیدری

***

من حاجی کعبه ی امامت هستم

در حج ولا در استقامت هستم

تا اینکه علی را به سلامت دیدم

در اوج شکستگی سلامت هستم

سروده ی جواد حیدری

***

در زیر لگد دو چشم من سوی تو بود

گیسوم پریشان تو و موی تو بود

با پهلوی بشکسته تو دیدی حیدر

زهرا همه جا همیشه پهلوی تو بود

سروده ی جواد حیدری

***

ای سینه پصاف و ساده ی من به فدات

این قامت ایستاده ی من به فدات

تا اینکه بمانی و همیشه باشی

یک سوم خانواده ی من به فدات

سروده علی اکبر لطیفیان

***

پروانه ی شمع سحرت می گردم

ای کعبه خودم دور سرت می گردم

امروز به جبران نود زخم احد

بنگر که چگونه سپرت می گردم

سروده علی اکبر لطیفیان

***

یا فاطمه از اشک ترا می خواهیم

بیمار تو هستیم و دوا می خواهیم

هر کس پی حاجتی رود بر در دوست

ما از تو برات کربلا می خواهیم

سروده ی حبیب الله موحد

***

دیدار بقیع ز آرزویم نرود

من فاطمیم ز خلق وخویم نرود

عمریست غلام در گه زهرایم

 یا رب مددی که آبرویم نرود

سروده ی حبیب الله موحد

***

عمریست دلم گشته هلاکت زهرا

دست من و آن دامن پاکت زهرا

بنما کرمی که بار دیگر ای گل

صورت بنهم به روی خاکت زهرا

سروده ی حبیب الله موحد

***

یا فاطمه از غصه کبابم کردی

چون شمع تو قطره قطره آبم کردی

یک شهر سلام بی جوابم کردند

از چیست تو این گونه جوابم کردی

سروده ی حبیب الله موحد

***

یا رب به میان شعله وآتش و دود

بگرفته فلک ز دست من بود و نبود

با ضرب لگد پهلوی یارم بشکست

پوشیده دو دیده از جهان یاس کبود

سروده ی حبیب الله موحد

***

یا رب ز فشار درب بی تاب شدم

ا ز ضربت سیلی عدو خواب شدم

هوش از سر من ربوده درد پهلو

اما ز غریبی علی آب شدم

سروده ی حبیب الله موحد

***

پیراهن اضافی

با سینه ی شکسته علی را صدا مکن

اینگونه پیش من کفنت را سوا مکن

هفتاد وپنج روز زمن رو گرفته ای

امروز را بیا و از این کارها مکن

من روزدم تو خنده به تابوت می کنی!!

