هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

هیئت وارثان ثارالله علیه السلام

هیئت وارثان ثارالله (ع) تهران شهرک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

روضه های فاطمیه

 

فخر ملائک

یه روز و یه روزگاری، مادرم خیلی جوون بود

مایه فخر ملائک ، تو زمین و آسمون بود

آسمونی ها همیشه، مادرو نشون می دادن

که درخشش نمازش، تا شعاع کهکشون بود

نیمه شبها تو نمازش، دستشو بالا می آورد

تک تک همسایه هارو، یاد می کرد و یادشون بود

همه منت گدایی، درخونمونو داشتن

خاطر اونو می خواستن، بسکه خوب و مهربون بود

افتخار مادر ما ،تو بهار زندگانیش

پاکی و صفا به پیش، دشمنان بد زبون بود

تا یه روز یه عده نامرد آتیش و هیزم آوردن

خونشو آتیش کشیدن، تا دیدن تو آشیون بود

یه طرف صدای ناله، یه طرف صدای ضجه

خودمونو تا رسوندیم، مادرم غرقه ی خون بود

با تن مجروح و خونی، خودشو سپر قرار داد

تا که دید امام عصرش، با طناب و ریسمون بود

دشمنا امون ندادن، راهشو یک باره بستن

شلاق مغیره ای وای، سد راه تو اون میون بود

اشکای چشمای بابا، گریه هامو در میاره

آخه چشمای پر آبش ،نشون مظلومی مون بود

گلای باغ نبوت ، با دو چشمای پر از اشک

نگاشون تو این میونه، به نگاه باغبون بود

سروده کمال مومنی

***

نیمه دیگر

آهسته  می شوید یگانه همسرش را

با آب زمزم آیه های کوثرش را

آهسته میشوید غریب شهر یثرب

پشت وپناه وتکیه گاه و یاورش را

تنها کنار نیمه های پیکر خود

می شوید امشب نیمه های دیگرش را

آهسته می شویدمبادا خون بیاید

آن یادگاریهای دیوار ودرش را

پی می برد آن دستهای مهربانش

بی گوشواره بودن نیلوفرش را

می گوید اما باز مخفی می نماید

 با آستینی بغضهای حنجرش را

در خانه‌ی اوپهلوی زهرا ورم کرد

حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را

با گریه های دخترانه زینب آمد

بوسد کبودی های روی مادرش را

برشانه های آفتابی اش گرفته

مهتاب هجده ساله‌ی پیغمبرش را

دور از نگاه آسمانها دفن میکرد

در سرزمینهای سؤالی همسرش را

سروده علی اکبر لطیفیان 

 

***

آخر یه روز

مادر یه روز مهدی می‌آد، برای یاری

میشه که روز فرجش، مارم بیاری

تکیه می ده به کعبه و ،با صوت اعلا

می گه انابن و حیدرو، انابن و زهرا

غصه نخور مهدی می‌آد، با شور و احساس

منتقمت با اون می‌شه، حضرت عباس

حسینی ها به عشق اون، می آن به یاری

دشمنای علی می شن، همه فراری

آخر یه روز گل می کنه، تو آسمونها

نغمه یا علی و با، ذکر یا زهرا

نشون می ده به شیعه ها، یه قبر خاکی

میگه که قبر مادره، اسوه پاکی

از توی قبر اون دوتا رو، بیرون میآره

توی آتیش هردوشونو، باهم می‌زاره

میگه چرا یه خونه رو شما سوزوندین

حرمت صاحب خونشو ، شما شکوندین

میگه گناه مادرم مگر چه بوده

که مزد یاری علی ، رخ کبوده

خدا می دونه مادرم ،خیلی جوون بود

چرا روزای آخرش، قدش کمون بود

سروده کمال مومنی

***

رباعی های ایام فاطمیه

 آنان که بر این خانه هجوم آوردند

در خاک نهال کینه را پروردند

در کعبه علی شکسته بتها شان را

اکنون به در خانه تلافی کردند

سروده جواد محمد زمانی 

***

خون است که روی خاک خشت افتاده است

داغ است به قلب سر نوشت افتاده است

خیزید وفرشته را به بیرون ببرید

آتش به در باغ بهشت افتاده است

سروده جواد محمد زمانی 

***

بر چهره شکوه آسمانی داری

یک پنجره باغ ارغوانی داری

ای رزم تو بین کوچه ودرپس در

بر سینه مدال قهرمانی داری

سروده جواد محمد زمانی 

 

یا روح اله

سالروز عروج ملکوتی حضرت امام خمینی(ره) را به عموم عاشقان آن امام راحل تسلیت عرض می نمائیم.