اینگونه با دلی شکسته است تا مکن

پیراهن اضافی نداری عوض کنی

پس بر لباس خونی خود اعتنا مکن

از این طرف به آن طرف خانه پیش من

پیراهن حسین مرا جابه جا مکن

من بیشتر به فکر توام درد می کشی

پس زودتر برو، برو فکر مرا مکن

هر قدر هم که باز بگویم نرو بمان

بی فایده است پس برو و پا به پا مکن

اصلا بیا بدون خداحافظی برو

حتی برای ماندن من هم دعا کن

علی اکبر لطیفیان

***

حرمت بانو

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

آتش به بیت ام ابیها روا نبود

آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزاست

در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود

در آستان خانه ی او دود بهر چیست

آل رسول تازه مگر در عزا نبود

احمد مگر سلام به او بارها نداد

زهرا مگر زاهل همین هل اتا نبود

پرداخت شد بهای رسالت عجب چه زود

پس بیعت ولای علی بی بها نبود

حالا چه وقت مجلس شورای رهبر است

حیدر مگر خلیفه ی دین خدا نبود

ای قوم این همه عجله از برای چیست

مولا مگر به غسل رسول خدا نبود

در کار خیر این همه رای خلاف چیست

حالا که وقت شبهه و چون و چرا نبود

در شهرتان همایش نا مردی از چه روست

بازوی دین سزای غلاف جفا نبود

نامردی است ضربه به گل بی هوا زدن

آیا هجوم سیلی تان بی هوا نبود؟

حتی صدای سیلی تان تا بقیع رفت

این کار غیر زاده ی قوم دغا نبود

این ماجرا حماسه ی زهرا شناسی است

کوثر مگر شناسه ی خیر النسا نبود

سروده ی محمود ژولیده

***

بار سنگین

ای خدا صبر بده در غم بی مادر ی ام

سخت لبریز شده عاطفه ی دختر ی ام

مادرم کو که کِشد دست نوازش به سرم

یا مرا هم ببرد یا کند از غم بری ام

خانه داری شده کار من طفل معصوم

نیست ای مادر من تجربه ی مادری ام

زیر بار غم سنگین تو من می میرم

گر تسلی ندهی یا نکنی دلبری ام

فضه فکر من و فکر حسنین است ولی

من غم خانه نشین دارم و از خود بری ام

تربت مخفی تو هست همه دلخوشی ام

همه آرامشم این است که من کوثری ام

گل بستر نظرم را به خودش جلب کند

تا زیادم نرود زخم تو ای بستری ام

با نگاه در و دیوار شود پایم سست

پشت در زائر قبر پسر آخری ام

کاشکی رنگ در خانه عوض می گردید

من خودم سوخته از این در خاکستری ام

ای خدا شکر که بابا و برادر دارم

وای از آن دم که سر نیزه کند سروری ام

زیر خورشید سرت محمل بی سایه رود

تابشی کن که نبینند به بی معجری ام

سروده ی محمود ژولیده

شعر ولادت حضرت زینب

دوباره آمده از ره بهار عاطفه ها

گلی شکفته شده از یل و تبار عاطفه ها

به آسمان علی ماه روی زینب بین

حلول عشق نگر در مدار عاطفه ها

چه کودکی که به والله هیبت الله است

از اوست شان بلند وقار عاطفه ها

مقام صبر خدا داد بر علی و بتول

درود بر نصب بردبار عاطفه ها

رسید در بغل یار و با کنایت گفت

همیشه عشق بوده در حصار عاطفه ها

 

مرا اسیر دو لبخند زینبم کردند

هزار شکر که در بند زینبم کردند

 

عزیز خانه ی حق ماده شیر آورده

امیره ای زبرای امیر آورده

به روی دست علی آنچنان نمایان که

خدا دلیل دگر بر غدیر آورده

پیام وحی برای پیمبر خاتم

خبر زعالمه ای بی نظیر آورده

شب ولادت گریه است فاطمه امشب

که غم به قلب تو درد کثیر آورده

امیر زاده همیشه امیر می ماند

در این میانه که نام اسیر آورده

 

ولادت گل خیر النسا مبارکباد

طلوع زین اب مرتضی مبارکباد

 

تویی که جلوه ی نامت مرا به بالا برد

مرا به سوی خداوند حی یکتا برد

کنار ساحل و جامانده بودم از کشتی

هوای تو ما را به سمت دریا برد

ببین چگونه اسیر نگار گردیدم

خودم جدا و دلم را جدا به یغما برد

به عقل پا زده مجنون یار گشتم تا

مرا به خاک نشینی شهر لیلا برد

سلام جانب او دادم و به جای جواب

چقدر ساده دلم را به سوی آقا برد

 

ستاره ی سحر شام کربلا بانو

نگاه می کنی و می کُشی مرا بانو

 

مقیم زلف تو حالی خراب می خواهد

چو شمع سوخته جانی مذاب می خواهد

تمام لشکر شب را به دست صبح بکُش

ببین که خانه ما آفتاب می خواهد

بلند می شود آری درفش دین خدا

رسول دیگری این انقلاب می خواهد

دلا زسینه می روی به شهر حسین

یقین بدار که این شهر باب می خواهد

برای آن که بماند وقار زینبییش

شبیه زانوی سقا رکاب می خواهد

 

غروب علقمه اقتدار عباس است

عقیله خواهر محمل سوار عباس است

 

تمام نیزه نشینان تو را دعا کردند

میان دشت بلا تو در غمت رها کردند

دمی که بر رگ حلقوم عشق بوسه زدی

تو را به کعب نی کینه ها جدا کردند

عزیز خانه زهد و عفاف بودی که

حرامیان عرب معجر تو وا کردند

به کوفه رفتی و بازار چشم نامحرم

تو را حقیر سرانگشتشان نما کردند

نگاه خسته ی یک ناقه سخت می گریید

تو را دمی که خارجیان خارجی صدا کردند

 

زدیده گریهی باران نم نم آمده است

شب تولد تو یا محرم آمده است

سروده ی علی شکاری

 

اشعار محرم

یا حسین

آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم

ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم

شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت

ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم

دل ها برای روزتو آماده می شوند

ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم

ای خون ما حلال قدومت در این عزا

خون جای اشک بر قدمت گریه می کنیم

تا کی غلاف صبر، کند منع ذوالفقار

هر دم به حسرت دو دمت گریه می کنیم

می آیی وبدون ملاقات می روی

آقا به این عبور کمت گریه می کنیم

خوردی قسم به مادر پهلو شکسته ات

تا حشر هم به این قسمت گریه می کنیم

ای راز دار فاطمه برگرد چاره کن

ما از غم غدیر خمت گریه می کنیم

دشمن  به آل تو چه ستمها روا نمود

با تو به آل محترمت گریه می کنیم

از ما حضور عمه ی مظلومه ات بگو

عمری برای قد خمت گریه می کنیم

سروده ی محمود ژولیده

***

یا ابا عبداله الحسین

ما مصیبت زده ی کرب وبلاییم حسین

بال وپر سوخته ی آل عباییم حسین

بسکه خون دل از این دیده ز غمهای تو رفت

همنشین لب دریای بکاییم حسین

عمر دنیا نرسد چون به عزاداری تو

تا قیامت ز غمت عقده گشاییم حسین

روز محشر که همان یوم یفر المرءست

ما سراسیمه به سوی تو بیاییم حسین

چون که  احداث شود منبر منصور ملک

باز پا منبری یار تو ماییم حسین

هر که در حشر تو محشور شود با اهلش

ما به اذن تو ز طیف شهداییم حسین

همه آبادی دل از کرم مادر توست

ورنه ویرانه دل از شام بلاییم حسین

ما خجالت زده ی غافله سالار غمیم

   که سر افکنده ی (نحن اسراءیم )حسین

چادر و  معجر و عمامه اگر سوخته شد

ما به جای مانده از آن سوخته هاییم حسین

در دل خاک هم از منتقمان می مانیم

ما کمر بسته بفرمان ولاییم حسین

چون برآریم به عشق تو سر از خاک مزار

گرد راه پسر خیر نسائیم حسین

تا شویم عارف وآماده ی ایام  ظهور

برسر وسینه زنان غرق دعاییم حسین

سروده ی محمود ژولیده

***

 یا ابا عبداله الحسین

ما اشک را ز پاکی مادر گرفته ایم

این زندگی ز چشمه ی کوثر گرفته ایم

اذن ورود ما به بهشت خداست اشک

ما از بهشت هدیه فراتر گرفته ایم

اشک غم حسین بود خود بهشت ساز

ما بعد روضه زندگی از سر  گرفته ایم

آنکه شنید نام حسین و نریخت اشک

دوری از او به امر پیمبر گرفته ایم

ما در کفن ز تربت او نور می بریم

رزق سفر ز خاک همین در گرفته ایم

ما بی حسین پست ترین خلایقیم

با نام اوست رتبه ی بر تر گرفته ایم

ما در میان روضه ی او تحت قبه ایم 

حاجات خود به روضه مکرر گرفته ایم

تا  آب می خوریم صدا می زنیم حسین

این امر از سکینه ی اطهر گرفته ایم

سروده جواد حیدری

***

 یا ابا عبداله الحسین

من روز ازل دل به تو دلبر دادم

حق خواست که در دام غمت افتادم

شادی من از فرط غم توست حسین

چون سوخته ی غم تو هستم شادم

از کودکی ام میان هیئت هایت

من آب به دست عاشقانت دادم

بهتر زبهشت، روضه های تو بود

آموخته این راز به من استادم

یک بار که از هیئت تو جا ماندم

دیدم که هزار سال عقب افتادم

نام همه گر شود فراموش قسم

هرگز نرود نام حسین از یادم

آنقدر حسین حسین بگویم محشر

تا روضه بپا شود از این فریادم