شادی روحش صلوات

 

مرثیه های ایام فاطمیه

نرومادر

نرو ای همدم تنهایی بابا، مادر

می شود بعد تو بابا تک و تنها، مادر

وای اگر سایه تو از سرما کم بشود

چه مگر بر سر تو رفته در آن کوچه ی شوم

پس از آن حادثه افتاده ای از پا، مادر

آخرین بار که گیسوی مرا شانه زدی

لرزه دست تو لرزانده دلم را مادر

من و بی مادری ، ای وای، برایم زود است

کاش می شد که از اینجا بروم با مادر

سروده سید محمد جواد شرافت

***

روح آفتاب

ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی

بانوی بو تراب چرا پا نمی شوی

پهلوی منهم از خبر رفتنت شکست

رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی

با قطره قطره اشک سلامت نموده ام

زهرا بده جواب چرا پا نمی شوی

خورشید لطمه دیده حیدر بلند شو

بر جمع ما بتاب چرا پا نمی شوی

رفتی و روی صورت خود را کشیده ای

ای مادر حجاب چرا پا نمی شوی

بی تو تمام ثانیه ها دق نموده اند

رفته زمان بر آب چرا پا نمی شوی

روی کبود تو به نگاهم اشاره کرد

مردم از این خطاب چرا نمی شوی

می میرد از تنفس دلگیر کوچه ها

این غنچه های ناب چرا پا نمی شوی

سروده رحمان نوازنی

 

***

نیمه دیگر

آهسته می شوید یگانه همسرش را

با آب زمزم آیه های کوثرش را

آهسته می شوید غریب شهر یثرب

پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را

تنها کنار نیمه های پیکر خود

می شوید امشب نیمه های دیگرش را

آهسته  می شوید مبادا خون بیاید

آن یادگاریهای دیوار و درش را

پی می برد آن دستهای مهربانش

بی گوشواره بودن نیلوفرش را

می گرید اما باز مخفی می نماید

با آستینی بغضهای حنجرش را

در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد

حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را

با گریه های دخترانه زینب آمد

بوسد کبودی های روی مادرش را

بر شانه های آفتابی اش گرفته

مهتاب هجده ساله ییغمبرش را

دور از نگاه آسمانها دفن می کرد

در سرزمین های سئوالی همسرش را

سروده علی اکبر لطیفیان

 

***

چه حالی داده دل را دست مادر

که می شستی زدنیا دست مادر

از آن سیلی مگر چشمت نمی دید

که می جستی مرا با دست مادر

سروده جواد محمدزمانی

 

***

تو هم با کوفه هم دستی مدینه

نمک خوردی ولی پستی مدینه

کسی بر بازوی زهرا نمی زد

اگر دستم نمی بستی مدینه

سروده شیخ رضا جعفری

 

***

یتیمان جز دو چشم تر ندارند

به غیر از خاک غم بر سر ندارند

چو مادر مرده ها باید فغان کرد

که طفلان علی مادر ندارند

 

سروده جواد حیدری

 

***

به دلم افتاده

به دلم افتاده مادر دردتو دوا می گیره

خوب می شی مادر دوباره خونمون صفا می گیره

به دلم افتاده مادر دوری از اجل می گیری

زخم پهلوت می شه درمون باز منو بغل می گیری

باغبون رحمی به ما کن چشماتو دوباره وا کن

جون زینب تو برای خوب شدن فقط دعا کن

به دلم افتاده مادر ای که چشمات مهربونه

خوب می شه دست شکسته می زنی موهامو شونه

به دلم افتاده مادر بابای ما که امیره

از غریبی در میادو ذوالفقار به کف می گیره

به دلم افتاده مادر مثل دوره پیمبر

به زبونا باز می افته اسم باصفای حیدر

بعضی وقتا هم می ترسم سراغ از اجل بگیری

پیش چشمای تر ما تو نفس نفس بمیری

الهی زنده نباشم تا برات ماتم بگیرم

 یا می شد به جای محسن من به پای تو بمیرم

ای عزیز آسمونی تو بمون قد کمونی

بابامون علی جوونه خودتم هنوز جوونی

یه نگاهی به حسن کن مادرا رحمی به من کن

 لااقل برا حسینت ،مهربون فکر کفن کن

به دلم افتاده مادر می رسه جمعه موعود

پسرت مهدی می آد و می شه دشمن تو نابود

او میاد با تیغ حیدر روی لب می گه مکرر

مادرم که بی گناه بود چرا شد زکینه پرپر

سروده جواد حیدری

اشعار فاطمیه

ایام گل یاس

دیدی زده بالای دری پرچم زهرا

بی اذن مشو وارد بزم غم زهرا

ایام، تعلق به گل یاس گرفته

افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا

بر سینه ی زخمی و شکسته پی تسکین

جز اشک محبان نبود مرهم زهرا

پیدا نکند لولو و مرجان بهشتی

هرکس نشود غرق مگر در یم زهرا

خواهی عرق شرم نریزی به قیامت

درنوکری اینجا مگذاری کم زهرا

کافی است به سنی و مسیحی چو یهودی

از چادر خاکی بخورد یک دم زهرا

ای رشته ای از چادر بی بی مددی کن

گردیم چو سلمان شما محرم زهرا

بردار زبانم ببرید و بنویسید

تو میثم تماری و من میثم زهرا

سروده محسن افشار

***

اگر نبود

زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت

توحید انعکاس نمایانتری نداشت

جز در مقام عالی زهرا فنا شدن

ملک وجود فلسفه دیگری نداشت

زهرا اگر در اول خلقت ظهور داشت

دیگر خدا نیاز به پیغمبری نداشت

فرموده اند در برکات وجود او

زهرا اگر نبود علی همسری نداشت

محشر بدون مهریه ی همسر علی

سوگند می خوریم شفاعتگری نداشت

حتی بهشت با همه نهرهای خود

چنگی به دل نمی زد اگر کوثری نداشت

دیروز اگر به فاطمه سیلی نمی زدند

دنیا ادامه داشت، دگر محشری نداشت

سروده علی اکبر لطیفیان

***

آب و نان

حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی

جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد

نانی بخور، عزیز دلم آب رفته ای

این کاسه های آب، توانت نمی دهد

دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش

آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد

تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم

شرحی زحجم جسم کمانت نمی دهد

دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است

از خواهش من است تکانت نمی دهد

سروده وحید قاسمی

***

 