قبل از همه جا به کربلایت رفتم

زآن روست که تا روز ابد آبادم

سروده ی جواد حیدری

 ***

 یا ابا عبداله الحسین

غفلت اگر که دامن ما را رها کند

دل دائما هوای حریم شما کند

بودن میان روضه ی تو اعتبار ماست

ما را خدا زروضه مبادا جدا کند

مالم اگر حلال بود خرج روضه است

تا مادرت به روزی ما اعتنا کند

باشد صله به مادر تو گریه بر غمت

در بین گریه فاطمه ما را دعا کند

قیمت بده به ما که نداریم ارزشی

شاید خدا که هستی ما را فدا کند

ما خلق گشته ایم شبیه شما شویم

چشمان ما به چشم شما اقتدا کند

بی غسل و بی کفن شدنم آرزو بود

ارباب ما بگو زعنایت خدا کند

باید زچشم حضرت عباس روضه خواند

شاید خدای قسمت ما کربلا کند

با دیده ای که تیر میانش نشسته است

آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کند

سروده ی جواد حیدری

***

یا ابالفضل العباس

یا ابالفضل تویی تاج سر ام بنین

پسر فاطمه هستی پسر ام بنین

تو علمدارترین صاحب پرچم هستی

تو به اسرار دل فاطمه محرم هستی

تا تو بودی نگرانی به دل خیمه نبود

تا تو رفتی همه ی خیمه شده رنگ کبود

گر چه گفتی تو غلامی به من اما عباس

تو شدی آبروی حضرت زهرا عباس

من زینب چه کنم بی تو در این دشت بلا

 من و یک خیمه ی پر کودک و زن در صحرا

دست تو قطع شد و دست مرا می بندند

چشم تو پاره و بر گریه ی من می خندند

جگر من شده چون چشم تو پاره پاره

دختر شیر خدا بعد تو شد آواره

از شکافی که به فرق سر تو افتاده

معجر از روی سر خواهر تو افتاده

به همان محکمی ضربت نامرد عمود

خورده ام سیلی و رخساره ی من گشته کبود

تو سر نیزه و من محمل بی پرده اخا

سهم تو علقمه و قسمت من شام بلا

سروده ی جواد حیدری

***

 یا زینب کبری

باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان

دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان

باورت می شد ببینی دختر خورشید را

کوچه کوچه در کنار سایهی نامحرمان

نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی

من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان

چه عجب!طشتی برای این سرت آورده اند

ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان

تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما

چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران

ای تمامی غرور من فدای غیرتت

لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران

این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند

شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان

سروده علی اکبر لطیفیان

***

یا رقیه مددی

تمام درد دلت را که از سفر گفتی

گمان کنم که دلت سوخت مختصر گفتی

من از جسارت آن دست بی حیا گفتم

تو از مشقت گودال و قطع سر گفتی

همان که آتشمان زد و خیمه را سوزاند

صدا زدم که الهی به پای مرگ افتی

چنان به روی سرم داد زد پس از سیلی

نگفته ام که نگو باز هم پدر گفتی

به روی نیلی و موی سفید دقت کن

بگو شبیه که هستم پدر، اگر گفتی؟

فقط بگو که چه شد ظالمانه چوبت زد

شما به غیر کلام خدا مگر گفتی

دلم برای غریبی عمه می سوزد

مگو زدرد سفر از چه مختصر گفتی

سروده حامد خاکی

***

یا اباعبداله

به روی نیزه مثل آفتابی

نمی شد باورم دیگر نتابی

نمی دانم چرا از روز اول

به روی نیزه ها در اضطرابی

اگرچه مصحف بی رنگ و رویی

بخوان از نی، که خود قرآن نابی

میان مجلس قوم ستمگر

سرت را دیدم و ظرف شرابی

برای خلوت طفل یتیمت

تو تفسیر دعای مستجابی

خجالت می کشد وقتی رقیه

تو را خواند ولی ناید جوابی

الهی کاش در کنج خرابه

سرت پوشیده آید با نقابی

سروده کمال مومنی

***

شهادت عبداله ابن الحسن

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی

که به این سینهی مجروح تو با پا نزنی

ذکر لا حول ولا از دو لبش می بارد

با چنین نیزه ی سر سخت به لبها نزنی

عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ

می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟

نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون

می زنی باز دوباره نشد آیا نزنی؟

نیزه ات را که زدی باز!!نمی شد حالا

ساقه ی نیزه خونین شده را تا نزنی؟

من از این وادی خون زنده نباید بروم

شک نکن اینکه پرم را بزنی یا نزنی

دست و دل باز شو ای دست بیا کاری کن

فرصت خوب پریدن شده! در جا نزنی

سروده علیرضا لک

 ***

یا ایا عبداله الحسین

افتاده ای روی زمین و سر نداری

در این بیابان یک نفر یاور نداری

از بس جراحت بر تنت جا خوش نموده

یک جای سالم در همه پیکر نداری

بگذار تا که جان دهم پیش تن تو

اصلا تصور کن دگر خواهر نداری

در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است

خیزو بگو عباس آب آور نداری

در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است

خیز و بگو عباس آب آور نداری

با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟

بگذر از این انگشت و انگشتر نداری

سروده حسن بیاتی

***

یا باعبداله الحسین

نفس بده که نفس پای این علم بزنم

نفس بده که فقط از حسین دم بزنم

سرم فدای قدمهات آرزو دارم

که سرنوشت خودم را بخون رقم بزنم

سرم هوای تو دارد دلم هوای ضریح

چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم

کنار سینه زنان چه می شود ارباب

میان صحن و سرایت شبی قدم بزنم

هزار حاجتم اما رسیده ام امشب

که چشم بر قدم صاحب علم بزنم

نفس بده که زشب تا غروب تاسوعا

میان نوحه کنانت دوباره دم بزنم

سروده حسن لطفی

شعر شهادت امیر المو نین علی علیه السلام

دور شمع پیکرت، گردیده ام خاکسترت

ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت

از نفس های بلندت میل رفتن می چکد

حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت

تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را

مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت

حیف شد، از آنهمه دلواپسی کودکان

کاسه های شیرمانده روی دست دخترت

کاش می مردم نمی دیدم به خاک افتاده است

هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت

خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست

با صدای واعلی و وای حیدرحیدرت

شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را

دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت

با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد

الامان از کاروان دختر بی معجرت

می روی اما برای صد هزاران سال بعد

میل احسان می نماید غیرت انگشترت

سروده علی اکبر لطیفیان

***

با تو ای فاطمه جان وقت ملاقات من است

رویت ای یار علی قبله ی حاجات من است

بر لب خونی من زمزمه ی یازهراست

نامت آرام دل و رمز فتوحات من است

وقت تنهایی من یاور و یارم بودی

بر تو ای دخت نبی فخر و مباهات من است

استخوان از گلویم، خار زچشمم بردار

گه نگاه و سخنت اوج مناجات من است

عاقبت شان نزول من و تو شد تاویل

سیلی،آیات تو زخم سر، آیات من است

تو و آن سینه ی مجروح، من و فرق دوتا

آن مدال تو این طرح موالات من است

من و این چهره ی خونین تو آن روی کبود

یعنی ای یاس علی روی تو مرآت من است

سرو پهلوی شکسته دل و این دیده ی خون

آن علامات تو این هم علامات من است

سجده گاه من و تو، هردو به خون آغشتند

چه شبیه همه حالات تو حالات من است

تو به دیدوار و در افتادی و من در محراب

این هم امضای قبولی عبادات من است

گربه فریاد علی عشق تو صد جا برسد

برزخی نیست در اینجا که خرابات من است

سروده ی محمود ژولیده  

 