هاله اندوه

ندارد ابر، چشمان گهرباری که من دارم

ندارد کوه بر دوش این چنین باری که من دارم

نمانده هیچ ماهی این چنین در هاله ی اندوه

ندارد آسمان اینک شب تاری که من دارم

غم مرگ پدر ، دیدار دشمن غربت مولا

کمی از آن همه اندوه بسیاری که من دارم

بهشت مصطفی بودم ندارم هیچ گل اینک

بدین سان آشیان در سایه ی خاری که من دارم

کنارم آمده قاتل، فزون تر کرده اند و هم

شگفتا وعده مرگ است دیداری که من دارم

مدینه در غروبی تلخ، خورشید که تو داری

کبود ابرهای کینه، رخساری که من دارم

مدینه بعد از این نقش حبیبت بی وفا شد

همه جویند از تو رسم بیزاری که من دارم

ربوده خواب از چشم تمام عافیت جویان

در این شب های غربت ،ناله ی زاری که من دارم

پس از این ای مدینه تا ابد آرام خواهی خفت

به خاموشی گراید چشم بیداری که من دارم

برایت می سرایم نیمه شب اندوه مولا را

تماشایی است شبها اشک سرشاری که من دارم

سروده سید مهدی حسینی

 

***

خاکستر

وقتش شده نگاه به دور و برت کنی

فکری برای این همه خاکسترت کنی

عذر مرا ببخش، دوایی نداشتم

تا مرهم کبودی چشم ترت کنی

امشب خودم برای تو نان می پزم ولی

با شرط اینکه نذر تب پیکرت کنی

مجبور نیستی، که برای دل علی

یک گوشه ای بنشینی و چادر سرت کنی

من قبله و تو در شرف روبه قبله ای

پس واجب است روی به این همسرت کنی

زحمت مکش خودم به حسین آب می دهم

تو بهتر است، فکری برای پرت کنی

ای کاش از بقیه ی پیراهن حسین

معجر ببافی و کفن دخترت کنی

من، زینب، حسن، همه ناراحت توایم

وقتش شده نگاه به دورو برت کنی

سروده علی اکبر لطیفیان

***

 

مهدی جان

لفظ طیار تو معراج برد معنی را

اشک چشمان تو میخانه کند دنیا را

تکیه بر کعبه بزن سر بده آواز ظهور

چون که این کار تو خوشحال کند زهرا را

آن که در قدرت تو رفتن امروز نهاد

داد بر قبضه ی تو آمدن فردا را

کعبه را شوق طواف تو نگهداشته است

ورنه ریگ است و بگردد همه صحرا را

هرکه زنده است به خورشید سلامم ببرد

ما که مردیم و ندیدیم به خود گرما را

ای عطش تشنگی کوزه به دریا برسان

یک نفر یک خبر از ما بدهد دریا را

سروده شیخ رضا جعفری

 

 

حدیث

حضرت امام صادق (ع):

هیچ روزی همچون روز محنت و اندوه ما در کربلا نیست هر چند روز سقیفه و سوزانـدن در خانه امیرالمومنین و حسنین و فاطمه و زینب و ام کـلثوم و فـضـه و کـشـتن محسن با ضرب لگد بزرگتر و وحشتناکتر و تلختر اسـت زیرا آن روز اصل و ریشه عذاب است

بانوی مطهر

بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم
بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم

با این دو زمزمی که خداوند داده است
بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم

بر بروی بالهای سپید ملائکه
بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم

کنجی نشسته ایم و کنار پیمبران
بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم

بر لاله های بستر او خیره می شویم
بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم

دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت
حالا کنار باورمان گریه می کنیم

قبل از حساب، صبح قیامت که می شود
اوّل برای مادرمان گریه می کنیم

سروده علی اکبر لطیفیان

اشعار فاطمیه

خبر فاطمه

درخت درد را پرورده بودند

برای او خبر آورده بودند

که ای خاکی نشین آسمانها

زبانم لال زهرای تو جان داد

تب غمناله اش در جوش می رفت

همان خیبر شکن از هوش می رفت

به هوش آمد سوی خانه روان شد

به سوی نعش مظلومه دوان شد

رسید و دید یارش بر زمین است

همه دار و ندارش بر زمین است

نشسته و خیمه زد بر جسم بانو

سر بانو نهاده روی زانو

تلطف کرد با آن باغ چیده

تکلم کرد با یار شهیده

که ای خورشید بی همتا علی ام

لب از لب بازکن زهرا، علی ام

سخنهای علی اعجاز می کرد

که زهرا چشم بر او باز می کرد

به آنچه بین عشاق است مرسوم

نگاهی کرد مظلومه به مظلوم

که گرچه مست از جام وصالم

حلالم کن تو ای مظلوم عالم

سروده جواد محمدزمانی

 ***

 صدیقه الشهیده

زهرا همان کسی است که بیت محقرش

طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش

او را خدا برای خودش آفریده است

تا اینکه هر سحر بنشیند برابرش

شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست

آن کس پیمبراست که زهراست دخترش

مانند احترام خداوند واجب است

حفظ مقام فاطمه حتی به مادرش

یک نیمه اش نبوت و  نیم اش ولایت است

حالا علی صداش کنم یا پیمبرش

دست توسل همه انبیاء بود

بر رشته های چادر فردای محشرش

ما بچه های فاطمه ممنون فضه ایم

از اینکه وا نشد، پس در پای دخترش

مسمار در اگرچه برایش مزاحم است

اما مجال نیست که بیرون بیاورش

سروده علی اکبر لطیفیان

 ***

یا فاطمه الزهرا

آیا اجازه می دهی گویم تو را مادر

من بی بها هستم تو هستی پر بها مادر

از مادری تو علی باور شدیم آری

پرورده ای ما را غلام مرتضی مادر

جان شلمچه سیرتان، آن سرخ پهلویان

قبل از اجل بالین این خسته بیا مادر

روز قیامت که کسی پشت و پناهم نیست

راهی به جنت واکنم با ذکر یا مادر

ما را اگر قابل بدانی یک سئوالی هست

یک سنگ قبر حتی نداری تو چرا مادر

دیر آمدیم و روضه خوانهایت به ما گفتند

خوردی کتک از دست اولاد زنا، مادر

پای زمین افتادن تو در بر حیدر

کوچک بود حتی غم کربوبلا مادر

خواهیم زحق تا در رکاب حضرت مهدی

گیریم تقاص زخم بازوی تو را مادر

سروده جواد حیدری

*** 

این اشعار جانسوز صدیقه طاهره سلام اله علیها صرفا بصورت موقت و فقط برای ایام فاطمیه گذاشته شده اند تا مورد استفاده برادران ذاکر اهل بیت علیه السلام قرار گیرد

 

یازهرا

اگه شمعی کنه حرف دلم گوش

کنم در سوختن خود را فراموش

خموشی هرچراغی داره اما

چراغ من شده بی وقت خاموش

 

***

فاطمه من

مهر تو یک لحظه در کاهش نبود

برلبت نه سال یک خواهش نبود

هرچه بار از دوش من برداشتی

جای آن تابوت خود بگذاشتی

 

***

زمزمه

مادر قد کمون من فاطمه

دردو بلات به جون من فاطمه

خونه مادرم شده پر زدود               شکسته شد حرمت مادر چه زود

یاس سپید پدرم شد کبود             مزد رسالت بخدا این نبود

 مادر قد کمون من فاطمه

دردو بلات به جون من فاطمه

شکوه کنم به جرم این زمونه                شاهد غربت تو آسمونه

آتیش گرفته در آشیونه                       نشسته بر تن تو صد نشونه

 

مادر قد کمون من فاطمه

دردو بلات به جون من فاطمه

مدینه شد محشر کبری به پا         محسن شیش ماهه ما شد فدا

مادر ما گمشده در شعله ها          نشون داده به من غم کربلا

مادر قد کمون من فاطمه

دردو بلات به جون من فاطمه

خدا کنه نفس برام نمونه                      تا نبینم سیلی و تازیونه

غصه اون هر دل و می سوزونه               فاطمه و یه تابوت شبونه

مادر قد کمون من فاطمه

دردو بلات به جون من فاطمه

 

***

خداحافظ مادر

خدا مادرم را کجا می برند

گمانم برای شفا می برند

خدا حافظ ای شمع افروخته

خدا حافظ ای مادر سوخته

خدا یا گل من که نیلی نبود

جواب پیمبر که سیلی نبود

گل من در این کوچه پرپر شده

گل من فدائی حیدر شده

نماز شبت شد قضا مادرم

برای تو سجاده می آورم

به سجاده تو نظر می کنم

ببین چادرت را به سر می کنم

 

***

مرثیه علی (تک بیتی های روضه ها)

ای چراغ خانه ام سوسو نزن 

                                         ناله از درد رخ و بازو مزن

فاطمه جان حسین جان حسن 

                                         پیش چشمان علی پرپرمزن

اهل یثرب نفس خود را بنده اند 

                                         مرغ عشقم را خدا،پرکنده اند

تا که مرگ تو عزیز من رسید 

                                         کوچه دشمن شادی حیدر بدید

ماندنت چون شمع آبم می کند  

                                         رفتنت خانه خرابم می کند

ای تمام عشق بانوی علی   

                                          لرزه افتاده به زانوی علی

ای کتاب عمر من بسته نشو 

                                          مثل مردم از علی خسته نشو

این دل غمدیده را تو زنده کن 

                                          جان من یکبار دیگر خنده کن

ای کبود نیمه جانم فاطمه   

                                          دلبر قامت کمانم فاطمه

از غریب شهر ماتم رو مگیر 

                                          پیش زینب دست بر پهلومگیر

ای هم آوای علی تنها مرو  

                                          بی کسم من بی کسم زهرا مرو

باز کن زهرا گره از کار من  

                                          کن قیام ای بستری بیمار من

ای نگار خسته و دلریش من 

                                          سفره را خود پهن کن در پیش من

حدیث فاطمیه

امیرالمومنین (ع) در مورد غصب خلافت ، مصیبتی که پیران را فرسوده و جوانان را پیر ، فرمود:

"فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا"

پس صبر کردم در حالیکه خار در چشم و استخوان در گلو بودم (خطبه 3 نهج البلاغه معروف به شقشقیه)

                                            ++++

حضرت زهرا(سلام اله علیها) در روزهای آخر عمرش می فرمود:

یا رب انی سئمت الحیاه و تبرمت باهل الدنیا فالحقنی بابی الهی عجل وفاتی سریعا

(پروردگارا، از زندگانی خسته و روی گردان شده ام و از بندگان دنیا، بلاها و مصیبت های ناگوار دیدم، خدایا، مرا به پدرم(رسول خدا) متصل گردان و مرگ مرا برسان) - حدیث 118 نهج الحیاه

مرثیه فاطمه

با پا زدند بردر و در را صدا زدند

بی اطلاع آمده و بی هوازدند

دیدند چون حریف نبردش نمیشوند

دستش طناب بسته به او پشت پا زدند

یک عده جاهل متجاهر به فسق هم

لب تشنه آمدند ولی آب را زدند!!