شعر ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

مسیر عشقبازان سوی یار است

زمین عشقبازی کوی یار است

به هر جان بنگری بینی خدا را

که دائم در تجلی روی یار است

اگر دعوت شدی در این ضیافت

زیمن مقدم نیکوی یار است

شب قدری که قرآن گشته نازل

همه قدرش زعطر بوی یار است

اگر دلها در این شبها خدایی است

بدان ماه مبارک مجتبایی است

حسن سرمایه ی زهرا و حیدر

مبارک سوره ی قرآن داور

دلیل برکت نسل محمد

حسن زیباترین تفسیر کوثر

پس از جد و اب و ام، مجتبی هست

برای چهارده معصوم، سرور

زیا محسن اگر حاجت بخواهی

قسم براو بده، با دیده ی تر

بود نزد خدایش آبرو دار

به نام او گنه از دوش بردار

خدا را شکر نامت بر لب ماست

که نام تو صفای مکتب ماست

حسینت بر تو ما را رهنمون است

رسیدن بر تو اوج مذهب ماست

اگر اهل مناجات خدایی

نگاه تو صفای هر شب ماست

نه که امشب، تمام عمر سوگند

حسن جان یا حسن جان یارب ماست

دوچشمت از گدا خسته نباشد

درت بر سائلان بسته نباشد

نبی هنگام دیدار تو، مدهوش

که دیدار تو از سر می برد هوش

بدی دیگران و خوبی خود

کنی با حسن خلق خود فراموش

ادب سازی کنی، در کودکی هم

به نزد مرتضی هستی تو خاموش

بود عمری که از زهرا بخواهیم

کند ما را به راه تو کفن پوش

اگر از نام ثاراله مستیم

رهین لطف و احسان تو هستیم

تو قرآن کریم و راستینی

خداوند کرم روی زمینی

تمام سوره ی المومنونی

که فرزند امیرالمومنینی

زتو کم خواستن نوعی گناه است

تو دست باز رب العالمینی

تو آنی که بدون شک بگویم

حسین و کربلا می آفرینی

تو با صلحی که اندر کوفه کردی 

مسیر عشق را مکشوفه کردی

الا ای که به هر دوران غریبی

نشان تو بود، جانان غریبی

معاویه تو را بهتر شناسد

که تو در لشگر یاران غریبی

زیارتنامه هم حتی نداری

قسم بر تربت ویران غریبی

امام دوم خانه نشینی

زنامردی نامردان غریبی

تو کودک بودی و غربت کشیدی

تو مادر را به خاک کوچه دیدی

سروده ی جواد حیدری  

یا صاحب الزمان

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشمهایت

این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

آرام راه ساحل دریا بگیرد

آقا بیا تا کی دو چشم انتظارم

شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا، خورشید پشت ابر غیبت

تاقبل از آن که کار ما بالا بگیرد

آقا خلاصه یک نفر باید بیاید

 تا انتقام دست زهرا را بگیرد

سروده علی اکبر لطیفیان

شعر ولادت با سعادت امام زمان عج اله تعالی فرجه الشریف

ستاره نرگس

ای به دامان ستاره نرگس

آمدی؟ ماه پاره ی نرگس

ای زشب تا سحر به خاطر تو

لحظه ها هم شماره ی نرگس

همه هستی در انتظار تو بود

ای رسول هزاره ی نرگس

عالمی مست نرگس مستت

ای به سینه شراره نرگس