یکدسته مس که رنگ طلا هم ندیده اند

تهمت به بی کفایتی کیمیا زدند

با جمع نا منظمشان سنگریزه ها

سیلی به روی مادر آیینه ها زدند

شیطان پرست های به ظاهر خدا پرست

حتی تو را برای رضای خدا زدند!!

تحریف کرده اند تو را تازیانه ها

از بس که حرفهای تو را نا به جا زدند

حالا که میشود اگر آن سالها نشد

پرسیدن همین که شما را چرا زدند؟؟

منبع شعر:http://www.shiati.ir

***

مولا سوختم

عصمت اللهم من و ازعشق مولا سوختم

صورتم مى‏سوخت کردم ناله بابا سوختم

مردم دنیا پرست در انحرافى ریشه دار

در سقیفه رأى دادند و من آنجا سوختم

دشمنان نقشه کشیدند و ز جهل دشمنان

بهره بردند و من مظلومه تنها سوختم

اى جوانان من جوان بودم ولى با عمر کم

تا بماند شمع دین روشن سراپا سوختم

سینه‏ام از داغى مسمار غافل مانده بود

کز غریبى على در بین اعدا سوختم

گر على تنها شود پهلو شکستن جایز است

بهر حفظ جان حیدر بى مهابا سوختم

در میان شعله آتش حجابم حفظ شد

پشت در رفتم غریبانه خدایا سوختم

آتشى دیدم که تا روز فرج بر پا بود

با بیاید مهیدم بهر مداوا سوختم

منبع شعر:http://www.shiati.ir

بوی بهشتی

نبى به بوى بهشتى تو ارادت داشت

على به جلوه هر روزه تو عادت داشت

کدام نور ز مصراع بیت تو جوشید

که شعله هم به در خانه‏ات ارادت داشت

براى خاطر حیدر به تازیانه نشست

کدام دست چنان دست تو عبادت داشت؟

براى ضربه دیگر به دیدنت آمد

که گفته دشمن تو نیّت عیادت داشت؟

پس از تو اى گل نشکفته پرپر این بلبل

ز شام تا به سحر ناله‏ها به یادت داشت

قسم به سوره خاکى چادرت بانو

به درک قدر تو باید فقط سعادت داشت

منبع شعر:http://www.shiati.ir

فاطمیه

تو ماه فاطمیه که شیعه بی شکیبه

پیام زهرا اینه آقام علی غریبه

دلم گرفته بونه می خوام برم مدینه

سینه بقیع درده به یاد زخم سینه

دلم می خواد الهی حاجتمو بگیرم

تو ماه فاطمیه با یا زهرا بمیرم

در و دیوار خونه قصه رو خوب می دونه

میگه دیگه محاله زهرا زنده بمونه

کاشکی مدینه بودیم ماها سیلی می خوردیم

تا که زهرا بمونه به پشت در می مردیم

یه مادری تو بستر خون از تنش رونه

دختر دل شکستش براش دعا می خونه

امام حسن تو کوچه رنگ از رخش پریده

با زینب هم نگفته تو کوچه ها چه دیده

نامردای مدینه جای نبی نشستند

تا پهلو رو شکستند دست علی رو بستند

سروده جواد حیدری   

.

.

.

یکی بیاد تو کوچه کمک کنه به زهرا

قنفذ با تازیانه هی می زنه به زهرا

چراغ عمر زهرا سوسو دیگه نداره

شوهر دل شکستش سر به دیوار می ذاره

آی مردم مدینه وصیت من اینه

فقط علی مظلوم امیرمومنینه

سروده کمال مومنی

بانوی آسمانی

مظهر عصمت وحیا زهرا

سر مستوره خدا زهرا

ای متانت حیا وحجاب

برتو کردنداقتدا زهرا

انبیاء ورسل همه دارند

برتودست التجا زهرا

آسمانی ترین زن عالم

توکجاوزمین کجا زهرا

ای که تو بهرمرتضی بودی

همسری خوب وباوفا زهرا

چشم امید همه به سوی تو

نای هستی دراین نوا زهرا

روز محشر کرم نما وبگیر

زعنایت تو دست مازهرا

آرزویی زکودکی دارم

قسمتم کن تو کربلا زهرا

در دودنیا کرم نماومرا

زحسینت مکن جدا زهرا

سروده مجید رجبی

یاس نبی

یاس باغ مصطفی بعد ازپدرخشکیده شد

از جفای ظالمان برگ وبر او چیده شد

آنقدر در ماتم بابا زجان ناله کشید 

قوت هر روز وشب زهرا سرشک دیده شد

سروده مجید رجبی

زیارت زینب

از آن ساعت که خود را ناگزیر ازتو جدا کردم
توبر نی بودی ودیدی چها دیدم وچها کردم
گمان برماندن وقبر تو را دیدن نمی بردم
ولی فیض زیارت را تمنا ازخدا کردم

السلام علی قلب زینب الصبور

 

  دل سوزان بود امروز گواه من و تو                        کزازل داشت بلا چشم ، به راه من و تو

  من به تو دوخته ام دیده تو برمن ، ازنی               یک جهان راز ، نهفته به نگاه من و تو

  اُسرا با من و راءس شهدا با تو به حق                چشم تاریخ ندیده ست سپاه من و تو

  روی تو ماه من وماه تو عباس امّا                      ابر خون ساخته پنهان رخ ماه من و تو

  آیه خواندن زتو ،تفسیرــ زمن تادانند                 که به جز گفتن حق نیست گناه من و تو

  هردو نستوه چو کوهیم بر سیل امّا                  عشق ،دلگرم شد ،ازسردی آه من و تو

  مدعی خواست که ازبیخ کند ریشه ی ما          بی خبر زآنکه غروب ست پگاه من و تو

شعر از : علی انسانی  

مناجات العارفین

خداوند کریم 

آمده عبد خطاکار بیا رحمی کن

آمدم پیش تو دلدار بیا رحمی کن

بنده پر گنه و عبد سیه روی امد

ای شفای تن بیمار بیا رحمی کن

با نگاهت به دل پر شررم احسان کن

بر من پست و گنه کار بیا رحمی کن

ای که عالم به اشارات تو در چرخش شد

منتی کن  به من زار بیا رحمی کن

ای که رحمانیت تو زغضب افزون تر

چشم پوشی کن و ایثار بیا رحمی کن

تو همانی که اگر بر تو جهان پشت کند

می توانی بکنی با همه پیکار بیا رحمی کنی

ای گشاینده درهای محبت بر من

عفو کن عبد ستمکار بیا رحمی کن

آبرو داری این عبد گنه کارت کن

حق آن حیدر کرار بیا رحمی کن

سروده کمال مومنی

 

                    صاحب ماه رمضون

            شنیدم که صاحب ماه رمضونی، مهربون

            این بهونه رو دادی که بکشونی ، مهربون

             شنیدم به بندهات خیلی زیاد نظر داری

            برا بندهات همه، دل می سوزونی، مهربون

            شنیدم که گفته ای هر کی بیاد درخونم

                        روز محشر تو اونو نمی سوزونی، مهربون

                         تو تموم بندهات از همه روسیاترم

                         اومدم توبه کنم خوبه بدونی ، مهربون

                         شنیدم هرکی تو دنیا بر حسین گریه کنه

                        به دو عالم تو براش برگ امونی ،مهربون

                          از درخونت اگه فرار کنم کجا برم

                         وای اگه ما بدا رو بیرون برونی، مهربون

                بیا یک بار دیگه تو می خونت راهم بده

             دوست دارم طعم نگاتو بچشونی،مهربون

سروده کمال مومنی

فاطمه جانم

صلاه العارفین زهراست زهرا

نجات السالکین زهراست زهرا

چه کس دارد چنین بانوئی ای حشر

برات الذاکرین زهراست زهرا

سروده محمود ژولیده

 

اگر زهرا نبود ایمان کجا بود

نزول کوثر و قرآن کجا بود

اگر زهرا نبود آیا جنان بود

بهشت و روضه رضوان کجا بود

سروده محمود ژولیده

 

 

چه بد بر حضرتش آزار دادند

به گنج سینه اش مسمار دادند

شرر افتاد بر بیتش ولیکن

بدست او امان النار دادند

سروده محمود ژولیده

 

 

گل آلاله مولاست زهرا

نه گل انسیه الحوراست زهرا

اگرچه پای تا سر درد و زخم است

علی راعشق سرتا پاست زهرا

سروده محمود ژولیده

 

 

لگد را چون تحمل کرد ای وای

مدال از سینه اش گل کرد ای وای

چه گویم از عبوری وحشیانه

که درب خانه را پل کرد ای وای

سروده محمود ژولیده

 

نیروی دوباره

میان بستر مرگم دعا گوی تو می باشم

اگرچه پهلویم بشکسته پهلوی تو می باشم

اگرچه ذوالفقارت مثل تو گوشه نشین گشته

من بشکسته بازو، بازوی تو باشم

جوان بودم قدم در خانه مهر تو بنهادم

شده مویم سپید و پیر گیسوی تو می باشم

گله از من مکن حیدر اگر روی از تو می گیرم

خدا داند که من شرمنده از روی تو می باشم

تو گفتی صبر کردم ورنه محشر زود می امد

تو می دانی مطیع امر نیکوی تو می باشم

نیاید کاری از دستم دگر من دست و پا گیرم

دعا گوی تو می باشم اگر چه زود می میرم

سروده جواد حیدری

 

خویشتن داری

خدا نکرده مگر قصد جان من داری

که زیر بالش خود دست بر کفن داری

من از تو چشم مدارا و ساختن دارم

زمن، تو چشم تماشا و سوختن داری

هزار حرف نگفته هنوز دارم لیک

تو یک کلام، خداحافظی زمن داری

من و هزار بهانه برای صحبت تو

تو و هزار سخن کز جدا شدن داری

به هم نریز عزیزم مرا، چو صورت خود

که با وداع تو سخت است خویشتن داری

تو فکر شستن رخت مباش و خوب بخواب

مگو که زخم گل انداز بر بدن داری

چه طول می کشد این شرح بوسه گاه حسین

مگر چقدر تو با دخترت سخن داری

اگر چه اب شدی ، باز فاطمه دارم

اگرچه خاک نشینم ابوالحسن داری

لباس عاطفه با لاغری نخواهد رفت

تو حس مادری خویش را به تن داری

رواست زلزله شهر را خراب کند

زرعشه ای که تو امروز بر بدن داری

تو خمس خود به خدا دادی و حلال حلال

حسین و زینب و کلثومی و حسن داری

اتاق گریه ندارد فضای حال تو را

زبسکه ناله و شکوی زمرد و زن داری

دهتیان به حصیری برآورندچه زود

توقعی که تو زین کهنه پیرهن داری

سروده محمد سهرابی

 