همه کس غرق نیمه ی شعبان

همه جا جشنواره ی نرگس

ای حروف مقطع قرآن

ای سرود هماره ی نرگس

میم و حا، میم و دال، یعنی تو

ای خبر ای گزاره ی نرگس

ای دل آرای سیزده معصوم

چارده استعاره ی نرگس

پرسش مخفیانه ی بابا!

پاسخ با اشاره ی نرگس!

مثل حیدر تولدت پنهان

کعبه ات در کناره ی نرگس

همه اسماء نور را خواندی

یک به یک تا شماره ی نرگس

اولین سجده ی تو دیدن داشت

پیش بهت نظاره ی نرگس

بهتر از آن ،شهادتینت بود

بهترین یادواره ی نرگس

که زبَدو تولدش، نورش

می رود تا ستاره ی نرگس

از لبت غنچه ی دعا می ریخت

شیعه را تا بهاره ی نرگس

مادرت را به نام می خواندی

تا که بی استشاره ی نرگس

بوی یاس آمد و گل زهرا

رفت از گاهواره ی نرگس

رفت تا آسمان هفتم تا

گل کند ماه پاره ی نرگس

ماند تا ساعتی دگر بر لب

خنده ی نیمه کاره ی نرگس

آن سزاوارتر زنرگس کیست؟

که برد شیرخواره ی نرگس

شاید او پیش مادرش زهراست

بی نیاز از نظاره ی نرگس

به خدا می برد پناه اما

شد مجاب استجاره ی نرگس

غیبت کوچکش به سر آمد

چاره شد انتظاره ی نرگس

ای رخت غائب از نظر برگرد

چاره ای ای ستاره ی نرگس

مادرت را به هوش آوردی

ای حیات دوباره ی نرگس

وای از نرگس خیام حسین

که زکف رفت چاره ی نرگس

گاهواره دوباره خالی شد

این کجا، گاهواره ی نرگس

روی دست حسین بر می گشت

جگر پاره پاره ی نرگس

چه ربابی چه مادری ای وای

معجر و گوشواره ی نرگس

سروده حاج محمود ژولیده

***

دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند

دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند

دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما

پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند

شبیه شنبه ی هر هفته پشت پنجره ام

و کوچه کوچه شهرم دوباره زندان ماند

برای آمدنت چند سال بایستی

در این تراکم بی انتهای ویران ماند؟

نیامدی که ببینی نگاه منتظرم

چه روزها به امید تو زیر باران ماند

سکوت آخر حرف من است چون بی تو

دوباره حنجره ام زیر بغض پنهان ماند

سروده محمد بختیاری

***

شد نیمه ی شعبان و جهان گشت جوان

از مقدم پاک آن ولی سبحان

آن پرده نشین کاخ وحدت امروز

بنمود رخ از پرده و گردید عیان

سروده صفا تویسرکانی

***

ای مخزن سر کردگار ادرکنی

ای هم تو نهان هم آشکار ادرکنی

بگزیده برای خویش هرکس یاری

ای در دو جهان مرا تو یار ادرکنی

سروده صغیر اصفهانی

***

برخیز که حجت خدا می آید

رحمت زحریم کبریا می آید

از گلشن عسگری گذر کن که سحر

بوی گل نرگس از فضا می آید.

سروده قاسم رسا

***

ای وارث تاج و تخت محمود بیا

مرآت صفات پاک معبود بیا

خلق آرزوی بهشت موعود کنند

والله تویی بهشت موعود بیا

سروده قاسم رسا