مرثیه

فغان کرد آسیای دستی او

که دشمن زد شرر بر هستی او

دل و دستاس می نالید چون رود

که دست او همیشه بر سرم بود

چه کرد ای اهل دل مسمار با او

فشار آن در و دیوار با او

که روزش رنگ شام تار بگرفت

کمک، در رفتن از دیوار بگرفت

چو زهرا دست بر دیوار می برد

قرار از حیدر کرار می برد

به اشک از محسن خود یاد می کرد

به جان می آمد و فریاد می کرد

از ان دامان زهرا پر ستاره است

که چشم او به سوی گاهواره است

علی می کرد شرم از روی زهرا

زروی و پهلو و بازوی زهرا 

زدشمن بسکه زهرا تنگدل بود

به جای خصم او مولا خجل بود

سروده جواد حیدری

 

مفاتیح مستجاب

حرفی ،کلامی، مطلبی ، چیزی ، جوابی

ساکت از هر دفعه ای مثل کتابی

از چه نمی خواهی شفایت را بگیری

تو خود مفاتیح الجنان مستجابی

یک دست تر از رنگ نیلی ات ندیدم

در زیر این چرخ کبود و سقف آبی

امروز با دیروز خیلی فرق کردی

دیروز آئینه ولی امروز قابی

این خانه محتاج کمی نور است ،ورنه

تو رو بگیری یا نگیری آفتابی

با دست پخت تو سر سفره نشستم

وقتی نباشی تو، چه نانی و چه آبی

پروانه ها را گفته ام دورت نگردند

شاید شب آخر کمی راحت بخوابی

سروده علی اکبر لطیفیان

 

زخم سینه

به دلم افتاده مادر، یه روزی می آم مدینه

می زنم به سینه و سر، به یاد زخمای سینه

به دلم افتاده مادر، حاجت از خدا می گیرم

بر داغ محسن تو، تو مدینه من می میرم

کاشکی ما مدینه بودیم، به علی کمک می کردیم

تابوت مادرمونو، روی دوشمون می بردیم

یه سئوال مونده برامون، چرا ناله ای شدیده

تو کوچه همره مادر، مگه مجتبی چه دیده

***

کی دیده که مادری رو ، شبونه به خاک سپارن

بچه هاش هم نتون تا، صدا ناله در بیارن

کی دیده یه مرد جنگی، کمرش یهو بشه خم

برا همسر جوونش،بگیره ناله و ماتم

***

الهی توان ندارم، داغ زهرامو ببینم

داغ اون سخته میشه وقتی، پیش زینبم می شینم

سروده کمال مومنی

زینت دامان رسول

 

گر عشق تو در قلب بشر خانه بگیرد                     

                                       گنجی است، که جا در دل ویرانه بگیرد
در منزل اجلال تو، در حال خبردار                        

                                                جبریل امین، پرده آن خانه بگیرد
برگرد حریم تو، که دست طلب ماست                    

                                چون دامن شمعی است، که پروانه بگیرد
از لشگر شیطان، دگر این دل نهراسد                  

                                           گر قلب مرا عشق تو جانانه بگیرد
مستانه بکوبد به سر هر دو جهان پای                    

                                  از دست تو هر شخص که پیمانه بگیرد
جز رشته انس تو دگر سلسله ای نیست              

                                         تا این که قرار این دل دیوانه بگیرد
عشق تو، ز هر کس که خریدار غم توست          

                                                اول، دل او بابت بیعانه بگیرد
دیگر به عطای دگران، نیست نیازش                    

                                      هر کس که ز تو مزد کریمانه بگیرد
نگذاشت فداکاری تو، سنگر دین را                       

                                         با زور و ستم، زاده مرجانه بگیرد
از غیرت عشق تو، همه خیمه گهت سوخت          

                                 می‌خواست حریم تو، چو بیگانه بگیرد
پاس ادب توست، که عباس نگهداشت                  

                                            تا دورتر از قبر تو کاشانه بگیرد
چون زینب تو کیست که در قید اسارت                  

                                        دست همه اطفال تو مردانه بگیرد؟
حیف است، که ای زینت دامان پیمبر                    

                                         بر نیزه، سرت، گرد، غریبانه بگیرد
حیف است، از آن زلف، که زهرا زده شانه             

                                      سر پنجة دشمن عوض شانه بگیرد
حیف است، که بر بوسه گه جد تو احمد               

                                     خاکستر و خون، روی تو ریحانه بگیرد
ویرانه بهانه است، که می‌خواست رقیه                

                                              از چهرة تو، بوسه یتیمانه بگیرد
رخصت بده این مرغ دل زار علی را                   

                                                 تا در حرم محترمت لانه بگیرد

زیباترین مخلوق

امشب دل دیوانه را دیوانه‏تر کرده خدا

بر هر دلى که عاشق است اینک نظر کرده خدا

 

نخل دل پژمرده را پر باروبر کرده خدا

تا کاسه ما پرکند ما را خبر کرده خدا

 

رحمت فراوان آمده ظلمت بپایان آمده

زیباترین مخلوق ربّ احمد نمایان آمده

 

او آمده تا رحمت حق را به ما اهدا کند

تنها زحق دم مى‏زند تا سرّ حق افشا کند

 

یعنى که نام شیعه را با مرتضى انشا کند

ما را گداى حضرت صدّیقه کبرى کند

 

اى کاش بتهاى دل آلوده‏ام را بشکند

قادر بود تا عادت بیهوده‏ام را بشکند

 

یک اربعین سال او نشست تا وحى حق نازل شود

سنگ عدو را مى‏خرید تا نهضتش کامل شود

 

با دست حیدر قصد کرد بتخانه‏ها باطل شود

اى کاش لبخندى از او در عمر ما حاصل شود

 

با مقدم زیباى او خلقت تکامل یافته

عبدالمطلب در بر خود دسته‏اى گل یافته

 

آداب او آبادى دنیا و هم عقبى بود

فرمایشاتش جملگى برنامه مولا بود

 

یک دل مطیع و بنده‏اش آیا میان ما بُوَد

تا در رهش سیلى خورد این هدیه زهرا بُوَد

 

بى درد گر هستى برو گر اهل دردى خوش نشین

خود را کنار سفره پر برکت احمد ببین

 

فخرش بود بس حاصل ایثار او شد فاطمه

مانند مادر مهربان دلدار او شد فاطمه

 

زیباترین آئینه رفتار او شد فاطمه

بشکسته سینه محرم اسرار او شد فاطمه

 

گر چه محمد بانى میخانه کوثر بُوَد

او دست‏بوس فاطمه تا لحظه آخر بُوَد

 

در هر کجا میزد قدم بوده على پروانه‏اش

مانند حیدر کس نشد از صدق دل دیوانه‏اش

 

گوید على فخرم بود هستم غلام خانه‏اش

شکر خدا گردیده‏ام من ساکن میخانه‏اش

 

دلدار و دلبر مصطفى محبوب داور مصطفى

از عشق برتر مصطفى استاد حیدر مصطفى

 

اى کاش عکس روى او در چشم ما جامى گرفت

اشکش بروى نامه ما حکم امضا مى‏گرفت

 

اى کاش شیعه بیش از این با نام او پا مى‏گرفت

وحدت بود اینکه جهان الگو ز زهرا مى‏گرفت

 

دین و سیاست در همه بُعد جهان جارى شود

با این درایت یوسف صحرانشین یارى شود

 

سروده جواد حیدری

روایت اُمّ السَّلمه

این روایت که رسیده به همه

نقل گردیده ز ام‏السلمه

 

گفت دیدم که به هنگام وداع

با نبى دشمن او کرد نزاع

 

خواست احمد کند از حق تأیید

جانشینى على را تأکید

 

لب چوتر کرد به تمجید على

شد عیان کینه خصم ازلى

 

دست دیرین عداوت رو شد

مصطفى را، عدو بد گو شد

 

تیر کین در هدف جانش کرد

خسته از تهمت هذیانش کرد

 

بین حضار پر از همهمه شد

نگران‏تر ز همه فاطمه شد

 

به عدو خرده گرفتند همه

اشک از دیده بسفتند همه

 

شد پیمبر چو مهیاى جنان

آمد از مأذنه آواى اذان

 

راه ابلیس به محراب افتاد

اولى، جاى پیمبر استاد

 

مصطفى خسته و بى تاب آمد

سر خود بسته به محراب آمد

 

دل پر غصه حیدر بگرفت

زیر آغوش پیمبر بگرفت

 

با تب و تاب به محراب رسید

خویش را تا سر سجاده کشید

 

با چه حالى به نمازش پرداخت

کار را با مدد حیدر ساخت

 

بعد سجده چو به پا مى‏افتاد

لاجرم تکیه به حیدر مى‏داد

 

او که در راه هدایت فرسود

پس از اتمام نمازش فرمود

 

دو امانت به شما بسپارم

بهرتان عترت و قرآن دارم

 

این دو را خوب تمسک جوئید

زین دو، تا حشر تبرک جویید

 

چونکه برگشت پیمبر به حرم

سوخت چون شمع سراپا ز الم

 

گرد او اهل حرم جمع شدند

همه پروانه آن شمع شدند

 

شکوه چون فاطمه بر بابا کرد

پدر از مرحمتش نجوا کرد

 

دو سخن زیر لب آنگاه، رسول...

گفت آهسته به زهراى بتول

 

گفت از هجرت و، زهرا گریید

گفت از وصلت و زهرا خندید

 

ساعت موت اباالقاسم شد

نوبت آه بنى هاشم شد

 

آه از این موقف پر شیون و شین

سینه احمد و قلب حسنین

 

نور جبریل امین ظاهر شد

ملک الموت نبى حاضر شد

 

صبر کن اى ملک نیک سرشت

که شده سینه او دشت بهشت

 

صبر کن این دو عزیز اللهند

ناز پرورد رسول اللهند

 

این دو مظلوم، گرفتار شوند

تیر باران ستمکار شوند

 

این یکى کشته به بطحا گردد

وان یکى کشته به صحرا گردد

 

این یک از زهر جفا کشته شود

وآن به خون پیکرش آغشته شود

 سروده محمود ژولیده